گر چه با يادش ، همه شب
تا سحر گاهان نيلي فام ، بيدارم
گاهگاهي نيز ، وقتي چشم بر هم مي گذارم
خواب هاي روشني دارم ، عين هشياري
آنچنان روشن كه من در خواب
دم به دم با خويش مي گويم كه : بيداري ست
بيداري ست ، بيداري
اينك ، اما در سحر گاهي ، چنين از روشني سرشار
پيش چشم اين همه بيدار، آيا خواب مي بينم ؟...