استفان هاوكينگ مرد قدرت و اراده
[marq=right:360dac30f6]به خاطر تحقيق دربارهي سياهچالهها به حق لقب اينشتين دوم را به او دادهاند، استفان هاوكينگ عقيده دارد كه: « در آنسوي هر سياهچاله يك سپيد چشمه وجود دارد ! »[/marq:360dac30f6]
آشنايي اوليه
تصويري از استاد استفان هاوكينگ ( Stephen Hawking ) در كتابخانه
[align=justify:360dac30f6]او از هر گونه تحرك عاجز است. نه مي تواند بنشيند نه برخيزد و نه راه برود، حتي قادر نيست دست و پايش را تكان بدهد يا بدنش را خم و راست كند، از همه بدتر توانايي سخن گفتن را نيز ندازد. زيرا عضلات صوتي او كه عامل اصلي تشكيل و ابراز كلمات اند مثل 99 درصد بقيه عضلات حركتي بدنش در يك حالت فلج كامل قرار دارند. مشتي پوست و استخوان است روي يك صندلي چرخدار كه فقط قلبش و ريههايش و دستگاههاي حياتي بدنش كار ميكنند و بخصوص مغزش فعال است. يك مغز خارق العاده كه دمي از جستجو و پژوهش و رهگشايي بسوي معماها و نا شناختهها باز نميماند. 8)
اين اعجوبهي مفلوج استيفن هاوكينگ پرآوازهترين دانشمند دهه آخر قرن بيستم است كه اكنون در دانشگاه معروف كمبريج همان كرسي استادي را در اختيار دارد كه بيش از دو قرن پيش زماني به اسحق نيوتن كاشف قانون جاذبه تعلق داشت. همچنين وي را انيشتين دوم لقب داده اند زيرا ميكوشد تئوري معروف نسبيت را تكامل بخشد و از تلفيق آن با تئوريهاي كوانتومي فرمول واحد جديدي ارائه دهد كه توجيه كننده تمامي تحولات جهان هستي از ذرات ريز اتمي تا كهكشانهاي عظيم باشد.
اينشتين معتقد بود كه چنين فرمول يا قانون واحدي ميبايست وجود داشته باشد و سالهاي آخر عمرش را در جستجوي آن سپري كرد اما توفيقي نيافت.
استيفن هاوكينگ شهرت و اعتبار علمي خود را مديون محاسبات رياضي پيچيده و بسيار دقيقي است كه در مورد چگونگي پيدايش و تحول سياهچاله هاي آسماني يا حفرههاي سياه انجام داده است. اين اجرام فوق العاده متراكم كه به علت قدرت جاذبه بسيار قوي حتي نور امكان جدايي از سطح آن ها را ندارد وجودشان بر اساس تئوري نسبيت انيشتين پيش بيني شده بود و به همين جهت هم سياهچاله ناميده شدند. رديابي و رويت آنها بوسيله قويترين تلسكوپ ها يا هر وسيله ديگر تا كنون ممكن نبوده است. با وجود اين استيفن هاوكينگ با قدرت انديشه و محاسبات رياضي چون و چرا ناپذيرش، نه فقط وجود سياهچاله ها را به اثبات رسانده و چگونگي شكل گيري و تحول آن ها را نشان داده بلكه به نتايج جالبي در رابطه اين اجرام با كيفيت وقوع انفجار بزرگ Big Bang در آغاز پيدايش كيهان دست يافته است كه در دانش فيزيك اختري و كيهان شناسي اهميت بسزايي دارد و به عقيده صاحبنظران بناي اين علوم را در قرن آينده تشكيل خواهد داد.
كتاب جديد هاوكينگ در اين زمينه كه بعنوان سياهچالهها و جهانهاي نوزاد انتشار يافت در محافل علمي جهان مثل يك بمب صدا كرد و شگفتي فراوان برانگيخت. اما قبل از اشاره خلاصهاي مي آوريم از زندگي نويسندهاش كه براستي از كتاب او شگفتي بر انگيزتر است.
شرح زندگاني
استيفن هاوكينگ در 8 ژانويه 1942 در شهر دانشگاهي آكسفورد زاده شد و دوران كودكي و تحصيلات اوليهاش را در همان شهر گذرانيد. از همان زمان به علوم رياضيات علاقه داشت و آرزوي دانشمند شدن را در سر ميپروراند اما در مدرسه يك شاگرد خودسر و به خصوص بد خط شناخته ميشد و هرگز خود را در محدوده كتابهاي درسي مقيد نمي كرد بلكه چون با مطالعات آزاد سطح معلواتش از كلاس بالاتر بود هميشه سعي داشت در كتابهاي درسي اشتباهاتي را گير بياورد و با معلمان به جر و بحث و چون و چرا بپر دازد! :twisted:
پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند با يك زندگي ساده در خانه اس شلوغ و فرسوده اما مملو از كتاب كه عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقويت ميكرد. فرانك پدر خانواده پزشك متخصص در بيماريهاي مناطق گرمسيري بود و به همين جهت نيمي از سال را به سفرهاي پژوهشي در مناطق آفريقايي ميگذرانيد. اين غيبت هاي متوالي براي بچهها چنان عادي شده بود كه تصور ميكردند همهي پدرها چنين وضعي دارند. و مانند پرندگان هر ساله در فصل سرما به مناطق آفتابي مهاجرت ميكنند و بعد به آشيانه بر ميگردند. در عين حال غيبت هاي پدر نوعي استقلال عمل و اتكا به نفس در بچه ها ايجاد ميكرد.
استيفن در 17 سالگي تحصيلات عاليه را در رشته طبيعي آغاز كرد و از همان زمان به فيزيك اختري و كيهان شناسي علاقه مند شد زيرا در خود كنجكاوي شديدي مييافت كه به رمز و راز اختران و آغاز و انجام كيهان پي ببرد. سالهاي دهه 60 عصر طلايي كشف فضا، پرتاب اولين ماهواره ها و سفر هيجان انگيز فضانوردان به كره ماه بود و بازتاب اين وقايع تاريخي در رسانهها جوانان را مجذوب ميكرد. به علاوه استيفن از كودكي عاشق رمانهاي علمي تخيلي بود و مطالعه آنها نيز بر اشتياق او به كسب معلومات بيشتر در فيزيك و نجوم و علوم ديگر ميافزود. او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقيت به پايان برد و آماده ميشد تا دوره دكترا را در رشته كيهان شناسي آغاز كند. :idea:
اما به دنبال احساس ناراحتي هايي در عضلات دست و پا استيفن در ژانويه 1963 يعني آغاز بيست و يكسالگي مجبور به مراجعه به بيمارستان شد و آزمايش هايي كه روي او انجام گرفت علائم بيماري بسيار نادر و درمان ناپذيري را نشان داد. اين بيماري كه به نام ALS شناخته ميشود بخشي از نخاع و مغز و سيستم عصبي را مورد حمله قرار ميدهد و به تدريج اعصاب حركتي بدن را از بين ميبرد و با تضعيف ماهيچهها فلج عمومي ايجاد ميكند به طوريكه به مرور توانايي هرگونه حركتي از شخص سلب ميشود. معمولا مبتلايان به اين بيماري بي درمان مدت زيادي زنده نميمانند و اين مدت براي استيفن بين دو تا سه سال پيش بيني شده بود. :cry:
نوميدي و اندوه عميقي را كه پس از آگاهي از جريان بر استيفن مستولي شد مي توان حدس زد. ناگهان همه آرزوهاي خود را بر باد رفته ميديد. دوره دكترا، روياي دانشمند شدن، كشف رمز و راز كيهان، همگي به صورت كاركاتورهايي در آمدند كه در حال دورشدن و رنگ باختن به او پوزخند ميزدند. به جاي همه آن خيال پروريهاي بلند پروازانه حالا كاري به جز اين از دستش بر نميآمد كه در گوشهاي بنشيند و دقيقهها را بشمارد تا دوسال بعد با فلج عمومي بدن زمان مرگش فرا برسد.
به اتاقي كه در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهايي ساعتها متفكر و بيحركت ماند. خودش بعدها تعريف كرده است كه آن شب دچار كابوسي شد و در خواب ديد كه محكوم به اعدام شده است و او را براي اجراي حكم ميبرند و در آن موقعيت حس كرد كه هر لحظه زندگي چقدر برايش ارزشمند است. بعد از بيداري به ياد آورد كه در بيمارستان با يك جوان مبتلا به بيماري سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه فريادهايي ميكشيد. پس خود را قانع كرد كه اگر به بيماري لادرماني مبتلاست اما لااقل درد نمي كشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش كه هيچ چيز را به آساني نميپذيرفت هشدار داد كه از كجا معلوم كه پيش بيني پزشكان درست از كار در بيايد و چه بسا كه از نوع اشتباهات كتب درسي باشد! :wink:
اما آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بيشتري براي مبارزه با نوميدي و بدبيني داد آشنايياش در همان ايام با دختري به نام جين وايلد بود كه بعدها همسرش شد و نقش فرشتهي نگهبانش را به عهده گرفت. جين اعتقادات مذهبي عميقي داشت و معتقد بود كه در هر فاجعهاي بذر اميد وجود دارد كه با استقامت و قدرت روحي خود ميتواند رشد كند و بارور شود. بايد به خداوند توكل داشت و از ناكاميهايي كه پيش ميآيد خيزگاههايي براي كاميابي ساخت.
جين دانشجوي دانشگاه لندن بود اما تحت تاثير هوش فوق العاده و شخصيت استثنايي استيفن چنان مجذوب او شده بود كه هر هفته به سراغش ميآمد و ساعتي را به گفتگوي با او ميگذرانيد و آمپول خوشبيني تزريق مي كرد. آنها پس از چندي رسما نامزد شدند و استيفن تحصيلات دانشگاهياش را از سر گرفت زيرا براي ازدواج با جين ميبايست هرچه زودتر دكتراي خود را بگيرد و كار مناسبي پيدا كند.
او طي دو سال با اشتياق و پشتكار اين برنامه را عملي كرد در حاليكه رشد بيماري لعنتي را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به كمك يك عصا و سپس دو عصا راه مي رفت. ازدواجش با جين در سال 1965 صورت گرفت و او چنان غرق اميد و شادي بود كه به پيش بيني دو سال پيش پزشكان در مورد مرگ قريب الوقوعش نميانديشيد.
پروفسور استيفن هاوكينگ اكنون 61 سال داردو ظاهرا بيش از يك ربع قرن قاچاقي زندگي كرده است. 8) البته اگر بتوان وضع كاملا استثنايي او را در حال حاضر زندگي ناميد.! :!:
پيش بيني پزشكان در مورد بيماري فلج پيش رونده او نادرست نبود و اين بيماري اكنون به همه بدنش چنگ انداخته است. از اواخر دهه 60 براي نقل مكان از صندلي چرخدار استفاده ميكند و قدرت تحرك از همه اجزاي بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده است. با اين دو انگشت او مي تواند دكمههاي كامپيوتر بسيار پيشرفتهاي را فشار دهد كه اختصاصا براي او ساختهاند و به جايش حرف ميزند. و رابطهاش را با دنياي خارج برقرار ميكند زيرا از سال 1985 قدرت تكلم خود را هم ازدست داده است.
در آن سال او پس از بازگشت از سفري به درو دنيا براي مدتي در ژنو بسر مي برد كه مركز پژوهشهاي هسته اي اروپا است و دانشمندان اين مركز جلسات مشاورهاي با او داشتند.
يك شب كه استيفن هاوكينگ تا دير وقت مشغول كار بود ناگهان راه نفس كشيدنش گرفت و صورتش كبود شد بيدرنگ او را به بيمارستان رساندند و تحت معالجات اضطراري قرار دادند. معمولا مبتلايان به بيماري ALS در مقابل ذات الريه حساسيت شديدي دارند و در صورت ابتلاي به آن ميميرند كه اين خطر براي استيفن هاوكينگ هم پيش آمده بود و گرفتن راه تنفس او ناشي از ذات الريه بود. پس از چند روز بستري بودن در بخش مراقبتهاي ويژه بيمارستان سرانجام با اجازه همسرش تصميم گرفته شد كه با عمل جراحي مخصوص مجراي تنفس او را باز كنند اما در نتيجه اين عمل صداي خود را براي هميشه از دست ميداد :x
عمل جراحي با موفقيت صورت گرفت و بار ديگر استيفن از خطر مرگ جست. هر چند قدرت تكلم خود را از دست داد اما با جايگزيني كامپيوتر مخصوص سخنگو ارتباط او با اطرافيانش حتي بهتر از سابق شد زيرا قبلا بعلت ضعف عضلات صوتي با دشواري و نارسايي زياد صحبت ميكرد. كامپيوتر سخنگو را يك استاد آمريكايي كامپيوتر در كاليفرنيت براي او ساخت و تقديمش كرد. برنامهريزي اين دستگاه شامل سه هزار كلمه است و هر بار كه استيفن بخواهد سخني بگويد مي بايست با انتخاب كلمات و فشردن دكمههاي كامپيوتر به كمك دو انگشتش كه هنوز كار ميكنند جمله مورد نظرش را بسازد و صداي مصنوعي به جاي او حرف ميزند. البته اينگونه سخنگويي ماشيني طولانيتر است اما خود استيفن كه هرگز خوشبيني اش را از دست نميدهد عقيده دارد كه به او وقت بيشتري ميدهد براي انديشيدن آنچه ميخواهد بگويد و سبب مي شود كه هرگز نسنجيده حرف نزند.
ويلچر يا صندلي چرخدار استيفن كه بوسيله آن رفت و آمد مي كند نيز از پيشرفتهترين پديدههاي تكنولوژي است و با نيروي الكتريكي حركت مي كند. وي اتكاي زيادي به ويلچر خود دارد چون علاوه بر حركت با آن وسيله اي براي ابراز احساساتش نيز محسوب مي شود. مثلا اگر در يك ميهماني به وجد آيد با ويلچرش به سبك خاص خود مي رقصد و چنانچه صبر و حوصلهاش را در مورد يك شخص مزاحم از دست بدهد در يك مانور سريع از روي پاهاي او رد ميشود :evil: بسياري از شاگردانش ضربه چرخهاي ويلچر او را تجربه كردهاند و به گفته خودش يكي از تاسف هايش اين است كه طعم اين تجربه را به مارگارت تاچر نچشانده است ! :twisted:
يكي از شگفتيهاي اين آدم مفلوج و نحيف كه به ظاهر بايد موجودي تلخ و غمزده و منزوي باشد شوخ طبعي و شيطنت كودكانه اوست كه بخصوص در برق نگاه هوشمندانه و رندانه اش ديده مي شود. در حاليكه اجزاي چهره اش بي حركت و فاقد هرگونه واكنش احساسي و عاطفي هستند اما چشمانش مي درخشند.
انگار به هزار زبان با مخاطب سخن مي گويند. او به هيچ وجه خودش را منزوي نكرده است. به كنسرت و پارك ميرود، در رستوران غذا ميخورد، در انجمن هاي دانشجويان شركت ميكند و سر به سر شاگردانش كه هميشه او را سوال پيچ ميكنند مي گذارد. شيوه شيطنت آميزش اينست كه پاسخگويي را گاهي عمدا كش مي دهد و در حاليكه پرسش كنندگان پس از چند دقيقه انتظار پاسخ مفصلي را براي سوال خود پيش بيني مي كنند با يك كلمه بله يا نه از كامپيوتر سخنگويش همه را به خنده مياندازد. :wink:
اين اعجوبه فاقد تحرك عاشق جنب و جوش و گشت و سياحت است و تا كنون دوبار به سفر دور دنيا رفته و حتي از چين و ديوار باستاني آن ديدن كرده است. همچنين در صدها كنفرانس و سمينار علمي شركت كرده است و به ايراد سخنراني پرداخته است. كه البته اين سخنرانيها قبلا در نوار ضبط و در روز كنفرانس پخش ميشود.
داستان پر فروشترين كتاب علمي
از نكات جالب ديگر در زندگي استيفن هاوكينگ يكي هم اينست كه او در سالهاي اوليه زناشويي اش با جين وايلد از او صاحب سه فرزند شد يك دختر و دو پسر. لذت پدري و احساس مسئوليت در تامين زندگي فرزندان يكي از مهمترين انگيزههايي بود كه او را در مقابله با مشكلاتش ياري داد زيرا با طبع لجوج و بلندپروازش اصرار داشت كه بهترين امكانات زندگي و تحصيل را براي بچههايش فراهم كند و اين امر مخارج هنگفتي روي دستش ميگذاشت. هزينه خودش هم كم نبود چون مي بايست به دو پرستار تمام وقت و يك دستيار حقوق بپردازد و درامد استادي دانشگاه كفاف اين مخارج را نميداد. به همين جهت در اواسط دهه 80 به فكر نوشتن كتاب افتاد و در سال 1988 كتاب معروف خود به نام تاريخ كوتاهي از زمان را منتشر كرد.
{سعي ميكنيم اين كتاب را هم در سايت بياوريم.}
در اين كتاب كه به فارسي هم ترجمه شده است استيفن هاوكينگ به زبان ساده و قابل فهم عامه، پيچيدهترين مسائل فيزيك جديد و كيهان شناسي و بخصوص ماهيت زمان و فضا را بررسي كرده و نظريات و محاسبات خودش را شرح داده است. بي آنكه خواننده را با فرمولها و معادلات رياضي بغرنج گيج كند. اما به رغم سادگي بيان و جذابيت مباحث بسياري از مردم از آن سر در نميآورند! زيرا ايده هاي مطرح شده در كتاب در سطح بالاي علمي است. با وجود اين كتاب مزبور 8 ميليون نسخه به فروش رفته و 183 هفته در ليست 10 كتاب پرفروش جهان قرار داشته است و طبعا چنين موفقيت بيمانندي مشكلات مادي استيفن را براي هميشه حل ميكند.
كتاب جديد استيفن به نتايج پژوهشها و يافتههاي او دربارهي سياهچاله ها اختصاص دارد. اين اجرام مرموز و فاقد نورانيت آسماني كه بر اساس تئوري پذيرفته شدهاي در سالهاي اخير از فروريزي و تراكم ستارگان سنگين وزن پس از اتمام سوخت هستهاي آنها پديد ميآيند، ستارگان ديگر را در اطراف خود مي بلعند و با افزايش جرم و در نتيجه دستيابي به نيروي جاذبه قويتر به تدريج ستارگان دورتر را به كام ميكشند. بدينگونه در سياهچالهها ماده به حدي از تراكم مي رسد كه هر سانتي متر مكعب آن مي تواند ميليونها و حتي ميلياردها تن وزن داشته باشد و نيروي جاذبه آنچنان قوي است كه نور و هيچگونه تشعشعي امكان خروج از سطح آنها را ندارد. به همين جهت ما هرگز نميتوانيم حتي با قويترين تلسكوپها اين غولهاي نامرئي را رديابي كنيم.
اما استيفن هاوكينگ در كتاب تازه اش برداشتهاي متفاوتي از سياهچاله ها ارائه داده است و با محاسبات خود به اين نتيجه ميرسد كه اين اجرام به كلي فاقد نور نيستند و به علاوه موادي را كه از ستارگان ديگر جذب و بلع ميكنند در مرحله نهايي تراكم به حالتي انفجار گونه از يك كانال ديگر بيرون ميريزند. منتها آنچه دفع مي شود به همان صورتي نيست كه بلعيده شده است! :?
به عبارت ديگر سياهچاله ها نوعي بوته زرگري هستند كه طلا آلات مستعمل را به شمش تبديل ميكنند. از كانال خروجي عناصر تازه در يك جهان نوزاد تزريق ميشود كه ميتوان آن را در مقابل سياهچاله، سپيد چشمه ناميد.
شايد سالها طول بكشد تا صحت و سقم نظزيه هاي جديد استيفن هاوكينگ روشن شود زيرا آنقدر تازگي دارد كه عجيب به نظر ميرسد. اما عجيب تر از آن مغز اين مرد است كه اين نظريه پردازي ها و رهگشائيها از آن ميتراود. او براي محاسبات طولاني و پيچيده رياضي و نجومي خود حتي از نوشتن ارقام روي كاغذ محروم است و بايد همه اين عمليات بغرنج را در مغز خود انجام بدهد و نتايج را در حافظهاش نگهدارد. بدينگونه فقط با مغزش زنده است و به قول دكارت چون فكر مي كند پس وجود دارد.
اما اين موجود اين آدم معلول و نحيف و عاجز از تحرك و تكلم يك سرمشق است،
براي آن ها كه با اميد و استقامت و تلاش بيگانه اند ...
براي آن ها كه تواناييهاي انسان و ارزش انديشه سالم و سازنده را دست كم ميگيرند ...
براي بدبينها و منفيبافها كه در افق ديد خود جهان را به گونه سياهچالهاي مخوف و ظلماني ميبينند...[/align:360dac30f6]