aphu77-G

New Member
ارسال ها
128
لایک ها
85
امتیاز
0
#1
خب اینم از تاپیک دوره !
حالا از دوستانی که پارسال مرحله اول قبول شدند دعوت میکنیم که دوستانی که امسال جدیدا قبول میشوند یا سال آینده..راهنمایی های مورد نیاز رو بکنید!

به سوالات جواب بدید....
خاطرات دوره تعریف کنید....
تبادل اطلاعات اینجاست:23:


و لطفا بعضی بحثای مسخره ای مثل سوسک و....نکنند!*خالقیت*تکرار مجدد آقایm! نکنیییید:160:

خب بحث رو شروع کنید!
 

kfxray13

New Member
ارسال ها
156
لایک ها
201
امتیاز
0
#2
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

اطلاعات مربوط به م1 المپیاد و همچنین م2 : نوای یار
و این هم فولدر تعدادی از فایلهای دوره چهارم :
https://drive.google.com/folderview?id=0ByjgPISMAraeelNUTTVxTXNZUm8&usp=sharing
شامل: 2 گزارش آزمایش - اسلاید های بخش شبیه سازی - پاورپوینت آموزشی DLS - و تعدادی فایل دیگر.
اگه کسی هم فایل خوبی داره که میخواد اشتراکش بذاره , بنویسه اینجا یا میل بده!
 

aphu77-G

New Member
ارسال ها
128
لایک ها
85
امتیاز
0
#3
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

سوال اوله من : فردی که منابع رو بخوبی یاد گرفته یا برعکس ، مشکل داره برای دوره تابستون باید روی کدام مباحث نانو تاکید بیشتر کنه؟

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

سوال دوم:باید فعالیت هایی انجام داد تا برای دوره نانو دچاره مشکل نشیم؟منظورم اینه که چه کارهایی رو میشه قبل از اینوه دوره تابستون برگزار میشه تو خونه انجام داد و در تهران نیاز به صرف کردن وقت برای انجام بعضی از کارها نباشه، چه کارهایی؟

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

خط اول"اینکه"
 
ارسال ها
104
لایک ها
38
امتیاز
0
#4
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

بيشتر بايد روي مجموعه مقالات سايت متمركز شه و اكه وقت نداره مباحث عمومي هم خوبه
 

nanogirl

New Member
ارسال ها
46
لایک ها
107
امتیاز
0
#5
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

خب خاطرات رو شروع میکنم از روز اول
توی راه دل تودلم نبود.تارسیدیم به سازمان پژوهش ها و رفتیم توی خوابگاه .خودمو معرفی کردم.خانم قاسمی نژاد و دکتر حسینی ازقبل منو میشناختند بامامانم و خانم قاسمی نژاد رفتیم اتاقم.خیلی عالی بود.ساکمو گذاشتم اومدم پایین.پذیرایی داشتن منم نشستم که بخورم.اغا مگه این کیکه تموم میشد!حالا منم میخواستم سریع برم خوابگاه پیش بچه ها!
خلاصه تموم شد قبل اینکه کیکمو بخورم میتراهم اومد.ازبچه هابجز من و میترا فقط فاطمه نجارنیا و فاطمه اتحادی اومده بودن.کم کم بقیه هم اومدن .قشنگ ترین قسمتش دیدن قیافه بچه هایی بود که از چندین ماه قبل باهاشون دوست بودی ولی اصلا ندیدیشون و حالا قیافه هاشونو میدیدی!تقریبا هیچکس اون شکلی که فکرمیکردم نبود
بعدش حدود1-2 ساعت نشسته بودیمو حرف میزدیم تا بقیه هم اومدن.بعد جزوه ها رو گذاشتیم وسط و شروع کردیم به رفع اشکال قسمت dls تیکه تیکه میخوندیم و هرکی نظری داشت میگفت .وچقدر اون لحظه هابرای من شیرین بود!راستش هیچ وقت فکرنمیکردم بافاطمه نجارنیا و میناشریفی هم دوره بشم ولی حالا کنارشون بودم ویه بحث علمی داغ هم داشتیم!وای چقدر میترا فوق العاده توضیح میداد!اصن دوست داشتی بشینی و میترا فقط برات توضیح بده
خلاصه حدود ساعت8 رفتیم شام.شب اول بود و همدیگرو نمیشناختیم.فقط المپیادیای سال قبلو میشناختیم
این رستورانه یه میز های بزرگی داشت بعد مامیخواستیم چیزی برداریم یه ساعت خم میشدیم تا دستمون به اون طرفش برسه بعد فهمیدیم این میزوسطش گردونه و میشه بچرخونی تا اون چیزای اونور میز بیاد اینو.چقدر خندیدیم
کلا همیشه ما دخترا شاممون اخرازهمه تموم میشد اون شب هم ما اخرین نفر بودیم.بلندشدیم و داشتیم میرفتیم که یهو یکی از بچه ها باحالت ترسان و دوان دوان اومد سمت منو گفت:"
فاطمه!مارمولک!مارمولک!
اینم بگم که مارمولک نام کاربری باشگاه نانو یکی از اقایونی بود که سال دوم بود قبول میشد وملقب بود به ریش سفید دوره چون به همه کمک میکرد
بعدم من فکرکردم منظورش از مارمولک همون بنده خداست!
بایه حالت طبیعی گفتم:
خب اقای قربان زاده که ترس نداره!
بعد گفت:فاطمه اون مارمولک نه !مارمولک واقعی!یا یه چیزی تواین مایه ها!
که بعد نگاه کردمو دیدم که بله!مارمولک واقعی دیده!
بعدش بااقای قدمگاهی جلسه داشتیم و خط قرمزهای دوره مثلا اینکه حق نداریم تنهایی ازخوابگاه بریم بیرون و اینکه به شخصه خیلی بعد اون جلسه ترسیدم اما ازطرفی هم حق داشن چون سازمان بزرگ بود و ازپژوهشگر و فوتبالیست و.....توش بودن
خلاصه بعد رفتیم خوابگاه.اون شب تولد میترا بود.یکی بادکنک اورده بود،یکی شیرینی،یکی میوه
قراربود منو فائزه ابراهیمیان کادورو اماده کنیم
قرار بود پستونک بگیریم اما فائزه روزای اخر فکرکرده بود که شاید یکم زشت باشه!بهمین خاطر بااریگامی یه گل درست کرد و اون گلو گذاشتیم توی یه دونه سی 60 که من بامدل مولکولی درست کرده بودم و شدکادومون!
جشن تولد ساده ای بود اما توهیچ تولدی اینقدر خوش نگذشته بود!
بعدش دزدوپلیس بازی کردیم.2نفر ازپلیسها باقیمونده بودن که اگر کنار میرفتن دزدا برنده میشدن.بچه ها باید دزدو حدس میزدن بین منوفاطمه نجارنیا شک کرده بودن هرچی من میگفتم من دزد نیستم این فاطمه میگفت اره این اینهمه دادوبیداد میکنه حتما دزده!بعد هرچی من میگفتم بابا خب این خودش هم داره دادوبیداد میکنه اصن خودش دزده اما اونقدر فاطمه طبیعی رفتار کرد که همه شکشون روی من بود و خلاصه پلیساباختن و فهمیدیم بله!فاطمه نجارنیا دزد بوده و بادادوبیداش و زهرااکرمی هم دزد بوده و بامظلوم نماییاش که هی میگفت:من؟به من میخوره دزد باشم؟همه رو گول زدن
اینم بگم که قبل تولد داشتیم بادکنک باد میکردیم من همینطور که بادکنک بادمیکردم حرفم میزدم یهو بادکنکه زیاد باد شد،توی چشمم ترکید!بعد تایه ساعت داشت از چشمم اشک میومد همه فکرمیکردن دارم گریه میکنم!خخخخ!حالا البته این درمقابل بلای دیگه اون شب چیزی نبود!
حدود ساعت 10ونیم هرکی رفت پیش دوستش منم رفتم پیش زهرا تا حدود20 دقیقه به 2 شب داشتیم حرف میزدیم.بعد من خواستم ببینم کسایی که طبقه بالا هستن خوابیدن یابیدارن.پنجره خوابگاه روبه فضای پشت خوابگاه بود که روزش روزش ازش ادم رد نمیشد چه برسه به ساعت2 شب!بهمینخاطر حال ندشاتم یه ساعت مقنعه و مانتو سرم کنم یه چادر سرم انداختم.در بالکن باز نمیشد .پنجره ش هم حدود1متر از زمین فاصله داشت و تصمیم گرفتم از پنجره برم که چادره زیر پام گیر کرد و نزدیک بود ازبالکن طبقه اول پرت شم پایین!خیلی بخیر گذشت نیم متر تا مرگ فاصله داشتم!تازه اینا مال موقعی بود که هنوز دوره به طور رسمی شروع نشده بود!
بعدش اومدیم بخوابیم که یهو یکی ازبچه ها اومد تواتاق و به من و زهراگفت:بیدارین؟بعد زد زیر گریه که من دلم برا مامانم تنگ شده و این اولین باریه که ازخانواده م دورم و اینا!
من دقیقا اینطوری بودم :eek:
اخه من اولین اردوی دور از خانواده رو توی چهارم ابتدایی رفتم وبرام عادی بود.بعدم نمیفهمیدم وقتی ادم اینهمه زحمت کشیده و المپیاد قبول شده حالا چرا باید ناراحت باشه!خب مگه خودت شرکت نکردی؟
بگذریم!
تاساعت 20 دقیقه به 3 هم اونو دلداری دادیمو بعدهم خوابیدیم!
اولین توصیه:شب اول دوره دیرتر از ساعت11 نخوابین!چون کم خوابیش تااخر دوره گریبان گیرتون میشه!حالا میگم که روز بعدش چه خفتی سر این بیخوابی کشیدم!
خب این خاطرات من ازشب اول.بقیه تعریف کنن خاطرات شب اولو..
 
ارسال ها
104
لایک ها
38
امتیاز
0
#6
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

خب خاطرات رو شروع میکنم از روز اول
توی راه دل تودلم نبود.تارسیدیم به سازمان پژوهش ها و رفتیم توی خوابگاه .خودمو معرفی کردم.خانم قاسمی نژاد و دکتر حسینی ازقبل منو میشناختند بامامانم و خانم قاسمی نژاد رفتیم اتاقم.خیلی عالی بود.ساکمو گذاشتم اومدم پایین.پذیرایی داشتن منم نشستم که بخورم.اغا مگه این کیکه تموم میشد!حالا منم میخواستم سریع برم خوابگاه پیش بچه ها!
خلاصه تموم شد قبل اینکه کیکمو بخورم میتراهم اومد.ازبچه هابجز من و میترا فقط فاطمه نجارنیا و فاطمه اتحادی اومده بودن.کم کم بقیه هم اومدن .قشنگ ترین قسمتش دیدن قیافه بچه هایی بود که از چندین ماه قبل باهاشون دوست بودی ولی اصلا ندیدیشون و حالا قیافه هاشونو میدیدی!تقریبا هیچکس اون شکلی که فکرمیکردم نبود
بعدش حدود1-2 ساعت نشسته بودیمو حرف میزدیم تا بقیه هم اومدن.بعد جزوه ها رو گذاشتیم وسط و شروع کردیم به رفع اشکال قسمت dls تیکه تیکه میخوندیم و هرکی نظری داشت میگفت .وچقدر اون لحظه هابرای من شیرین بود!راستش هیچ وقت فکرنمیکردم بافاطمه نجارنیا و میناشریفی هم دوره بشم ولی حالا کنارشون بودم ویه بحث علمی داغ هم داشتیم!وای چقدر میترا فوق العاده توضیح میداد!اصن دوست داشتی بشینی و میترا فقط برات توضیح بده
خلاصه حدود ساعت8 رفتیم شام.شب اول بود و همدیگرو نمیشناختیم.فقط المپیادیای سال قبلو میشناختیم
این رستورانه یه میز های بزرگی داشت بعد مامیخواستیم چیزی برداریم یه ساعت خم میشدیم تا دستمون به اون طرفش برسه بعد فهمیدیم این میزوسطش گردونه و میشه بچرخونی تا اون چیزای اونور میز بیاد اینو.چقدر خندیدیم
کلا همیشه ما دخترا شاممون اخرازهمه تموم میشد اون شب هم ما اخرین نفر بودیم.بلندشدیم و داشتیم میرفتیم که یهو یکی از بچه ها باحالت ترسان و دوان دوان اومد سمت منو گفت:"
فاطمه!مارمولک!مارمولک!
اینم بگم که مارمولک نام کاربری باشگاه نانو یکی از اقایونی بود که سال دوم بود قبول میشد وملقب بود به ریش سفید دوره چون به همه کمک میکرد
بعدم من فکرکردم منظورش از مارمولک همون بنده خداست!
بایه حالت طبیعی گفتم:
خب اقای قربان زاده که ترس نداره!
بعد گفت:فاطمه اون مارمولک نه !مارمولک واقعی!یا یه چیزی تواین مایه ها!
که بعد نگاه کردمو دیدم که بله!مارمولک واقعی دیده!
بعدش بااقای قدمگاهی جلسه داشتیم و خط قرمزهای دوره مثلا اینکه حق نداریم تنهایی ازخوابگاه بریم بیرون و اینکه به شخصه خیلی بعد اون جلسه ترسیدم اما ازطرفی هم حق داشن چون سازمان بزرگ بود و ازپژوهشگر و فوتبالیست و.....توش بودن
خلاصه بعد رفتیم خوابگاه.اون شب تولد میترا بود.یکی بادکنک اورده بود،یکی شیرینی،یکی میوه
قراربود منو فائزه ابراهیمیان کادورو اماده کنیم
قرار بود پستونک بگیریم اما فائزه روزای اخر فکرکرده بود که شاید یکم زشت باشه!بهمین خاطر بااریگامی یه گل درست کرد و اون گلو گذاشتیم توی یه دونه سی 60 که من بامدل مولکولی درست کرده بودم و شدکادومون!
جشن تولد ساده ای بود اما توهیچ تولدی اینقدر خوش نگذشته بود!
بعدش دزدوپلیس بازی کردیم.2نفر ازپلیسها باقیمونده بودن که اگر کنار میرفتن دزدا برنده میشدن.بچه ها باید دزدو حدس میزدن بین منوفاطمه نجارنیا شک کرده بودن هرچی من میگفتم من دزد نیستم این فاطمه میگفت اره این اینهمه دادوبیداد میکنه حتما دزده!بعد هرچی من میگفتم بابا خب این خودش هم داره دادوبیداد میکنه اصن خودش دزده اما اونقدر فاطمه طبیعی رفتار کرد که همه شکشون روی من بود و خلاصه پلیساباختن و فهمیدیم بله!فاطمه نجارنیا دزد بوده و بادادوبیداش و زهرااکرمی هم دزد بوده و بامظلوم نماییاش که هی میگفت:من؟به من میخوره دزد باشم؟همه رو گول زدن
اینم بگم که قبل تولد داشتیم بادکنک باد میکردیم من همینطور که بادکنک بادمیکردم حرفم میزدم یهو بادکنکه زیاد باد شد،توی چشمم ترکید!بعد تایه ساعت داشت از چشمم اشک میومد همه فکرمیکردن دارم گریه میکنم!خخخخ!حالا البته این درمقابل بلای دیگه اون شب چیزی نبود!
حدود ساعت 10ونیم هرکی رفت پیش دوستش منم رفتم پیش زهرا تا حدود20 دقیقه به 2 شب داشتیم حرف میزدیم.بعد من خواستم ببینم کسایی که طبقه بالا هستن خوابیدن یابیدارن.پنجره خوابگاه روبه فضای پشت خوابگاه بود که روزش روزش ازش ادم رد نمیشد چه برسه به ساعت2 شب!بهمینخاطر حال ندشاتم یه ساعت مقنعه و مانتو سرم کنم یه چادر سرم انداختم.در بالکن باز نمیشد .پنجره ش هم حدود1متر از زمین فاصله داشت و تصمیم گرفتم از پنجره برم که چادره زیر پام گیر کرد و نزدیک بود ازبالکن طبقه اول پرت شم پایین!خیلی بخیر گذشت نیم متر تا مرگ فاصله داشتم!تازه اینا مال موقعی بود که هنوز دوره به طور رسمی شروع نشده بود!
بعدش اومدیم بخوابیم که یهو یکی ازبچه ها اومد تواتاق و به من و زهراگفت:بیدارین؟بعد زد زیر گریه که من دلم برا مامانم تنگ شده و این اولین باریه که ازخانواده م دورم و اینا!
من دقیقا اینطوری بودم :eek:
اخه من اولین اردوی دور از خانواده رو توی چهارم ابتدایی رفتم وبرام عادی بود.بعدم نمیفهمیدم وقتی ادم اینهمه زحمت کشیده و المپیاد قبول شده حالا چرا باید ناراحت باشه!خب مگه خودت شرکت نکردی؟
بگذریم!
تاساعت 20 دقیقه به 3 هم اونو دلداری دادیمو بعدهم خوابیدیم!
اولین توصیه:شب اول دوره دیرتر از ساعت11 نخوابین!چون کم خوابیش تااخر دوره گریبان گیرتون میشه!حالا میگم که روز بعدش چه خفتی سر این بیخوابی کشیدم!
خب این خاطرات من ازشب اول.بقیه تعریف کنن خاطرات شب اولو..
عالي بود ولي انصافا كسي از طبقه اول بيوفته انكشتشم نميشكنه جه برسه به اينكه بميره ما منتظر دومي هستيم هيج جا نميريم همين جا هستيم :( :)
 

nanogirl

New Member
ارسال ها
46
لایک ها
107
امتیاز
0
#7
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

عالي بود ولي انصافا كسي از طبقه اول بيوفته انكشتشم نميشكنه جه برسه به اينكه بميره ما منتظر دومي هستيم هيج جا نميريم همين جا هستيم :( :)
شمامیتونی خودتو از طبقه اول پرت کنی ببینی چیزی میشه یانه!
حالاشایدم نمیری ولی شکستن دست و پاحتمیه!
اینجایی هم که مابودیم فاصله بالکن از زمین اونقدر بود که اگر بیفتی دستی،پاییت بشکنه!
 
ارسال ها
104
لایک ها
38
امتیاز
0
#8
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

شمامیتونی خودتو از طبقه اول پرت کنی ببینی چیزی میشه یانه!
حالاشایدم نمیری ولی شکستن دست و پاحتمیه!
اینجایی هم که مابودیم فاصله بالکن از زمین اونقدر بود که اگر بیفتی دستی،پاییت بشکنه!
استاندارد طبقات از كف تا سقف ٣ متر هست و هر كي از ٣ متر بيوفته كاريش نميشه حالا ولش ما هيجا نميريم همين جا هستيم ما منتظر دوميش هستيم

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

خاطرات خودمو از دوره كه نبودم بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خيلي خاطرات دارم. به قول يكي از بچه ها با عكساي دوره ما خاطرات داريم
 

kfxray13

New Member
ارسال ها
156
لایک ها
201
امتیاز
0
#9
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

این سه تا فیلم , اندکی از خاطرات ما با جونورای توی دوره 4م است... فک کنم روز دوم بود که صادقیون یه اخوندک گرفت من هم مگس های مورد نیاز...
Download (KF) 4th Nano Olymp (1).mp4
Download (KF) 4th Nano Olymp (2).mp4
Download (KF) 4th Nano Olymp (3).mp4

بدن شفاف مارمولک رو درحالتی میشه دید که از پشت، یه نور مطلوب بهش بتابه! مثلا مارمولک روی شیشه پنجره باشه و آفتاب هم خوب بتابه! البته گرفتن مارمولک به سادگی مگس یا حتی بچه گربه نیست! مارمولک > بچه گربه > مگس (از نظر من!)

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

حاضرم مجیدی رو از سه متری بندازم ببینم چی میشه!
 
ارسال ها
104
لایک ها
38
امتیاز
0
#10
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

اقاي فرهادي شما خاطرات بگين
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
ارسال ها
104
لایک ها
38
امتیاز
0
#11
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

اینطور نیست.همه یکی رو دارن که راهنمایی شون کنند یا خاطره بگم.یا یه استاد رو سراغ دارند!قطعا شماهم یکی رو سراغ دارید!درکل نه کسی الان نیاز به خاطره داره و نه کسی نیاز به راهنمایی!

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

خط اول"بگن"
مسئله نياز نيست مسئله اينه كه خيلي دوست دارم خاطرات بچه هاي دوره قبل رو بشنوم
 

aphu77-G

New Member
ارسال ها
128
لایک ها
85
امتیاز
0
#12
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

مسئله نياز نيست مسئله اينه كه خيلي دوست دارم خاطرات بچه هاي دوره قبل رو بشنوم
خب اگر میبینید اینجا کسی خاطره نمیگه بیاید یه پخ بهشون بدید!درخواست کنید که خصوصی خااااطرات براتون تعریف کنند!اینجا سعی و تلاش بر حذف کردن پست هاست تا خاطرات...
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
#13
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

خب اگر میبینید اینجا کسی خاطره نمیگه بیاید یه پخ بهشون بدید!درخواست کنید که خصوصی خااااطرات براتون تعریف کنند!اینجا سعی و تلاش بر حذف کردن پست هاست تا خاطرات...
شما بهتره قوانینه سایتو بخونید بعد با ناظمین دشمنی کنید....
 

aphu77-G

New Member
ارسال ها
128
لایک ها
85
امتیاز
0
#14
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

........................تمام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

nanogirl

New Member
ارسال ها
46
لایک ها
107
امتیاز
0
#15
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

روز اول:
ساعت حدود7پاشدیم رفتیم صبحونه.بعد برگشتیم خوابگاه.من به طور وحشتناکی خوابم میومد.ازطرفی بچه ها داشتن از جزوه رفع اشکال میکردن.خلاصه نشستم پیششون.
حدود8 رفتیم برای افتتاحیه.مجری آقای کلایی بود.
آقای کلایی مسئول هماهنگی های قبل دوره هم بودن.واصلا تیپ جدی مجریگری بهشون نمیومد.خلاصه بعد ازقران و سرود و حرفهای خانم اسلامی پور مدیر باشگاه نوبت رسید به سخنرانی یه بنده خدا بنام دکترمشقق.ایشون از اساتید دانکشده فیزیک شریف بودن.ازینایی که ازهمون اول رو نانو کارکردنو کلی مقاله دارن و....
اغا من دوصفحه خاطره نوشتم همش رفت!
من به نشان اعتصاب دیگه تا اخر امتحانا خاطره نمینویسم
 

kfxray13

New Member
ارسال ها
156
لایک ها
201
امتیاز
0
#16
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

من روز اول بالا اوردم...
همین صحنه باعث شد که فرهاد توی کل دوره خوب غذا نخوره!!
میگفت این بالا اوردن من , حالشو خراب کرده!

توی افتتاخیه هم فک کنم کل بچه ها حالتی بین خواب و بیداری داشتن!

---

این یه عکس از سوالای م2. دوره 4م.
فرهاد گرفتش:
http://kfxray13.persiangig.com/4th Nano Olympiad/1/(KF) 4th Nano Olymp (8).JPG
 

loyal75

New Member
ارسال ها
241
لایک ها
211
امتیاز
0
#17
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

خب نظرتون در مورد سوال 2 چیه؟

بله همه نیمه خواب بودن ولی نه به اندازه اون کلاسی که در مورد مالکیت فکری و اینا گذاشته بودن! من که عملا خواب بودم!
 
ارسال ها
104
لایک ها
38
امتیاز
0
#18
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

روز اول:
ساعت حدود7پاشدیم رفتیم صبحونه.بعد برگشتیم خوابگاه.من به طور وحشتناکی خوابم میومد.ازطرفی بچه ها داشتن از جزوه رفع اشکال میکردن.خلاصه نشستم پیششون.
حدود8 رفتیم برای افتتاحیه.مجری آقای کلایی بود.
آقای کلایی مسئول هماهنگی های قبل دوره هم بودن.واصلا تیپ جدی مجریگری بهشون نمیومد.خلاصه بعد ازقران و سرود و حرفهای خانم اسلامی پور مدیر باشگاه نوبت رسید به سخنرانی یه بنده خدا بنام دکترمشقق.ایشون از اساتید دانکشده فیزیک شریف بودن.ازینایی که ازهمون اول رو نانو کارکردنو کلی مقاله دارن و....
اغا من دوصفحه خاطره نوشتم همش رفت!
من به نشان اعتصاب دیگه تا اخر امتحانا خاطره نمینویسم
منم ديگه خاطرات نميگم چرا هرچي مينويسم هي بروبچس ناظمين پاك ميكنن خيلي فعاليتشون رفته بالا نميدونم حس ميكنم پشتم رآه ميرن هر اثري ميذارم از خودم حذف ميكنن چي برسه به پستام :93::93::93::82:
 

nanogirl

New Member
ارسال ها
46
لایک ها
107
امتیاز
0
#19
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

من روز اول بالا اوردم...
همین صحنه باعث شد که فرهاد توی کل دوره خوب غذا نخوره!!
میگفت این بالا اوردن من , حالشو خراب کرده!

توی افتتاخیه هم فک کنم کل بچه ها حالتی بین خواب و بیداری داشتن!

---

این یه عکس از سوالای م2. دوره 4م.
فرهاد گرفتش:
http://kfxray13.persiangig.com/4th Nano Olympiad/1/(KF) 4th Nano Olymp (8).JPG
چه جالب!آقای فرهادپور گفت من چندروز اول دوره حالم بد بوده ها!من باخودم گفتم احتمالا اولین بار بوده از مامان باباشون دور موندن بهمین خاطر محیط خارج از خونه بهشون نساخته!تازه کلی هم تو دلم بهشون خندیدم که چقدر سوسولن !
پس یکم حق داشتن!اما خب اینکه تااخر دوره نتونستن خوب عذا بخورن یه سوالی رو برای من ایجاد کرد:
یعنی ایشون اولین بار توی عمرشون دیدن یکی بالامیاره؟خخخخخ
من یادمه اول ابتدایی گلاب به روی همه یکی بالا اورد بعدش چند نفر دیگه هم توکلاس بالا اوردن!خخخخخ
خداروشکر ما تودخترا ازین مشکلات نداشتیم!همه چی خوب بود!خوش میگذشت!
بچه ها زنگ زدم باشگاه گفتن شنبه یایکشنبه نتایج میاد.یعنی همون تابع زمانی پیش بینی شده توسط اقای فرهادی!
 

kfxray13

New Member
ارسال ها
156
لایک ها
201
امتیاز
0
#20
پاسخ : دانستنی های دوره تابستان المپیاد نانو

چه جالب!آقای فرهادپور گفت من چندروز اول دوره حالم بد بوده ها!من باخودم گفتم احتمالا اولین بار بوده از مامان باباشون دور موندن بهمین خاطر محیط خارج از خونه بهشون نساخته!تازه کلی هم تو دلم بهشون خندیدم که چقدر سوسولن !
پس یکم حق داشتن!اما خب اینکه تااخر دوره نتونستن خوب عذا بخورن یه سوالی رو برای من ایجاد کرد:
یعنی ایشون اولین بار توی عمرشون دیدن یکی بالامیاره؟خخخخخ
من یادمه اول ابتدایی گلاب به روی همه یکی بالا اورد بعدش چند نفر دیگه هم توکلاس بالا اوردن!خخخخخ
خداروشکر ما تودخترا ازین مشکلات نداشتیم!همه چی خوب بود!خوش میگذشت!
بچه ها زنگ زدم باشگاه گفتن شنبه یایکشنبه نتایج میاد.یعنی همون تابع زمانی پیش بینی شده توسط اقای فرهادی!
به جواب باجگاه دقت کنید : شنبه یا یکشنبه ...

فقط میتونم بگم : با عرض معذرت ، باجگاه شععررررر گفته...هنوزم "درست" جوابگو نیستن!

به یک عدد "فرهاد" جهت توجیه کارای باجگاه و طرفداری از انها نیازمندیم!! :)
 
بالا