من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدا
خدا گفت : نه
آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه
روح تو کامل است . بدن تو موقتي است
من از خدا خواستم به من شکيبائي دهد
خدا گفت : نه
شکيبائي بر اثر سختي ها به دست مي آيد. شکيبائي دادني نيست بلکه به دست آوردني است
من از خدا خواستم تا به من خوشبختي دهد
خدا گفت : نه
من به تو برکت مي دهم
خوشبختي به خودت بستگي دارد
خوشبختي به خودت بستگي دارد
من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد
آزادم سازد
خدا گفت : نه
درد و رنج تو را از اين جهان دور کرده و به من نزديک تر مي سازد
من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه
تو خودت بايد رشد کني ولي من تو را مي پيرايم تا ميوه دهي
من از خدا خواستم به من چيزهائي دهد تا از زندگي خوشم بيايد
خدا گفت : نه
من به تو زندگي مي بخشم تا تو از همۀ آن چيزها لذت ببري
من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا ديگران را همانطور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتي
امروز روز تو خواهد بود
آن را هدر نده
آن را هدر نده
براي دنيا ممکن است تو فقط يک نفر باشي ولي براي يک نفر، تو ممکن است به اندازۀ دنيا ارزش داشته باشي
داوري نکن تا داوري نشوي . آنچه را رخ مي دهد درک کن و بدان که برکت خواهي يافت