حسین از زبان شریعتی

ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#1
مقدمه

آن زمان که قدم در کوره راه تاريخ مي نهيم دراين سيرگاه شاهد قله اي به بلنداي تداوم زمانيم، بر فراز اين قله هاي رفيع مهر درخشان بوسه زده و از تلالوء نور آن تاري تابناک گشته.
... و نينوا دشتي است به بلنداي اين قله ها
حماسه سرايان در اين مقاله چنين نغمه سر داده اند:
آن زمين کربلا بود و آن زمان عاشورا... آفتاب برمرکب زمين زرين نور سوار و تازيانه به دست گرما بر پشت زمين مي نواخت، گرده ي نينوا از ضربت شلاق آفتاب تاول زده بود.
و فرات چون کف از دهان دشت بيرون جهيده و براندام آن جريان يافته... در رگهاي اين دشت خون سرخ جوشاني جريان داشت که ازخروش آن شيعه حيات ابدي مي يافت از شاهرگ نينوا خون حسين مي تراويد و در شبکه هاي آن خون هابيليان سلاله رسول اکرم جوشش داشت.
و زينب اين خون را پيام آور بود...
کربلا بود و حماسه اي به استواري کوهساران، عاشورا بود و پيامي به لطافت نسيم.
کربلا با خود حماسه خون و شهادت داشت کربلا با خود حماسه استقامت داشت.
و عاشورا اين استقامت را به لطافت عشق آميخته بود و آن هم چه عشقي؟ عشقي که از عمق جان 72 مرد به سوي حق زبانه مي کشيد... و شهادت را بر آنان گوارا مي ساخت و اکنون مائيم و کربلا و شمائيد و عاشورا.
زينب وار فرياد مظلوميت سردهيد و ظالم رارسوا کنيد که اگر حسين نمي توان بود... بايد زينب وار پيام آور شد.... و خون سرخ حسين را در تداوم عاشورا، پيام آور بود... .
بسم الله الرحمن الرحيم
اينک پس ازمقدمه به ابعاد زندگي معصوم پنجم: امام سوم حضرت اباعبدالله الحسين(ع) مي پردازيم:
نام: حسين(ع)
لقب معروف: سيدالشهداء
کنيه: اباعبدالله
پدرو مادر: امام علي(ع) و فاطمه(س)
وقت و محل تولد: سوم شعبان سال 4 هجرت در مدينه
مرقد شريف: کربلا، واقع در کشور عراق
دوران زندگي: در چهار بخش،
1- عصر رسول خدا(ص) (حدود 7 سال)
2- دوران ملازمنت با پدر (حدود 30 سال)
3- ملازمت با برادرش امام حسن(ع) (حدود 10 سال)
4- مدت امامت: 10 سال

امام حسين(ع) در دوران ولادت

آغاز هجرت، هنوز امام حسين(ع) به دنيا نيامده بود. جبرئيل نزد پيامبر(ص) آمد و عرض کرد «اي محمد! خداوند تو را به نوزادي از فاطمه (س) مژده مي دهد، که به دنيامي آيد و امتت بعد از تو او را مي کشند.»
پيامبر (ص) از اين خبر نگران شد... بار ديگر جبرئيل نازل گرديد و همين خبر را داد. باز پيامبر(ص) نگران گشت.
جبرئيل به آسمان صعود کرد و سپس بازگشت و عرض کرد: «اي محمد! پروردگارت سلام مي رساند و مژده مي دهد که مقام امامت و ولايت را در ذريه او قرار دادم.»
پيامبر (ص) از نگراني بيرون آمد و گفت: «راضي شدم.»
پيامبر(ص) همين مطلب را به فاطمه (س) خبر داد. فاطمه نگران شد. وقتي پيامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود: «خداوند مقام امامت را در ذريه او قرار مي دهد.» فاطمه (س) شاد شد و گفت: «خشنود شدم»(1)

ولادت امام حسين(ع)

امام حسين(ع) بنا بر پاره اي از روايات در روز پنجم شعبان سال چهارم هجرت، در مدينه ديده به جهان گشود.(2) ولادت آن حضرت را به پيامبر اکرم(ص) خبر دادند. آن حضرت نوزاد را به دست گرفته، در گوش راستش اذان و درگوش چپش اقامه را به زبان آورد و نامش را حسين گذاشت؛ سپس گوسفند (قوچي) را به عنوان عقيقه قرباني نمود.
فاطمه زهرا(س) به دستور رسول خدا(ص) موي سر حسين(ع) را تراشيد و به اندازه وزن آن، نقره به فقير صدقه داد.(3)
مطابق بعضي از روايات، بعد از نماز ظهر، جبرئيل نزد پيامبر (ص) آمد و مژده ولادت حسين(ع) را به پيامبر (ص) خبر دا. پيامبر(ص) فرمود: الله اکبر.
و نيز روايت شده؛ جبرئيل به پيامبر(ص) تبريک و تسليت گفت، تبريک به خاطر ولادت حسين(ع) و تسليت به خاطر شهادت جانسوزش.(4)

مقام ارجمند حسن و حسين (ع) در نزد پيامبر(ص)

در مور فضايل امام حسين(ع)، روايت وگفتار بسياري بيان شده که در اين مقاله به چند روايت بسنده مي نمايم.
1- روزي پيامبر (ص) دست حسن و حسين(ع) را گرفته و فرمود: «کسي که من، اين دو و پدر و مادر اين دو را دوست بدارد؛ در قيامت کنار من خواهد بود.»(5)
2- پيامبر (ص) فرمود: «در روز قيامت، عرش خدا به تمام زينتها آراسته مي شود. امام حسن(ع) بالاي يکي از منبرها و امام حسين(ع) بر بالاي منبر ديگر قرار مي گيرند. خداوند عرش را با وجود اين دو بزرگوار مي آرايد، همچنانکه دو گوشواره، زن را مي آرايد.»(6)
3- روزي پيامبر (ص) به علي (ع) فرمود:
سلام الله عليک يا ابا الريحانتين، اوصيک بريحانتي من الدنيا:
«سلام خدا بر تو اي پدر دو دسته گل خوشبو. تو را در دنيا به اين دو دسته گل خوشبوي خودم (حسن و حسين(ع)) سفارش مي کنم.»(7)

محبت پيامبر (ص) به ياران امام حسين(ع)

روزي پيامبر (ص) با جمعي از اصحاب عبور مي کردند. در مسير راه ديدند چند کودک با هم بازي مي کنند. پيامبر (ص) کنار يکي از آنها نشسته و به او بسيار محبت کرد و بين دو چشم او را بوسيده، سپس از آنجا گذشتند. بعضي از حاضران از پيامبر (ص) پرسيدند: «چرا در ميان آن کودکان، به يکي از آنها اين همه محبت کرديد؟!»
پيامبر (ص) فرمود: «روزي اين کودک را ديدم با حسين (ع) بازي مي کند و خاک زير پاي حسين(ع) را بر مي دارد و به صورتش مي مالد، ازاين رو که او پسرم حسين را دوست مي دارد، من نيز او را دوست دارم و جبرئيل به من خبر داد که اين کودک، از ياران امام حسين(ع) در حادثه کربلا خواهد شد.»(8)

حسين (ع) در عصر خلافت پدرش، علي (ع)

پس از کشته شدن عثمان(9) مسلمانان در مدينه، با حضرت علي(ع) بيعت کردند و آن حضرت زمام امور خلافت را به دست گرفت.(10)
آن حضرت در سراسر اين عصر، باحوادث تلخ روبرو شد. از جمله سه جنگ داخلي بزرگ، يعني؛ جمل، صفين و نهروان، که هر سه در خلافت ايشان رخ داد.
حسين (ع) در تمام اين حوادث، سايه به سايه پدرش علي(ع) حرکت مي کرد. بازويي پرتوان و ياري مهربان براي پدر بود و درامور سياسي، اجتماعي، اقتصادي، قضايي و نظامي در صف اول ياران علي (ع) قرار داشت و شب و روز براي رفع مشکلات گوناگون مردم، در خدمت پدر، تلاش مي کرد.
امام حسين(ع) در جنگ جمل، صفين و نهروان از رزمندگان پيشتازو قهرمان سپاه پدرش حضرت علي (ع) بود. او و برادرش حسن(ع) همچون دو بازوي پرتوان براي پدر بودند و چون سربازي جان برکف، ازحريم پدر دفاع مي کردند.
امير مؤمنان علي(ع) مراقب بود که به آنها صدمه اي نرسد و هميشه مي فرمود: «براي حفظ نسل رسول خدا(ص)، مراقب آنها باشيد»(11)
ابن ابي الحديد دانشمند معروف اهل تسنن مي نويسد: در جنگهاي بزرگ و همچون جنگ جمل، حسن و حسين(ع) هميشه همراه علي (ع) بودند و در رکابش هماهنگ با هم حمله مي کردند...
حسن و حسين(ع) گاهي به پدر عرض مي کردند که ما نگران جان تو هستيم، شما حمله نکن، نحن نکفيک، ماتو را کفايت مي کنيم و به جاي تو به دشمن حمله کرده، آنها را باز مي داريم.»(12)
حضرت علي(ع) و پسرش محمد حنفيه را براي حمله هاي شديد به دشمن تحريک مي کرد. شخصي از آن حضرت پرسيد چرا محمد حنفيه را آن گونه به ميدانهاي خطرناک جنگ مي فرستي، ولي در مورد حسن و حسين(ع) مراقب حفظ آنها هستي؟!
حضرت علي(ع) در پاسخ فرمود:
لانهما عيناي، و محمد يداي، و انا ادفع عن عيني بيدي:
«زيرا حسن و حسين(ع) دو چشم من هستند؛ ولي محمد حنفيه دو دست من. و من به وسيله دستم از چشمم دفاع مي نمايم.»(13)
بر همين اساس، علي (ع) در جنگ جمل، پرچم بزرگ خود را به نام عقاب را به پسرش محمد حنفيه داد و در اين هنگام به حسن و حسين(ع) خطاب فرمود:
انما دفعت الرايه الي اخيکما و ترکتکما لمکانکما من رسول الله(ص)
«همانا پرچم را به دست برادرتان (محمد حنفيفه) دادم و به شما ندادم، از اين رو که شما داراي مقام ارجمندي در نزد رسول خدا(ص) هستيد، (مبادا آسيب ببينيد).»(14)

مقام و عظمت امام حسين(ع)

حضرت علي (ع) در کوفه حکومت مي کرد. يک سال براثر خشکسالي، قحطي شد. مردم به محضر علي (ع) آمده و از او خواستند از درگاه خدا براي آنها طلب باران کند. علي(ع) به حسين (ع) فرمود: «برخيز و از درگاه خدا طلب باران کن».
حسين (ع) برخاست و پس از حمد و ثنا و صلوات بر پيامبر (ص) عرض کرد: «اي خداوندي که عطابخش نيکيها و فروفرستنده برکتها هستي! باران رحمتت را پياپي بر ما بباران و آب بارانت را به طور فراوان و شديد و پربار بر همه جا بفرست تا بندگان ضعيفت از آن بهره مند شوند و زمينهاي مرده، زنده و سرسبز گردند. آمين اي پروردگار جهانيان.»
وقتي که دعاي حسين(ع) به پايان رسيد، همان دم، باران فراواني باريدن گرفت؛ به طوري که يکي از باديه نشينان به محضر علي(ع) آمد و گفت: «ديدم آب باران در ميان گودالها و نهرها موج مي زد.(15)

نهضت عاشورا

مهمترين حادثه اي که در زندگي سراسر باشکوه امام حسين(ع) رخ داد، جانبازي، فداکاري، ايثار و شهادت او و فرزندان و يارانش در دشت کربلا و در روز عاشوراي محرم سال 61 هجري بود، که در تاريخ اسلام از برجستگي و عظمت مخصوصي برخوردار است و همه حوادث ديگر را تحت الشعاع قرار داده و همواره در فراز و نشيب تاريخ، جاويد و پايدار است و روز به روز بر شکوه آن مي افزايد.
در بررسي و تجزيه تحليل نهضت هميشه جاويد حسين بن علي(ع)، در عاشوراي خونين کربلا، از قديم، کتابها نوشته شده و بحثهاي دامنه داري به عمل آمده است. من در اين مقاله که بنايش براختصار است به طور کوتاه به بررسي چند موضوع زير مي پردازم:
1- تاريخچه آغاز نهضت امام حسين(ع)
2- سه عامل مهم نهضت امام حسين(ع)
3- نگاهي بر نتايج و آثار نهضت امام حسين(ع)

تاريخچه آغاز نهضت امام حسين(ع)

معاويه پسر ابوسفيان در زمان خلافت عثمان، ازاستاندارهاي او در شام و نواحي آنجا بود و درآنجا چون يک حاکمي قلدر و خودسر حکومت مي کرد و پس از مرگ عثمان که در سال 36 هجري رخ داد، مردم از هر سو به طرف اميرمؤمنان علي(ع) آمدند و با او به عنوان خلافت، بيعت کردند ولي دين به دنيا فروشان در حکومت علي(ع) جنگها برافروختند. نخست «ناکثين» (بيعت شکنان) جنگ جمل را در بصره پديد آوردند، سپس معاويه و طرفدارانش جنگ صفين را که 18 ماه طول کشيد به وجود آوردند و سپس خوارج کوردل جنگ نهروان را پيش آوردند. سرانجام علي(ع) پس از چهار سال و نه ماه و چند روز خلافت؛ در 21 رمضان سال 40 هجري به دست يکي از خوارج نهرواني (ابن ملجم ملعون) در محراب عبادت ضربه خود و همان موجب شهادتش گرديد.
معاويه با قدرت بيشتري به ميدان آمد و با نيرنگهاي گوناگون و تهديدها و تطميع ها،موجب شد که امام حسن(ع) صلح پيشنهادي معاويه را (که يک آتش بس موقت بود) بپذيرد.
معاويه در حدود چهل سال در شام، و حدود بيست سال در سراسر جهان اسلام خلافت کرد و سرانجام در نيمه رجب سال 60 هجري از دنيا رفت.(16)
معاويه فرزند ابوسفيان و هند جگرخوار، در اين مدت جنايات بي شماري انجام داد و به نام اسلام بزرگترين ضربه ها را بر پيکر اسلام وارد آورد.
در صلح نامه اي که با امام حسن(ع) امضا کرده بود، پنج شرط وجود داشت:
1- معاويه طبق قرآن و سنت و روش خلفاي شايسته رفتار کند.
2- حسن و حسين(ع) آزاد باشند.
3- مردم به خصوص شيعيان و دوستان علي و آل علي (ع) آزاد باشند و مورد آزار قرار نگيرند.
4- سب و بدگويي به علي (ع) برداشته شود.
5- و معاويه براي خود خليفه و جانشين تعيين ننمايد.
اما وقتي معاويه بر گرده مردم سوار شد، چنين گفت:
شرطت للحسن شروطاً و کلها تحت رجلي:
«به شرايطي که با حسن(ع) تعهد کردم، همه آنها زيرپايم.»(17)
يکي از کارهاي زشت او اين بود که در زمانش، از مردم براي يزيد بيعت گرفت و براي اولين بار بدعت «وليعهدي» را به داخل اسلام آورد و براي اين کار مسافرت به حجاز کرد و مخالفان را سخت تهديد نمود و با انواع نيرنگها، وليعهدي يزيد را در ظاهر تثبيت نمود.
حتي بعضي ها مي نويسند: يکي از مخالفان، عايشه بود. معاويه با نقشه شيطاني عجيبي اواخر شب، عايشه را به چاه انداخته او را کشت ولي وانمود کرد که او خودش به چاه افتاده است.(18)
به قول حکيم سنايي شاعر معروف اهل سنن:

عاقبت هم بدست آن ياغي
شد شهيد و بکشتش آن طاغي
آنکه با جفت مصطفي زين سان
بد کند مرو را تو مرد مخوان
افرادي مانند امام حسين(ع) شديداً با پيشنهاد ولايتعهدي يزيد مخالفت کردند. و نيز عبدالله بن عمرو عبدالله بن زبير و عبدالرحمن بن ابوبکر جزء مخالفان بودند.
پيام عاشورا از کلام امام حسين(ع)
من مي خواهم امر به معروف و نهي از منکرو برسنت جدم و پدرم علي بن ابي طالب قدم بردارم. همانا سنت پيامبر مرده و بدعت زنده شده است، پس اگر گوش به سخنم باشيد، راه هدايت را به شما مي نمايانم.
نه، به خدا قسم، هرگز دست ذلت و خواري بدستشان نمي دهم و مانند بردگان فرار نمي کنم. يزيد مردي شرابخوار و قاتل انسانهاي بي گناه و متجاهر به فسق و تباهي است. و شخصي مانند من هرگز با شخصي مانند او بيعت نمي کند.
واي به حال اسلام اگر امت گرفتار فرمانروائي همچون يزيد باشد.
بارالها، من کار خير و معروف را دوست دارم و از بدي و کار و شر بيزارم. از تو مي خواهم براي من آن را برگزيني که مورد رضايت تو و رسولت باشد.
اگر دنيا هيچ جا و مکان امني نباشد، من هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نمي کنم.
رضاي خدا درخشنودي و رضايت ما اهل بيت است. و ما بر بلايش صبر مي کنيم و پاداش صابران به نحو کامل به ما مي دهد.
به خدا قسم هرگز پستي و ذلت را براي خويشتن نمي پذيرم.
هر که مايل است خونش را در راه ما بريزد و خود را براي ديدار خدا آماده کرده است، پس با ما دراين سفر همراه گردد.
اي اصحابم! مگرنيست جز پلي که شما را از بدبختي و گرفتاري برهاند و به بهشت هاي گسترده و نعمتهاي جاويدان برساند.
اي اصحاب گراميم! اين بهشت است که درهايش بر روي شما گشوده شد و رودهايش به هم پيوسته و ميوه هايش رسيده است. پس از دين خدا و دين رسولش حمايت کنيد.
من نه از روي تکبر و نه براي خوش گذراني قيام کردم و من نه مفسدم و نه ستمگر بلکه فقط به خاطر خيرخواهي در امت جدم، قيام کردم.
مااهل بيت محمد(ص) سزاوارتر به ولايت اين امر هسيتم از اين ادعا کنندگان امري که درخورآنان نيست.
اي مردم! همانا دنيا پيشت کرده و رو به نهايت گذارده و همانا آخرت با خوشي و خرمي فرا رسيده است. آيا نمي بينيد که حق کنار گذارده شده و از باطل نهي نمي شود،جا دارد که مؤمن به لقاي پروردگارش مشتاق گردد.
مردم بردگان دنيايند و دين جز بازيچه اي بر زبانشان نيست... پس هر گاه با حوادث آزمايش شدند، دينداران بسيار اندک خواهند بود.
من مرگ را (در راه حق) جز سعادت و زندگي در پرتو ظالمان را جز بدبختي نمي بينم.
به خدا قسم، پس از اين جز زمان اندکي به اندازه زمان سوار شدن بر اسب نخواهيد ماند تا اينکه آسياب به گردش درآيد و شما را در تنگناي محور خويش خرد کند.
مرگ مانند گردنبند در گردن دختران، بني آدم را فرا گرفته است. و اشتياق من به ديدار نياکانم مانند اشتياق يعقوب به يوسف است (آماده مرگ در راه خدايم).
همانا زنازاده فرزند زنازاده، ما را مخير کرده است بين دو امر: يا شمشير بکشيم و يا ذلت را برگزينيم و هيهات که ما ذلت را براي خود برگزينيم.
اي اصحابم! خداي تعالي در اين روز (عاشورا) اجازه داده است که من و شماها کشته شويم پس بر شما باد به صبر کردن و با دشمنان کارزار نمودن.
امام نيست جز آن کس که به کتاب خدا حکم کند و به عدالت بپا خيزد و به دين حق متدين باشد و خود را در آنچه مربوط به خدا است نگهداري کند.
گر شما را به جهان ديني و آئيني نيست
لااقل مردم آزاده به دنيا باشيد (19)

پيام عاشورا از کلام امام خميني (ره)

ما هر چه داريم از محرم است.
زنده نگهداشتن عاشورا يک مسئله بسيار مهم سياسي عبادي است.
عاشورا را زنده نگهداريد که با نگهداشتن عاشورا کشور شما آسيب نخواهد ديد.
اگر سيدالشهداء(ع) نبود، اين نهضت هم پيش نمي رفت. سيدالشهدا(ع) همه جا هست «کل ارض کربلا» همه جا محضر سيدالشهدا (ع) است.
اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ بماند بايد اين سنت ها راحفظ کنيد.
روضه سيدالشهدا، براي حفظ مکتب سيدالشهدا(ع) است، آن کساني که مي گويند روضه سيدالشهدا(ع) را نخوانيد، اصلاً نمي فهمند مکتب سيدالشهدا(ع) چه بوده و نمي دانند يعني چه، نمي دانند اين گريه ها و اين روضه ها حفظ کرد، مکتب را.
کربلا کاخ ستمگران را با خون در هم کوبيد، و کربلاي ما کاخ سلطنت شيطاني را فروريخت.

پيام عاشورا از کلام مقام معظم رهبري

به نظر من امروز اين پيام عاشورا از ديگر درسها و پيام هاي عاشورا براي ما فوري تر است. ما بايد بفهميم چه بلايي بر سر آن جامعه آمده که سر حسين بن علي (ع)، آقازاده اول دنياي اسلام و پسر خليفه مسلمين علي بن ابيطالب(ع)، در همان شهري که پدر او بر مسند خلافت مي نشسته است گردانده شد و آب از آب هم تکان نخورد. بايد ببينيم چگونه از همان شهر افرادي آمدند به کربلا و او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم اميرالمؤمنين (ع) را به اسارت گرفتند. حرف در اين زمينه زياد است. من در پاسخ به اين سوال يک آيه از قرآن را مطرح مي کنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن درد و بيماري را به مسلمين معرفي مي کند. آن آيه اين است که مي فرمايد: «فخلف من بعدهم خلف اضاعو الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيّا». دو عامل، عوامل اصلي اين گمراهي و انحراف عمومي است: يکي دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوه و نماز است . يعني فراموش کردن خدا و معنويت و جدا کردن حساب معنويت از زندگي و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب توفيق از خداي متعال و توکل برخدا، و کنار گذاشتن محاسبات خدايي از زندگي، و عامل دوم «اتبعوا الشهوات» است يعني دنبال شهوتراني ها و هوسها و در يک جمله دنياطلبي رفتن و به فکر جمع آوري ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوت دنيا افتادن و اصل دانستن اينها و فراموشي آرمانها.
اين درد اساسي و بزرگ است و ما هم ممکن است به اين درد دچار بشويم.
عاشورا غير از درس؛ يک صحنه عبرت است.
مسأله عاشورا از اين جهت، کمال اهميت را دارد که فداکاري و ازخودگذشتگي که در اين قضيه انجام گرفت، يک فداکاري و از خودگذشتگي استثنايي بود.

امام حسين (ع) و نماز

در روايت آمده است:
هنگام ظهر فرا رسيد (دو سپاه آمده شدند که به امامت امام حسين(ع) نمازجماعت بخوانند). امام حسين(ع) به پسرش امام سجاد و يا حضرت علي اکبر- فرمود: اذان و اقامه بگو. وي اذان و اقامه گفت و سپس نماز خواندند. (20)
در ظهر عاشورا، هنگامي که «ابوثمامه صيداوي» وقت نماز را به ياد امام حسين(ع) آورد، امام در حق او بهترين دعا کرد و فرمود: نماز را به يادم آوردي، خدا تو را از نمازگزاران يادآور قرار دهد. (21)
در عصر تاسوعا، حسين(ع) به برادرش عباس فرمود: اگر بتواني که لشگر دشمن را برگرداني و امروز جنگ نشود، چنين کن تا مگر امشب براي پروردگارمان نماز بخوانيم؛ زيرا او مي داند که من نماز وتلاوت قرآن را دوست دارم.(22)
سفارش امام حسين(ع) به نماز شب
امام حسين(ع) هنگام وداع در روز عاشورا به زينب کبري (س) فرمود: اي زينب، خواهرم! در نماز شب مرا فراموش مکن.(23)

نماز روز عاشورا

به ساير ياران با وفاي شهيد کربلا ، امام حسين(ع)، به خاک و خون غلتيده و به شرف شهادت نايل آمده بودند. «ابوثمامه صيداوي»- يکي از فداکاران و ياوران امام شهيد (ع)- متوجه شد که وقت نماز ظهر فرا رسيده است. بي درنگ به حضور امام حسين(ع) شتافت و گفت: «يا اباعبدالله! جانم فدايت باد، مي بينم که اين دشمنان بي دين، دست به نبردي سخت زده اند، اما به خدا سوگند من نمي گذارم تو کشته شوي، مگر اينکه پيش از تو به خون درغلتم! اينک دوست دارم، که آخرين نماز ظهر را با شما به جاي آورم» امام حسين(ع) سر بر آسمان بلند کرد و چون ديد هنگام نماز فرا رسيده، فرمود: «اي ابوثمامه! از نماز ياد کرديد. خداوند تو را در صف نمازگزاران قرار دهد. سپس فرمود: از اين گروه بخواه تا دست از جنگ بردارند، زيرا ما مي خواهيم اقامه نماز کنيم.» در اين هنگام يکي از سربازان سپاه يزيد، با صداي بلند و گستاخانه و بي شرمانه فرياد برآورد: «نماز شما مقبول درگاه خداوند نيست!».
«زهيربن قين» و «سعيدبن عبدالله» که چنين ديدند، پيش روي حضرت ايستادند، تا امام بتواند نماز ظهر را به جا آورد. آن دو بزرگوار وجود خود را سپر تيرها و نيزه ها ساختند و امام حسين (ع) در آن هنگامه ي خون و شمشير، با تعداد اندکي که از ياران بي نظيرش باقي مانده بود، به اقامه نماز خوف پرداخت.(24)

مناجات امام حسين(ع) در شب عاشورا

در شب عاشورا، ياران فداکار امام حسين(ع) هر کدام با يک زباني وفاداري خود را اعلام کردند. يکي از ياران، محمدبن بشر حضرمي بود. تازه به او خبر رسيده بود که پسرت در مرز به دست کافران اسيرشده است. محمد گفت: «خودم و پسرم را در راه خدا به حساب مي آورم، من دوست ندارم که پسرم در تنگنا باشد و من بعد از او باقي بمانم». امام حسين(ع) سخن او را شنيد به او فرمود: «خدا تو را رحمت کند بيعتم را از تو برداشتم تو آزاد هستي برو در مورد آزادسازي پسرت تلاش کن.»
محمد گفت: «درندگان مرا بدرند و زنده بخورند، اگر بخواهم از تو جدا گردم. امام حسين(ع) پنج لباس يماني که قيمت آنها هزار دينار بود به او داد و فرمود:
اينها را به پسر ديگر خود بده، تا او با به عنوان فديه آنها را ببرد و به کفار بدهد و برادرش را از اسارت آزاد سازد.
در شب عاشورا حسين و يارانش به راز و نياز و مناجات با خداوند پرداختند. بعضي در رکوع و بعضي در سجده و بعضي ايستاده و نشسته بودند و زمزمه اي مانند صداي زنبور داشتند، 32 نفر از سپاه دشمن وقتي که اين حالت را از آنها ديدند تحت تأثير قرار گرفته و به آنها پيوستند.(25)

اسرار عاشورا

عبدالله بن فضيل از امام صادق (ع) مي پرسد: اي فرزند رسول خدا! چگونه است که روز عاشورا بزرگترين روز مصيبت و حزن و اندوه و گريه است و حتي از روز وفات پيامبرو حضرت زهرا و اميرالمؤمنين و امام مجتبي(ع) نيز مصيبتش افزونتر است.
فرمود: روز حسين بالاترين مصيبت را بر تمام روزهاي سال دارد زيرا پنج تن اهل کسا گرامي ترين انسانها نزد خدا بودند، روزي که پيامبراز دنيا رفت، وجود اميرالمؤمنين(ع) و فاطمه زهرا و حسنين(ع) براي مردم مايه عزا و تسلي خاطر بود، پس روزي که فاطمه (س) از دنيا رفت وجود آن سه بزرگوار براي مردم تسلي بود و روزي که اميرالمؤمنين (ع) از دنيا رفت وجود حسنين مايه تسلي خاطره ها بود و روزي که مجتبي از دنيا رفت، وجود حسين(ع) مايه عزا و تسليت بود ولي هنگامي که حسين (ع) به شهادت رسيد، هيچ يک از اهل کسا باقي نمانده بود که براي مردم مايه تسلي خاطر باشد، لذا از دنيا رفتن حسين(ع)، مانند از دنيا رفتن اهل کسا بود چنانچه وجودش مانند وجود همه شان بود.(26)

فرارسيدن محرم

امام باقر(ع) فرمود: هنگامي که ماه محرم مي رسيد، پدرم (سلام الله عليه) هرگز خندان ديده نمي شد، و اندوه بر او متولي مي گشت تا ده روز بگذرد پس وقتي روز عاشورا مي رسيد، آن روز، روز مصيبت و گريه و غم و حزنش بود.(27)

عاشورا، روز غم

امام رضا(ع) فرمود:
هر کس که عاشورا، روز مصيبت و اندوه و گريه اش باشد؛ خداوند، روز قيامت را براي او روز شادي و سرور قرار مي دهد.(28)

اسرار روز عاشورا:

موسي کليم (ع) در کوه طور درمناجات خود در پيشگاه خداوند متعال عرضه داشت:
خدايا چراامت پيامبر خاتم را بر ساير امم برتري بخشيده اي.
ندا رسيد به خاطر ده خصلتي که در آنها وجود دارد.
موسي کليم (ع) گفت: خدايا آن ده خصلت کدامند تا به بني اسرائيل تذکر بدهم تا آنها را انجام دهند.
ندا رسيد آن ده خصلت عبارتند از:1-نماز2-زکات3-حج 4-جهاد 5-نماز جمعه6-نمازجماعت7- قرآن8-دانش،9-روزه10-عاشورا.
موسي کليم (ع) عرضه داشت عاشورا چيست؟ خداوند متعال فرمود: عاشورا همان روز گريه کردن و شبيه گريه کنندگان بودن براي نوه محمد(ص) و خواندن مراثي و اقامه ماتم بر مصيبت فرزند مصطفي است. اي موسي کسي نيست که در اين روز اشک بريزد و يا در شمار عزاداران باشد مگرآنکه بهشت را براي او منظور مي دارم و کسي در اين روز مالي را در اين راه خرج نمي کند جز آنکه برکتي در مال او مقرر مي دارم و در برابر هر درهمي، هفتاد درهم به او خواهم داد و بهشت را جاي او گردانم و او را مورد عفو و غفران خويش قرار دهم. به عزت و جلال خودم سوگند که هيچ زني يا مردي نيست که در روز عاشورا اشکي خالصانه بريزد جز آنکه پاداش صد شهيد را به او عطا خواهم کرد.(29)
امام رضا (ع) فرمود:
براستي محرم ماهي است که مردمان عهد جاهليت جنگ و خونريزي را در آن حرام مي شمردند ليکن خونهاي ما را در اين ماه حلال شمردند، و حرمت ما را مي شکستند و فرزندان و زنان را به اسارت کشيدند و آتش در خيمه هاي ما افروختند و آنچه در آنها زاد و توشه داشتيم به يغما بردند و حرمت رسول الله (ص) را در امر ما نگاه نداشتند.(30)

تعطيل کار در عاشورا

امام رضا(ع) فرمودند: کسي که در روز عاشورا دست از کسب و کار بکشد؛ خداوند، حوائج دنيا و آخرت وي را برآورد و کسي که روز عاشورا در ماتم و عزا بر ببرد؛ خداوند متعال روز قيامت را روز شادي و سرور قرار دهد و با ديدار ما، در بهشت، چشم او را روشن گرداند (و افزود) کسي که روز عاشورا روز برکت بنامد و بعنوان عيدي چيزي را به منزل ببرد خدا آن را بر او مبارک نگرداند و در قيامت با يزيد و عبيدالله و عمرسعد محشور شود و در اسفل السافلين در جهنم درافتد.(31)

دستورعملي روز عاشورا

امام باقر (ع) فرمودند:
بر مؤمنان لازم است روز عاشورا در ماتم بسر برند و به يکديگر که رسيدند، بگويند: عظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسين و جعلنا و اياکم من الطالبين بثاره مع و ليهع المهدي من آل محمد.(32)
خداوند همه ما را از دوستداران واقعي آن امام شهيد امر به معروف و نهي از منکر در دنيا و آخرت قرار دهد و ما از شفاعت آن امام همام محروم مفرمايد.
 

jasem

Well-Known Member
ارسال ها
341
لایک ها
327
امتیاز
63
#2
جالب بود
به نظر من حماسه حسینی استاد مطهری رو حتما واسه شناختن امام حسین واقعی و عاشورای واقعی بخونید
 

jasem

Well-Known Member
ارسال ها
341
لایک ها
327
امتیاز
63
#4
البته یه خورده تعداد صفحاتش زیاده اگه واقعا میخوای بخونی انشالله بعد از ترم 1
 

jasem

Well-Known Member
ارسال ها
341
لایک ها
327
امتیاز
63
#6
یادم نیست دقیقا چند صفحه است
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#8
اکنون شهیدان مرده‌اند، و ما مرده‌ها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما کرها مخاطبشان هستیم، آنها که گستاخی آن‌ را داشتند که ـ وقتی نمی‌توانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بی‌شرمان ماندیم، صدها سال است که مانده‌ایم. و جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ می‌گرییم، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.
امروز شهیدان پیام خویش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمین نشستند، تا نشستگان تاریخ را به قیام بخوانند. در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاریخ ما، تشیع، عزیزترین گوهرهایی که بشریت آفریده است، حیات بخش ترین ماده‌هایی که به تاریخ، حیات و تپش و تکان می‌دهد، و خدایی ترین درسهایی که به انسان می‌آموزد که می‌تواند تا «خدا» بالا رود، نهفته است و میراث همه این سرمایه‌های عزیز الهی به دست ما پلیدان زبون و ذلیل افتاده است.
اکنون شهیدان مرده‌اند، و ما مرده‌ها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما کرها مخاطبشان هستیم، آنها که گستاخی آن‌ را داشتند که ـ وقتی نمی‌توانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بی‌شرمان ماندیم، صدها سال است که مانده‌ایم. و جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ می‌گرییم، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.
امروز شهیدان پیام خویش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمین نشستند، تا نشستگان تاریخ را به قیام بخوانند. در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاریخ ما، تشیع، عزیزترین گوهرهایی که بشریت آفریده است، حیات بخش ترین ماده‌هایی که به تاریخ، حیات و تپش و تکان می‌دهد، و خدایی ترین درسهایی که به انسان می‌آموزد که می‌تواند تا «خدا» بالا رود، نهفته است و میراث همه این سرمایه‌های عزیز الهی به دست ما پلیدان زبون و ذلیل افتاده است.
ما وارث عزیزترین امانت‌هایی هستیم که با جهادها و شهادت‌ها و با ارزش‌های بزرگ انسانی، در تاریخ اسلام، فراهم آمده است و ما وارث اینهمه هستیم، و ما مسؤول آن هستیم که امتی بسازیم از خویش، تا برای بشریت نمونه باشیم. «وکذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا» خطاب به ماست. ما مسئول این هستیم که با این میراث عزیز شهدا و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ایمانمان و کتابمان، امتی نمونه بسازیم تا برای مردم جهان شاهد باشیم و شهید باشیم و پیامبر(ص) برای ما نمونه و شهید باشد.
رسالتی به این سنگینی، رسالت حیات و زندگی و حرکت بخشیدن به بشریت، بر عهده ماست، که زندگی روزمره‌مان را عاجزیم!
خدایا! این چه حکمت است؟ و ما که در پلیدی و منجلاب زندگی روزمره جانوریمان غرقیم، باید سوگوار و عزادار مردان و زنان و کودکانی باشیم که در کربلا برای همیشه، شهادتشان و حضورشان را در تاریخ و در پیشگاه خدا و در پیشگاه آزادی به ثبت رسانده‌اند. خدایا این باز چه مظلومیتی بر خاندان حسین؟
اکنون شهیدان کارشان را به پایان رسانده‌اند. و ما شب شام غریبان می‌گرییم، و پایانش را اعلام می‌کنیم و می‌بینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین (ع)، و عشق به حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟ او که می‌خواست این داستان به پایان برسد. اکنون شهیدان کارشان را به پایان برده‌اند و خاموش رفته‌اند، همه‌شان، هر کدامشان، نقش خویش را خوب بازی کرده‌اند. معلم، مؤذن، پیر، جوان، بزرگ، کوچک، زن، خدمتکار، آقا، اشرافی و کودک، هر کدام به نمایندگی و به‌عنوان نمونه و درسی به همه کودکان و به همه پیران و به همه زنان، و به همه بزرگان و به همه کوچکان! مردنی به این زیبایی و با اینهمه حیات را انتخاب کرده‌اند.
اینها دو کار کردند، این شهیدان امروز دو کار کردند، از کودک حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال کوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، کودکان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند ـ اگر می‌توانند ـ و چگونه بمیرند ـ اگر نمی‌توانند.
این شهیدان کار دیگری نیز کردند: شهادت دادند با خون خویش ـ نه با کلمه ـ شهادت دادند، در محکمه تاریخ انسان. هر کدام به نمایندگی صنف خودشان. شهادت دادند که در نظام واحد حاکم بر تاریخ بشری ـ نظامی که سیاست را و اقتصاد را و مذهب را و هنر را، و فلسفه و اندیشه را و احساس را و اخلاق را و بشریت را همه را ابزار دست می‌کند تا انسان‌ها را قربانی مطامع خود کند و از همه چیز پایگاهی برای حکومت ظلم و جور و جنایت بسازد ـ همه گروه‌های مردم و همه ارزش‌های انسانی محکوم شده است.
یک حاکم است بر همه تاریخ، یک ظالم است که بر تاریخ حکومت می‌کند، یک جلاد است که شهید می‌کند و در طول تاریخ، فرزندان بسیاری قربانی این جلاد شده‌اند، و زنان بسیاری در زیر تازیانه‌های این جلاد حاکم بر تاریخ، خاموش شده‌اند، و به قیمت خونهای بسیار، آخور آباد کرده‌اند و گرسنگی‌ها و بردگی‌ها و قتل عام‌های بسیار در تاریخ از زنان و کودکان شده است، از مردان و از قهرمانان و از غلامان و معلمان، در همه زمانها و همه نسلها.
و اکنون حسین (ع) با همه هستی‌اش آمده است تا در محکمه تاریخ، در کنار فرات شهادت بدهد:
شهادت بدهد به سود همه مظلومان تاریخ.
شهادت بدهد به نفع محکومان این جلاد حاکم بر تاریخ.
شهادت بدهد که چگونه این جلاد ضحاک، مغز جوانان را در طول تاریخ می‌خورده است.با علی اکبر (ع) شهادت بدهد!
و شهادت بدهد که در نظام جنایت‌ و در نظامهای جنایت چگونه قهرمانان می‌مردند. با خودش شهادت بدهد!
و شهادت بدهد که در نظام حاکم بر تاریخ چگونه زنان یا اسارت را باید انتخاب می‌کردند و ملعبه حرمسراها می‌بودند یا اگر آزاد باید می‌ماندند باید قافله‌دار اسیران باشند و بازمانده شهیدان، با زینبش!
و شهادت بدهد که در نظام ظلم و جور و جنایت، جلاد جائر بر کودکان شیرخوار تاریخ نیز رحم نمی‌کرده است. با کودک شیرخوارش!
و حسین (ع) با همه هستی‌اش آمده است تا در محکمه جنایت تاریخ به‌ سود کسانی که هرگز شهادتی به سودشان نبوده است و خاموش و بی دفاع می‌مردند، شهادت بدهد. اکنون محکمه پایان یافته است و شهادت حسین (ع) و همه عزیزانش و همه هستی‌اش با بهترین امکانی که در اختیار جز خدا هست، رسالت عظیم الهی‌اش را انجام داده است.
دوستان!
در این تشیعی که، اکنون به این شکل که می‌بینیم درآمده است و هر کس بخواهد از آن تشیع راستین جوشان بیدار کننده، سخن بگوید، پیش از دشمن، به دست دوست قربانیش می‌کنند، درسهای بزرگ و پیامهای بزرگ، و غنیمت‌های بسیار و ارزش‌های بزرگ و خدایی و سرمایه‌های عزیز و روح‌های حیات بخش به جامعه و ملت و نژاد و تاریخ نهفته است. یکی از بهترین و حیات‌بخش‌ترین سرمایه‌هایی که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است. ما از وقتی که، به‌گفته جلال «سنت شهادت را فراموش کرده‌ایم، و به مقبره‌داری شهیدان پرداخته‌ایم، مرگ سیاه را ناچار گردن نهاده‌ایم» و از هنگامی که به جای شیعه علی (ع) بودن و از هنگامی که به‌جای شیعه حسین (ع) بودن و شیعه زینب (س) بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شده‌اند و بس، در عزای همیشگی مانده‌ایم! چه هوشیارانه دگرگون کرده‌اند پیام حسین (ع) را و یاران بزرگ و عزیز و جاویدش را، پیامی که خطاب به همه انسانهاست.
این که حسین (ع) فریاد می‌زند ـ پس از این که همه عزیزانش را در خون می‌بیند و جز دشمن و کینه توز و غارتگر در برابرش نمی‌بیند ـ فریاد می‌زند که «آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، ‌سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست. و این سؤال انتظار حسین (ع) را از عاشقانش بیان می‌کند و دعوت شهادت او را به همه کسانی که برای شهیدان حرمت و عظمت قایلند اعلام می‌نماید.
اما این دعوت را، این انتظار یاری از او را، این پیام حسین (ع) را ـ که «شیعه می‌خواهد» و در هر عصری و هر نسلی، شیعه می‌طلبد ما خاموش کردیم به این عنوان که به مردم گفتیم که حسین (ع) اشک می‌خواهد. ضجه می‌خواهد و دگر هیچ، پیام دیگری ندارد. مرده است و عزادار می‌خواهد، نه شاهد شهید حاضر در همه جا و همه وقت و «پیرو».
آری، این چنین به ما گفته‌اند و می‌گویند! هر انقلابی دو چهره دارد: چهره اول: ‌خون، چهره دوم: پیام.
و شهید یعنی حاضر، کسانی که مرگ سرخ را به دست خویش به عنوان نشان دادن عشق خویش به حقیقتی که دارد می‌میرد و به عنوان تنها سلاح برای جهاد در راه ارزشهای بزرگی که دارد مسخ می‌شود انتخاب می‌کنند، شهیدند حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پیشگاه خدا که در پیشگاه خلق نیز و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمینی. و آنها که تن به هر ذلتی می‌دهند تا زنده بمانند، مرده‌های خاموش و پلید تاریخند، و ببینید که آیا کسانی که سخاوتمندانه با حسین (ع) به قتلگاه خویش آمده‌اند و مرگ خویش را انتخاب کرده‌اند، در حالی که صدها گریزگاه آبرومندانه برای ماندنشان بود، و صدها توجیه شرعی و دینی برای زنده ماندنشان بود، توجیه و تاویل نکرده‌اند و مرده‌اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که برای ماندشان تن به ذلت و پستی رها کردن حسین (ع) و تحمل کردن یزید دادند؟ کدام هنوز زنده‌اند؟ هرکس زنده بودن را فقط در یک لش متحرک نمی‌بیند، زنده بودن و شاهد بودن حسین (ع) را با همه وجودش می‌بیند، حس می‌کند و مرگ کسانی را که به ذلت‌ها تن داده‌اند، تا زنده بمانند، می‌بیند.
آنها نشان دادند، شهید نشان می‌دهد و می‌آموزد و پیام می‌دهد که در برابر ظلم و ستم، ای کسانی که می‌پندارید: «نتوانستن از جهاد معاف می‌کند»، و ای کسانی که می‌گویید: «پیروزی بر خصم هنگامی تحقق دارد که بر خصم غلبه شود»، نه! شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن، با مرگ خویش بر دشمن پیروز می‌شود و اگر دشمنش را نمی‌کشد، رسوا می‌کند.
و شهید قلب تاریخ است، هم‌چنان‌که قلب به رگهای خشک اندام، خون، حیات و زندگی می‌دهد. جامعه‌ای که رو به مردن می‌رود، جامعه‌ای که فرزندانش ایمان خویش را به خویش از دست داده‌اند و جامعه‌ای که به مرگ تدریجی گرفتار است، جامعه‌ای که تسلیم را تمکین کرده است، جامعه‌ای که احساس مسؤولیت را از یاد برده است، و جامعه‌ای که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است، و تاریخی که از حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است، شهید همچون قلبی، به اندام‌های خشک مرده بی‌رمق این جامعه، خون خویش را می‌رساند و بزرگ‌ترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل،‌ ایمان جدید به خویشتن را می‌بخشد.شهید حاضر است و همیشه جاوید. کی غایب است؟
حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کردند. این حج را نیمه‌تمام می‌گذارد و شهادت را انتخاب می‌کند، مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است. در آن لحظه که حسین (ع) حج را نیمه‌تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، کسانی که به طواف، هم‌چنان در غیبت حسین، ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال، بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند، زیرا شهید که حاضر نیست در همه صحنه‌های حق و باطل، در همه جهادهای میان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، می‌خواهد با حضورش این پیام را به همه انسان‌ها بدهد که وقتی در صحنه نیستی، وقتی از صحنه حق و باطل زمان خویش غایبی، هرکجا که خواهی باش! وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه‌ات نیستی، هرکجا که می‌خواهی باشد، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است.
شهادت «حضور در صحنه حق و باطل همیشه تاریخ» است. و غیبت؟! آنهایی که حسین (ع) را تنها گذاشتند و از حضور و شرکت و شهادت غایب شدند، اینها همه با هم برابرند، هرسه یکی‌اند:
چه آنهایی که حسین (ع) را تنها گذاشتند تا ابزار دست یزید باشد و مزدور او، و چه آنهایی که در هوای بهشت، به کنج خلوت عبادت خزیدند و با فراغت و امنیت، حسین (ع) را تنها گذاشتند و از درد سر حق و باطل کنار کشیدند و در گوشه محراب‌ها و زاویه خانه‌ها به عبادت خدا پرداختند و چه آنهایی که مرعوب زور شدند و خاموش ماندند. زیرا در آن‌جا که حسین(ع) حضور دارد ـ و در هر قرنی و عصری حسین (ع) حضور دارد ـ هرکس که در صحنه او نیست، هرکجا که هست، یکی است، مؤمن و کافر، جانی و زاهد، یکی است. این است معنا این اصل تشیع که قبول هر عملی یعنی ارزش هر عملی به امامت و به رهبری و به ولایت بستگی دارد! اگر او نباشد، همه چیز بی‌معناست و می‌بینیم که هست.و اکنون حسین حضور خودش را در همه عصرها و در برابر همه نسل‌ها، در همه جنگ‌ها و در همه جهادها، در همه صحنه‌های زمین و زمان اعلام کرده است، در کربلا مرده است تا در همه نسل‌ها و عصرها بعثت کند. و تو، و من، ما باید بر مصیبت خویش بگرییم که حضور نداریم.
آری، هر انقلابی دو چهره دارد؛ خون و پیام! رسالت نخستین را حسین(ع) و یارانش امروز گزاردند، رسالت خون را، رسالت دوم، رسالت پیام است. پیام شهادت را به گوش دنیا رساندن است. زبان گویای خونهای جوشان و تن‌های خاموش، در میان مردگان متحرک بودن است. رسالت پیام از امروز عصر آغاز می‌شود. این رسالت بر دوش‌های ظریف یک زن، «زینب» (س)! ـ زنی که مردانگی در رکاب او جوانمردی آموخته است! ـ و رسالت زینب (س) دشوارتر و سنگین‌تر از رسالت برادرش.
آنهایی که گستاخی آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند، تنها به یک انتخاب بزرگ دست زده‌اند، اما کار آنها که از آن پس زنده می‌مانند دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، کاروان اسیران در پی‌اش، وصف‌های دشمن، تا افق، در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش، وارد شهر می‌شود، از صحنه برمی‌گردد، آن باغهای سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوی گلهای سرخ به مشام می‌رسد، وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادی شده است، آرام، پیروز، سراپا افتخار، بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور، و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد می‌زند: «سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد: افتخار نبوت، افتخار شهادت...»
زینب رسالت رساندن پیام شهیدان زنده اما خاموش را به دوش گرفته است، زیرا پس از شهیدان او به جا مانده است و اوست که باید زبان کسانی باشد که به تیغ جلادان زبانشان برده است. اگر یک خون پیام نداشته باشد، در تاریخ گنگ می‌ماند و اگر یک خون پیام خویش را به همه نسل‌ها نگذارد، جلاد، شهید را در حصار یک عصر و یک زمان محبوس کرده است. اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ می‌ماند، و کسانی که به این پیام نیازمندند از آن محروم می‌مانند، و کسانی که با خون خویش، با همه نسل‌ها سخن می‌گویند، سخنشان را کسی نمی‌شنود. این است که رسالت زینب سنگین و دشوار است. رسالت زینب پیامی است به همه انسان‌ها، به همه کسانی که بر مرگ حسین(ع) می‌گریند و به همه کسانی که در آستانه حسین سر به خضوع و ایمان فرود آورده‌اند، و به همه کسانی که پیام حسین(ع) را که «زندگی هیچ نیست جز عقیده و جهاد» معترفند؛ پیام زینب به آنهاست که:
«ای همه! ای هرکه با این خاندان پیوند و پیمانداری، و ای هرکس که به پیام محمد مؤمنی، خود بیندیش، انتخاب کن! در هر عصری و در هر نسلی و در هر سرزمینی که آمده‌ای، پیام شهیدان کربلا را بشنو، بشنو که گفته‌اند: کسانی می‌توانند خوب زندگی کنند که می‌توانند خوب بمیرند. بگو ای همه کسانی که به پیام توحید، به پیام قرآن، و به راه علی (ع) و خاندان او معتقدید، خاندان ما پیامشان به شما، ای همه کسانی که پس از ما می‌آیید، این است که این خاندانی است که هم هنر خوب مردن را، زیرا هرکس آن‌چنان می‌میرد که زندگی می‌کند. و پیام اوست به همه بشریت که اگر دین دارید، «دین» و اگر ندارید «حریت» ـ آزادگی بشر ـ مسؤولیتی بر دوش شما نهاده است که به عنوان یک انسان دیندار، یا انسان آزاده، شاهد زمان خود و شهید حق و باطلی که در عصر خود درگیر است، باشید که شهیدان ما ناظرند، آگاهند، زنده‌اند و همیشه حاضرند و نمونه عمل‌اند و الگوی‌اند و گواه حق و باطل و سرگذشت و سرنوشت انسان‌اند.»
و شهید، یعنی به همه این معانی.
هر انقلابی دو چهره دارد: خون و پیام
و هرکسی اگر مسؤولیت پذیرفتن حق را انتخاب کرده است و هر کسی که می‌داند مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ که همه صحنه‌ها کربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب کنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آن‌چنان مردن را، یا این‌چنین ماندن را. اگر نمی‌خواهد از صحنه غایب باشد. عذر می‌خواهم، در هر حال وقت گذشته است و دیگر فرصت نیست و حرف بسیار است و چگونه می‌شود با یک جلسه، از چنین معجزه‌ای که حسین در تاریخ بشر ساخته است و زینب پرداخته است، سخن گفت؟ آن‌چه می‌خواستم بگویم حدیث مفصلی است که در این مجمل می‌گویم به عنوان رسالت زینب، «پس از شهادت» که:
«آنها که رفتند، کاری حسینی کردند، و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند»!...
 

f-makvandy

New Member
ارسال ها
177
لایک ها
21
امتیاز
0
#9
[HIGHLIGHT=#ccc1d9]«آنها که رفتند، کاری حسینی کردند، و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند»!...[/HIGHLIGHT]
[HIGHLIGHT=#ccc1d9] [/HIGHLIGHT]



دقیقا...

همه متن تو این جمله خلاصه شد...

مرسی...

واقعا...
 

amirrezas

New Member
ارسال ها
204
لایک ها
17
امتیاز
0
#10
ممنون
 
بالا