بخند حتی اگر...

shabnam 3

New Member
ارسال ها
469
لایک ها
710
امتیاز
0
#1
بخندحتی اگر لبهایت انحنای خندیدن رابلد نیستندحتی اگر لبخندت ژست خشک وتانخورده ی آدم بزرگ ها رابهم بزند
بخندحتی اگر لبخندت را لای پوشالی ترین دلیل بپیچندحتی اگرلبخندت لای هزارخاطره خاک بخورد
بخندحتی اگر اناربه ماه چشمانت به انتظار ریزش باشدحتی اگر سیب سرخ نگاهت دچارکرم های حسرت شده است
بخندحتی اگربغض های آجری سقف کوتاه دلت را زیرآوار درد خرد کرده است
بخندحتی اگر آخرین بهارت،باشدآخرین آرزوهایت
بخندحتی اگرسایه دیگر ازخورشید پیروی نکندآسمان بوی دودبگیردعشق کپک بزندشعربوی نا بدهد
بخندحتی اگر لبخند،تنها نقاب روی صورتت باشد
بخندحتی اگر...

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ...
و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم


اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمانجستجو نمیکردیم


اگر دیوار نبود؛ نزدیک تر بودیم ؛
با اولین خمیازه به خواب میرفتیم
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمیکردیم


اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم


هیچ رنجی بدون گنج نبود ...
ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند


اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛
تا دیگران از سر جوانمردی ؛
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی میمرد ....
اگر همه ثروت داشتند


اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند ؛
و زندگی بی ارزشترین کالا بود
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید


اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم....


اگر عشق نبود
اگر کینه نبود ؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند


اگر خداوند؛
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا

انگاه نمیدانم
براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت

دکتر شریعتی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
بالا