از المپیادیادگرفتم که بایدهمواره به خودم افتخارکنم؛حتی اگر نامم درمیان صدها قبولی مرحله۱ هم نبوده باشد...حتی اگررتبه های خوبی درآزمونهای آزمایشی نداشته باشم؛حتی اگرمعدل نهایی م ۲۰ نشده باشد...
یادگرفتم که بایدبه دوستان وخانواده ام هم افتخارکنم؛حتی اگر دربالاترین موقعیت مالی واجتماعی نباشند...
ازالمپیادیادگرفتم؛انتظارهمیشه هم تلخ نیست؛گاهی به شیرینی یک شکلات کاکائویی ست...
ازالمپیادیادگرفتم؛ازآن هنگام که قدم درراهی میگذارم که انتهایش هدفم است؛موفقم...
او به من همچون معلمی صبورمیگفت که:دخترم؛موفقیت همیشه رسیدن به هدف نیست...موفقیت این است که شجاع باشی وخطرکنی؛فقط چون به هدفت عشق می ورزی...دیگرمدال و تیم ملی چه ارزشی دارد؟!...
المپیاد به من آموخت که همواره دراطرافم انسانهایی باشرایط وخیم ترازمن هستند...
اوبارهادراین مسیر انسانهایی را نشانم داد که فرصتی نداشتند ولی فرصتها راساختند...
المپیاد به من آموخت مهم ترین چیز زندگی انسانهای اطرافم هستند؛انسانهایی که دوستشان دارم وحتی آنان که دوستشان ندارم...
ازالمپیادیادگرفتم که والاترین درجه نزد انسانهای فرزانه؛درجه ی اخلاق آدم هاست؛وهرچه خوش اخلاق تر باشی؛انسان تری...والاتری...
المپیاد به من وقتهایی از زندگی رانشان داد که من با دل آشوبی دنبال شانس وفرصت می گشتم و به هردری میزدم تا بازشود وراهی برای خلاصی م باشد؛امادریغ ازآنکه یک نگاه به پشت سربیندازم...آنجادرهای شانس زیادی به رویم آغوش گشوده بودند و من آنقدر بهت زده به آن درهای بسته ی جلوی رویم چشم دوخته بودم که نفهمیدم خدایی به آن بزرگی؛همواره نگاه مهربانش متوجه من است...
و...
آخرین درسی که از المپیادگرفتم این بود که: من به دنیا آمدم تا *زندگی* کنم؛به زیباترین شکل...
نه اینکه زندگی میکنم صرفا چون به دنیا آمدم...
آخرین درس به من آموخت که : مانیازمند مهر همدیگر هستیم...همواره...
*المپیادی باشید*
یادگرفتم که بایدبه دوستان وخانواده ام هم افتخارکنم؛حتی اگر دربالاترین موقعیت مالی واجتماعی نباشند...
ازالمپیادیادگرفتم؛انتظارهمیشه هم تلخ نیست؛گاهی به شیرینی یک شکلات کاکائویی ست...
ازالمپیادیادگرفتم؛ازآن هنگام که قدم درراهی میگذارم که انتهایش هدفم است؛موفقم...
او به من همچون معلمی صبورمیگفت که:دخترم؛موفقیت همیشه رسیدن به هدف نیست...موفقیت این است که شجاع باشی وخطرکنی؛فقط چون به هدفت عشق می ورزی...دیگرمدال و تیم ملی چه ارزشی دارد؟!...
المپیاد به من آموخت که همواره دراطرافم انسانهایی باشرایط وخیم ترازمن هستند...
اوبارهادراین مسیر انسانهایی را نشانم داد که فرصتی نداشتند ولی فرصتها راساختند...
المپیاد به من آموخت مهم ترین چیز زندگی انسانهای اطرافم هستند؛انسانهایی که دوستشان دارم وحتی آنان که دوستشان ندارم...
ازالمپیادیادگرفتم که والاترین درجه نزد انسانهای فرزانه؛درجه ی اخلاق آدم هاست؛وهرچه خوش اخلاق تر باشی؛انسان تری...والاتری...
المپیاد به من وقتهایی از زندگی رانشان داد که من با دل آشوبی دنبال شانس وفرصت می گشتم و به هردری میزدم تا بازشود وراهی برای خلاصی م باشد؛امادریغ ازآنکه یک نگاه به پشت سربیندازم...آنجادرهای شانس زیادی به رویم آغوش گشوده بودند و من آنقدر بهت زده به آن درهای بسته ی جلوی رویم چشم دوخته بودم که نفهمیدم خدایی به آن بزرگی؛همواره نگاه مهربانش متوجه من است...
و...
آخرین درسی که از المپیادگرفتم این بود که: من به دنیا آمدم تا *زندگی* کنم؛به زیباترین شکل...
نه اینکه زندگی میکنم صرفا چون به دنیا آمدم...
آخرین درس به من آموخت که : مانیازمند مهر همدیگر هستیم...همواره...
*المپیادی باشید*