قطعه شعری از آیت الله شیخ محمد مردوخ کردستانی
ای گروه خواب آلود مسلمین
در این عالم بجز اسلام آئینی نمیبینم / که با وضع زمان توأم بود ای جان شیرینم
زجان شیرین تر است اسلام و افسوس این مسلمانان / بیالودند آنرابا کثافت ای نگارینم
گروهی سنی اند و فرقه ای شیعه دگر بابی / دگرهاشیخی و بالاسری ای لعل رنگینم
همه خود را مسلمان و محق دانند لیکن / نمیدانم،که حیرانم کدام آئین بگزینم
مگر اسلام صدرنگ است یا آش قلمکار است / از این آش قلمکارت دلا من دور بنشینم
من آئین خدارابگروم کان دین اسلام است / دگرهارارهاکردم نه باآنم نه بااینم
که پیغمبر نه سنی بود نه شیعه نه نعمانی / نه بابی و نه کیسانی از اینها جمله غمگینم
ازآن روزیکه من شناختم خود را زسوز دل / برآن عزمم که این طامات را ازبیخ برچینم
قلم از عود کردم،من مداد از نافه آهو / پراکندم به اقطار جهان افکار مشکینم
جفای آسیای چرخ در من کارگر نبود / که من در گردش گردون همانا سنگ زیرینم
مرامم وحدت اسلام و ترک اختلافات است / جز این نبودمرامم غیراز این هم نیست آئینم
رموز عشق وحدت از من بشنونه از اهریمن / که از این عشق لبریز است قلب عنبر آگینم
حقیقت گوئی وحق جوئی ای جان کار هر کس نیست / منم خنیاگر این بزم ای دلدار دیرینم
اشارات مرا ای دوستان یاوه مپندارید / فضای علم و عرفان است جولانگاه شاهینم
آخرین ویرایش توسط مدیر