نتایح جستجو

  1. TeRmEh

    کلاه گیس داماد

    روز عروسیم بود، آخرین باری که دامادو دیدم دو روز قبلش بود. پسر خیلی خوب و خوشتیپی بود، مایه تیلشم تکمیل، فقط تنها مشکلی که داشت... کچل بود!! از همون روزی که بله رو بهش دادم، شرط کردم که باید تا روز عقد مو بکاره. اونم قبول کرد و منم دیگه تا روز عقدمون که امروز باشه ندیدمش. بعد از ظهر وقتی اومد دم...
  2. TeRmEh

    ملاقه جان!

    همیشه از اسمم متنفر بودم پدر و مادرم تحت تاثیر یه خواننده قدیمی اسممو پیمانه گذاشته بودن اکثر دوستام ملاقه صدا میکردن تا اینکه یه روز قابلمه صبرم لبریز شد و گفتم پیمان صدام کنن همه ی این نارضایتی ها تا تولد دوستم ادامه داشت کبري يکي از دوستاي نزديکم بود که سه تا خواهر داشت. اون روز متوجه شدم که...
  3. TeRmEh

    در نگاهش عشـــــــق موج میزند.....

    نگاهم کرد نگاهش کردم درنگاهش عشق موج میزد هزاران حرف راخواندم چشمانم رابه چشمانش دوختم ولحظه لحظه احساس نزدیکی به اودرمن بر می انگیخت وتنهازمان بزرگی عشق را درک میکرد پنداشتم دوستم دارد ،عاشق من است در نگاهش پراز مهر ومحبت بود عشق راهم یافتم معنی مفهوم عشق رادرک کردم وفهمیدم ودانستم به من چه...
  4. TeRmEh

    2 پله...

    ماشینوجای همیشگی پارک کردم ... سرمو چرخوندم سمت پارک... بغض گلومو گرفت ... یه لحظه به خودم لعنت فرستادم ک چرا اصلا اومدم ... اما پشیمون شدم ... پیاده شدم ... از همیشه خسته ترو شلخته تر... انگار عذا دار بودم ... سر تا سر مشکی ... اره من عذادار دلم بودم ... هنوز بعد 6 ماه نتونستم روی پاهام وایسم...
  5. TeRmEh

    بی پناه

    از دور قامت نحیفش زیر تیغ آفتاب پیدا بود. مثل همیشه چادر رنگی اش را به کمر بسته بود و خم شده بود و سبزی می چید. با عصبانیت به سمتش رفت. عادت داشت صدای فریادش قبل از خودش به او برسد. -اووووووووی زنیکه چی رفتی به خواهرم گفتی که این همه شاکی بود؟ سریع بلند شد و نگاه ترسیده اش و ناباورش را به او...
  6. TeRmEh

    من

    چشم هایم را باز می کنم. کجا هستم؟ همه چیز برایم غریبه است. با خودم می گویم «گم شده ام.» آری، گم شده ام. نه، صدایی آشنا می شونم. به دنبال صدا می دوم. از پشت این در بسته صدا می آید. محکم به در می کوبم. کسی نیست. این بار محکم تر می کوبم. صدای قدم هایی که پشت در اتاق می آید را می شونم. - کیستی؟...
  7. TeRmEh

    مستانِ بی خبر

    ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﺳﯿﺮ ﭘﺪﺭﯼ ﻋﯿﺎﺵ، ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻣﺪﺵ ﻓﺮﻭﺵ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻮﺩ! ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭﺯﯼ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﭘﺪﺭﯼ ﻧﺰﺩ ﺣﺎﮐﻢ ﭘﻨﺎﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻗﺼﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﮐﺮﺩ. ﺣﺎﮐﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺯﺍﻫﺪ ﺷﻬﺮ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺳﭙﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﻨﺎﺏ ﺯﺍﻫﺪ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺍﻭﻝ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ......... . ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﮔﺮﯾﺨﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ...
  8. TeRmEh

    ادب اصلیمان

    در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست هیچکس سوار بر اسب نیست هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد. این ادب اصیلمان است: نجابت -قدرت - احترام - مهربانی
  9. TeRmEh

    باران میبارید...

    باران میبارید... اینبار دست هایم را در جیب هایم و سرم را در یقه ام فرو برده بودم برای گرم کردن دست هاینم جایی بهتر از جیب هایم سراغ نداشتم...دیگر کنارم نبود تا دستانمان را در جیبش فرو کند وقتی کنارم نبود بهترین جا برای در تمان ماندن صورتم از شلاق باران...یقه ام بود...حالا دیگر سینه ای...
  10. TeRmEh

    عقب کشید...

    به نام خودت * * * * * * * عقب کشید ... صرف کردنش هم یه مدلیه ... عقب کشیدم ... عقب کشیدی... عقب کشید... عقب کشیدیم ... عقب کشیدید ... عقب کشیدند! انگار یه جنگی باشه یه طرفش یهو تصمیم بگیره نباشه، دود بشه بره تو آسمون ... انگار دو طرف طناب باشه یکی میگیره یکی ول میکنه ... حس پیروزی مطلق سرتاسر...
  11. TeRmEh

    دغدغه ماشین....

    گزارشگره اومد تو اتوبوس گفت : شما چرا با اتوبوس اينور اونور ميرين؟؟ گفتم : بنام خدا اولا" واسه اينکه آلودگي هوا رو بيشتر نکنم ثانيا" زود تر به کارام ميرسم ، تو ترافيک نيستم ، دنبال جا پارک نميگردم از همه مهمتر ماشين ندارم ! مجبورم ! ميفهمي! ملت مرده بودن از خنده
  12. TeRmEh

    کار عجیب این دختر سر جلسه امتحان!

    همه تلاش می نمایند روز امتحان تا جایی که ذهنشان یاری می دهد به سوالات دروس امتحانی پاسخ دهند.حال چه درست باشد یا غلط باشد. اما دختر 15 ساله سر جلسه امتحان ریاضی ورقه ای را به برگه امتحانی خود چسباند که تصحیح گر امتحانات را به واکنش واداشت. خانم "ماریون داولینگ"روز امتحان ریاضی به هیچ کدام از...
  13. TeRmEh

    مهرو منت

    پیرمرد ثروتمندی به سختی بیمار بود و با وجودی که چندین پسر و دختر بزرگ و بالغ داشت؛ اما هیچکدام سراغی از پدر و مادر پیر خود نمیگرفتند و هر کدام مشغول زندگی خود بودند. این مرد ثروتمند باغبان جوانی داشت که خود را دلسوز و غمخوار زن و شوهر پیر معرفی و از آنها مراقبت میکرد؛ اما در عین حال دائم بر...
  14. TeRmEh

    توصیه من به همه بچه ها..... رگ خواب اقاقی

    ... و آنجا که تو ایستاده ای ؛ خاک بر خاک. حلقه های آبی دود سیگار بالا می روند و تو در بین حلقه های چرخان ، دنبال طرحی از اندامم می گردی . اندامی که همیشه برای تو تازگی داشت .همیشه در خوابهایت هستم ؛ با لباسی از حریر سفید ودسته گلی از اقاقیا. درختها پر از شکوفه شده اند . کنار درخت اقاقیا می...
  15. TeRmEh

    پسرك و ...

    در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود ، پسر١٠ سال اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست . خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت . پسر پرسید : بستنى با شکلات چند است؟ خدمتکار گفت : ٥٠ سنت پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید : بستنى...
بالا