خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست،
خدا در مسیری که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست،
خدا آن جا نیست،
به دنبالش نگرد.
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست.
در قلبیست که برای تو می تپد.
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد.
خدا آن جاست.
خدا در خانه ای است که تنهایی در آن جا نیست،
در جمع عزیزترین هایت است.
خدا در دستی است که به یاری می گیری.
در قلبی است که شاد می کنی.
در لبخندی است که به لب می نشانی.
خدا در دیر و بتکده و مسجد نیست،
لابلای کتاب های کهنه نیست،
این قدر نگرد.
گشتنت زمانیست که هدر می دهی.
زمانی که می تواند بهترین ثانیه ها باشد.
خدا در عطر خوش نان است.
آن جاست که زندگی می کنی و زندگی می بخشی.
خدا در جشن و سروریست که به پا می کنی.
آن جاست که عهد می بندی و عمل می کنی.
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسان ها نگرد،
آن جا نیست.
او جایی است که همه شادند،
جایی است که قلب های شکسته ای نمانده.
در نگاه پرافتخار مادریست به فرزندش،
و در نگاه عاشقانه زنی به همسرش،
و در اندیشه کودکی که می پندارد پدرش قهرمانیست در دنیا،قویترین است و کاملترین،همه چیز را می داند،
آخر او پدر من است.
خدا را در غم جستجو نکن،
در کنج خاک گرفته آن چه که سال ها روایت کرده اند،
نگرد، آن جا نیست.
خدا را جای دگر باید جستجو کنی.
جوانمردهایی که با پای پیاده می روند،
به جستجوی خدا او را نخواهند یافت.
خدا نزدیک تر از آنست که فکر می کنیم.
در فاصله نفس های من و توست که به هم آمیخته.
در قلبیست که برای تو می تپد.
در میان گرمای دستان ماست که به هم پیچیده.
خدا اینجاست همسفر مهربان من.
اینجا...
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست،
خدا در مسیری که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست،
خدا آن جا نیست،
به دنبالش نگرد.
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست.
در قلبیست که برای تو می تپد.
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد.
خدا آن جاست.
خدا در خانه ای است که تنهایی در آن جا نیست،
در جمع عزیزترین هایت است.
خدا در دستی است که به یاری می گیری.
در قلبی است که شاد می کنی.
در لبخندی است که به لب می نشانی.
خدا در دیر و بتکده و مسجد نیست،
لابلای کتاب های کهنه نیست،
این قدر نگرد.
گشتنت زمانیست که هدر می دهی.
زمانی که می تواند بهترین ثانیه ها باشد.
خدا در عطر خوش نان است.
آن جاست که زندگی می کنی و زندگی می بخشی.
خدا در جشن و سروریست که به پا می کنی.
آن جاست که عهد می بندی و عمل می کنی.
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسان ها نگرد،
آن جا نیست.
او جایی است که همه شادند،
جایی است که قلب های شکسته ای نمانده.
در نگاه پرافتخار مادریست به فرزندش،
و در نگاه عاشقانه زنی به همسرش،
و در اندیشه کودکی که می پندارد پدرش قهرمانیست در دنیا،قویترین است و کاملترین،همه چیز را می داند،
آخر او پدر من است.
خدا را در غم جستجو نکن،
در کنج خاک گرفته آن چه که سال ها روایت کرده اند،
نگرد، آن جا نیست.
خدا را جای دگر باید جستجو کنی.
جوانمردهایی که با پای پیاده می روند،
به جستجوی خدا او را نخواهند یافت.
خدا نزدیک تر از آنست که فکر می کنیم.
در فاصله نفس های من و توست که به هم آمیخته.
در قلبیست که برای تو می تپد.
در میان گرمای دستان ماست که به هم پیچیده.
خدا اینجاست همسفر مهربان من.
اینجا...