خداوند مراقب توست...

bihamta

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
345
امتیاز
0
#1
[center:55dcf75a40]سوار هواپیما شد[/center:55dcf75a40][center:55dcf75a40]می رفت تا در کنفرانس دیگری شرکت کند.
تا مردمان را به سوی خدا بخواند.او یک مبلغ دینی بود
در جای خویش قرار گرفت.ابری آسمان را پوشانده بود.هواپیما از زمین برخواست
اندکی گذشت،اعلان شد:کمربند ها را ببندید.
همه با اکراه کمربند ها را بستند.
اما موضوع را زیاد جدی نگرفتند.
اندکی بعد صدایی از بلند گو به گوش رسید:طوفان در پیش است.
موجی از نگرانی به دل ها راه یافت،اما در چهره ها اثری ظاهر نشد.
با هم کمی گذشت و دیگر بار اعلام شد:طوفان در راه است و شدت دارد.
این بار دیگر نگرانی از درون به چهره ها راه یافت.
طوفان شروع شد.صاعقه درخشید.او به دقت به بقیه نگاه میکرد.
طولی نکشید که هواپیما مانند چوب پنبه بر روی دریای خروشان بالا گرفت و دیگر بار فرود آمد.
او نیز نگران شده بود.اضطراب به جانش چنگ انداخت.
از آن همه که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود،هیچ چیز باقی نمانده بود.
انگار مثل یک حباب ترکیده بود.
تازه می فهمید با آنچه خودبه مردم میگوید ایمانی ضعیف دارد.
سعی کرد اضطراب را از خود برهاند.اما سودی نداشت.همه آشفته بودند.
ناگاه نگاهش به دخترکی افتاد خردسال.
آرام و بی صدا نشسته بود و کتابش را میخواند
ابدا اضطراب در دنیای او راه نداشت.آرامشی زیبا چهره اش را در خود فرو برده بود...
گویی در گهواره نشسته و آرام تکان میخورد.
ابدا نمی توانست باور کند در جایی که هیچ یک از بزرگسالان از امواج ترس در امان نبودند،او این گونه آرامش خود را حفظ کند.
بالاخره هواپیما از چنگ طوفان رها شد و به مقصد رسید.مسافران شتابان هواپیما را ترک کردند.اما او همچنان بر جای خویش نشسته بود.
می خواست راز آرامش دخترک را بداند.
همه رفتند.او ماند و دخترک.به دخترک نزدیک شد و پرسید:تو چرا نترسیدی؟
دخترک به سادگی جواب داد:
خب به خاطر اینکه خلبان این هواپیما پدرم است
او خلبان ماهری است.من مطمئن بودم که هیچ نخواهد شد.من به او اطمینان دارم.
گویی آب سردی بود بر سرش.
سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان داشتن!
این است راز آرامش و فراغت از اضطراب.
بسیار طوفان ها و گرداب ها که آرامش زندگی جاری ما را بر هم میزنند،
طوفان های خانوادگی،گرداب های تحصیلی و گرداب های عاطفی یا مالی و بسیاری دیگر که آسمان زندگی مان را تیره و تار سازد
و
هواپیمای زندگی ما را به این سو و آن سو می کشد.انچنان که هیچ اراده ایی از خودنداریم و نمی توانیم تغییری در جهت حرکت طوفان ها بدهیم.
همه ما اینگونه موقعیت ها را تجربه کرده ایم.
اما اگر باور داشته باشیم:
مهربان ترین،نگاهبان و نگاه دار ماست
و با دستان قدرتمند خویش هواپیمای ما را در پهنه ی بی کران زندگی هدایت می کند
و اوست که ما را به منزل خواهد رساند،
و او حفیظ و حافظ ماست
دیگر اصلا نگران نخواهیم شد،آرامش را در قلب طوفان احساس خواهیم کرد.
[/center:55dcf75a40]
 

anishtain71

New Member
ارسال ها
92
لایک ها
9
امتیاز
0
#2
خیلی قشنگ بود.یه کم آروم تر شدم.
 

bihamta

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
345
امتیاز
0
#3
متشکرم.

«الا بذکر الله تطمئن القلوب»
به راستی دل ها به یاد خدا آرام گیرد
 

pishi72

New Member
ارسال ها
358
لایک ها
77
امتیاز
0
#4
خداياااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
 

Fiboonatchi

New Member
ارسال ها
259
لایک ها
55
امتیاز
0
#5
اره..

منم یه بار یادمه چند سال پیش صبح زود داشتیم از جاده کندوان مییومدیم برف و کولاک شدید زنجیرمونم باز شده بود تو جاده هم هیشکی نبود..همش لیز می خوردیم دور خودمون می چرخیدیم..

اونجا بود که من برای اولین بار فهمیدم که مواقعی هس که هییییییییییییییییییشکی جز خودش نمی تونه به داده ادم برسه..هیشکی..و اونجا بود که باورش کردم..که خودش هوامونو داره


واقعا این باور به ادم ارامش میده اما نمی دونم چرا گاهی تو ذهنمون کمرنگ میشه..

انگار یادمون میره ..یکی اون بالا هس که کمال مطلقه و همه چی دسته اونه...من قبولش دارم اما بازم مواقعی پیش میاد ارامش ندارم نمی دونم چرا گاهی کمرنگ میشه حضورش؟؟
 

313110

New Member
ارسال ها
47
لایک ها
32
امتیاز
0
#6
عالی بود بی همتا جان خیلی ممنون
 

m-s

New Member
ارسال ها
577
لایک ها
129
امتیاز
0
#7
واقعاااا عالی بود!!!
امیدوارم هممون خلبان هواپیمای زندگیمونو خوب بشناسیم و بهش اطمینان کنیم
ممنون ازتون
 

mehryar

مشاور فیزیک
ارسال ها
367
لایک ها
61
امتیاز
28
#8
من فک کنم خدا داره پلی استیشن بازی میکنه....

خدا کنه game over نشه......


ولی فک کنم خیلی بیکاره..
 

m-s

New Member
ارسال ها
577
لایک ها
129
امتیاز
0
#9
خب اشتباه فک میکنی دیگه
 

mehryar

مشاور فیزیک
ارسال ها
367
لایک ها
61
امتیاز
28
#10
نکنه کار داره که اینقدر ما رو بالا پایین میبره.......
 

rasam_9026

New Member
ارسال ها
120
لایک ها
7
امتیاز
0
#11
خیلی جالب بود و واقعا غافلگیر شدم وقتی که دل دخترک از پدرش قرص بود چون انتظار داشتم بگه به خدا ایمان داره و دلش ازون قرصه:دی
بازم مرسی
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#12
در بیراهه هاوجاده های پرپیچ وخم زندگی ،در پرتگاه ها؛

جایی که هر کس به فکر خویشتن است....
جایی که از همه نا امید می شوی
تنها اوست که مراقب توست او تنها کسی است که بدون هیچ چشم داشت ومنتی منتظر کمک به توست،...... البته اگر با تمام وجود صدایش کنی واز او کمک بخواهی...



پس همیشه سعی کن آن گونه ای باشی تا وقتی در لبۀ پرتگاه دستت را گرفت شرمنده و سر به زیر نباشی...
 

soha-m

New Member
ارسال ها
153
لایک ها
18
امتیاز
0
#13
خداوند دوستدار آشناست،عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت "دکتر شریعتی"
امیدوارم هممون آشنا با شیم ..........
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#14
[center:e94ca2e107]مهربان ترین،نگاهبان و نگاه دار ماست
و با دستان قدرتمند خویش هواپیمای ما را در پهنه ی بی کران زندگی هدایت می کند
و اوست که ما را به منزل خواهد رساند،
و او حفیظ و حافظ ماست
دیگر اصلا نگران نخواهیم شد،آرامش را در قلب طوفان احساس خواهیم کرد.[/center:e94ca2e107]

تاپیر گذار بووووووووووووود . ممنون
 
بالا