- ارسال ها
- 422
- لایک ها
- 39
- امتیاز
- 0
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟
!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
.
خداوندا
!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟
!
خداوندا
!
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟
!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
.
خداوندا
!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟
!
خداوندا
!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟
!
خداوندا
!
اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت
.
خداوندا تو مسئولی
.
[center:5e9453555a]خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن [/center:5e9453555a]
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
[center:5e9453555a]
معلم شهید دکتر علی شریعتی
[/center:5e9453555a]
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟
!
خداوندا
!
اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت
.
خداوندا تو مسئولی
.
[center:5e9453555a]خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن [/center:5e9453555a]
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
[center:5e9453555a]
معلم شهید دکتر علی شریعتی
[/center:5e9453555a]
پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟
!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
.
خداوندا
!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟
!
خداوندا
!
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟
!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
.
خداوندا
!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟
!
خداوندا
!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟
!
خداوندا
!
اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت
.
خداوندا تو مسئولی
.
[center:5e9453555a]خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن [/center:5e9453555a]
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
[center:5e9453555a]
معلم شهید دکتر علی شریعتی
[/center:5e9453555a]
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟
!
خداوندا
!
اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت
.
خداوندا تو مسئولی
.
[center:5e9453555a]خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن [/center:5e9453555a]
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
[center:5e9453555a]
معلم شهید دکتر علی شریعتی
[/center:5e9453555a]