دل گفته های پنهانی با خدا

ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#1
همه ما پنهانی ودر نهان با خداوند ، دل گفته هایی با خدا داریم، کسی از آن خبر ندارد وخود می گوییم و خدا شنونده است


گفتم: خسته‌ام

گفت: لاتقنطوا من رحمة الله
.::
از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53 :):.

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای !
گفت: فاذکرونی اذکرکم
.::
منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152 :):.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.::
تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63 ( ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره ! تا آن موقع چه کار کنم؟
گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.::
کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109 :):.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه !
گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.::
شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216 :):.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.::
خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه مهربان است (بقره/143 :):.

گفتم: دلم گرفته
گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (
مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58 :):.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله
گفت: ان الله یحب المتوکلین
.::
خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159 :):.

گفتم: خیلی چاکریم !
ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که :
گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.::
بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11 :):

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛
گفت: فانی قریب
.::
من که نزدیکم (بقره/۱۸۶ ( ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم
گفت : و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.::
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵ ( ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد !
گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.::
دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/۲۲ ( ::.

گفتم : معلومه که دوست دارم مرا ببخشی
گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.::
پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/۹۰ ( ::.

گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟
گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.::
مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟ ! )توبه/۱۰۴ ( ::.

گفتم: دیگر روی توبه ندارم
گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ( ::..

گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟
گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.::
خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/۵۳ ( ::.

گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟
گفت: و من یغفر الذنوب الا الله
.::
به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/۱۳۵ ( ::.

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم
گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.::
خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/۲۲۲ ( ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفت: الیس الله بکاف عبده
.::
خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶ ( ::.

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟
گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.::
ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است .)احزاب/۴۱-۴۳ ( ::.

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد
گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.::
خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24 ( ::.
گفتم: غیر از تو کسی را ندارم
گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید
..::
ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16 ( ::.

گفتم : ...
گفت : ...
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#2
[center:7cbb5f0de2]شب جمعه بود گفت وگويي، در لحضات ناب وارد شدم بر كريم با دستاني خالي از حسنات و قلبي تهي از سلامت :

گفتم : بسم الله النور گفتا : الذي هو مدبر الامور[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : بسم الله النور النور گفتا : الذي خلق نور من النور[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم: مي خواهم شيريني وصال را بچشم گفتا : اتقوا الله ينصركم[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : مي خواهم محبوب خدا و خلق باشم گفتا : اتبعوا الله يحبكم[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : مي خواهم كارهايم رنگ خدايي گيرد گفتا : و اعتصموا بحبل الله[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : پايان كار انسانها چه مي شود گفتا : و العاقبه للمتقيين[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : در مشكلات غوطه ورم گفتا : فتوكل علي الله[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : سحرها خوابم نمي برد گفتا : و من العل فتهجد نا فلهً[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : چه وقت طهور مي شود گفتا : اذا اقضي امراً فانما يقول له كن فيكون[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : بيشتر از كدام كتاب مطالعه داشته باشم گفتا : ذالك كتاب لا ريب فيه هدي للمتقين[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : چگونه از خودم محافظت كنم گفتا : قل اعوذ برب الفلق[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : آيا همه در خسران و زيانند گفتا : الاّ الذين آمنو و عملو الصالحات[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : اثر نماز چيست ؟ گفتا : ان الصلاه تنهي عن الفحشاء و المنکر[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : جهنم جاي چه کساني است ؟ گفتا : فاما من طغي وآثر الحياه الدنيا[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : بهشت جاي چه کسي است ؟ گفتا : و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : نشانه قيامت چيست ؟ گفتا : و نفخ في الصور و ذلک يوم الوعيد[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : خيلي ها از اينکه مي گويم خدا با من است مسخره ام مي کنند ؟[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتا : و اصبر علي ما يقولون و تسبح بحمد ربک[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : دلم آرامش ندارد ؟ گفتا : الابذکر الله تطمئن القلوب[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : بدترين دشمن ما انسانها کيست ؟ گفتا : ان الشيطان لکم عدو مبين[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : خداوند با کدامين نداي نفس شهيد را مورد خطاب قرار مي دهد ؟ [/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتا : يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه مرضيه[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : بهترین شب کدام است ؟ گفتا : لیله القدر خیر من الف شهر[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : بهترین ماه کدام است ؟ گفتا : شهر رمضان الذی انزل فیه القران[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : مظلوم تاريخ كيست گفتا : و يوتون الزكاة و هم راكعون[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : چگونه در مقابل ائمه اطهار ركوع كنم ؟ گفتا : لا اسئلكمم عليه من اجراّه الموده في القربي[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : جانم فداي ائمه باشد گفتا : الهم وال من والاه[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : چه زيبا پاسخ مي دهی گفتا : انا بن المظلوم[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]گفتم : مگر كيستي گفتا : انا المهدي الموعود[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]و از ديده ها پنهان گشت …[/center:7cbb5f0de2]
[center:7cbb5f0de2]
قلم عشق
[/center:7cbb5f0de2]
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#3
[CENTER ALIGN=CENTER]و خدا با موسی بی واسطه سخن گفت<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:eek:ffice:eek:ffice" /><o:p></o:p>[/CENTER ALIGN]
[CENTER ALIGN=CENTER]



نسا164<o:p></o:p>
[/CENTER ALIGN]
[CENTER ALIGN=CENTER]من چقدر ساده نگاه می کنم که خیال می کنم تو باید مثل آدمها با همین کلمات جواب مرا بدهی .<o:p></o:p>[/CENTER ALIGN]
[CENTER ALIGN=CENTER]اما تو حرف میزنی.تو واقعا حرف می زنی و هزار راه برای حرف زدن با آدمها بلدی .<o:p></o:p>[/CENTER ALIGN]
[CENTER ALIGN=CENTER]بعضی وقتها حرفهایت را با زبان دیگران به آدم میگی .بعضی وقتها حرفهایت را در کتابها می گذاری و خیلی وقتها هم با گوشه و کنایه و رمز صحبت می کنی<o:p></o:p>[/CENTER ALIGN]
[CENTER ALIGN=CENTER]می دانم که تو از هر دری وارد می شوی تا با ما حرف بزنی .....<o:p></o:p>[/CENTER ALIGN]
[CENTER ALIGN=CENTER]چرا ما بعضی از حرفهات رو نمی فهمیم؟<o:p></o:p>[/CENTER ALIGN]
[CENTER ALIGN=CENTER]خدایم



!
<o:p></o:p>
[/CENTER ALIGN]
[center:3262f2d3fb]متبرکم کن<o:p></o:p>[/center:3262f2d3fb]
[center:3262f2d3fb]تا یگانه درسی را که نیازمندش هستم




بیاموزم




:
<o:p></o:p>
[/center:3262f2d3fb]
[center:3262f2d3fb]اتکای کامل به تو



.
<o:p></o:p>
[/center:3262f2d3fb]
[center:3262f2d3fb]خدایم



!
<o:p></o:p>
[/center:3262f2d3fb]
[center:3262f2d3fb]دیری ست از تو جدا مانده ام٬<o:p></o:p>[/center:3262f2d3fb]
[center:3262f2d3fb]مرا به خانه بازگردان



!
<o:p></o:p>[/center:3262f2d3fb]
 

Ali007

New Member
ارسال ها
242
لایک ها
70
امتیاز
0
#4
خیلی قشنگ بود من هم یه مدل ازینا رو دارم شبیه همینه ولی خیلی قشنگ این.
ممنون

میم مثه محسن
 

mahoo2020

New Member
ارسال ها
93
لایک ها
27
امتیاز
0
#6
مرسی خیلی قشنگ بود به قول خودتون "خوشمان آمد"
 

SeYeDkOdEn

New Member
ارسال ها
63
لایک ها
37
امتیاز
0
#7
واالله من اولشو خوندم دیدم قشنگن گفتم بذار یه تشکری به عمل آوریم که قطعا ادامشم قشنگه ممنون
 
ارسال ها
344
لایک ها
600
امتیاز
0
#9
خیلی قشنگ بود!
بازم از اینا بذارین
 

sun-moon

New Member
ارسال ها
81
لایک ها
13
امتیاز
0
#10
خیلی عالین.

تامل برانگیز
امیدوار کننده و ارامش بخش
 

fazanavrd

New Member
ارسال ها
92
لایک ها
10
امتیاز
0
#11
یه چی تو مایه دمت گرم
 

rezoos

New Member
ارسال ها
462
لایک ها
17
امتیاز
0
#12
awalish geryam geref

kheili ghashang bud
 
ارسال ها
20
لایک ها
4
امتیاز
0
#13
سلام نوشته هات عالی بود ایول
بچه های المپیادی همیشه خاصن.
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#15
خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه كنی؟
پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری كه دوست داری از من بپرسی؟
من سؤال كردم: چه چیزی در آدم ها شما را بیشتر متعجب می‌كند؟
خدا جواب داد....
اینكه از دوران كودكی خود خسته می‌شوند و عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند كه روزی بچه شوند.
اینكه سلامتی خود را به خاطر به دست آوردن پول از دست می‌دهند و سپس پول خود را خرج می‌كنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.
اینكه با نگرانی به آینده فكر می‌كنند و حال خود را فراموش می‌كنند به گونه‌ای كه نه در حال و نه در آینده زندگی می‌كنند.
اینكه به گونه‌ای زندگی می‌كنند كه گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه‌ای می میرند كه گویی هرگز نه زیسته‌اند.
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سكوت گذشت....
سپس من سؤال كردم: به عنوان پرودگار، دوست داری كه بندگانت چه درس هایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد: اینكه یاد بگیرند نمی‌توانند كسی را وادار كنند تا بدانها عشق بورزد. تنها كاری كه می‌توانند انجام دهند این است كه اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.

اینكه یاد بگیرند كه خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه كنند.
اینكه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
اینكه رنجش خاطر عزیزان شان تنها چند لحظه زمان می‌برد ولی ممكن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخم ها التیام یابند.
یاد بگیرند كه فرد غنی كسی نیست كه بیشترین‌ها را دارد بلكه كسی است كه نیازمند كمترین ها است.
اینكه یاد بگیرند كسانی هستند كه آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی‌دانند كه چگونه احساساتشان را بیان كنند یا نشان دهند.
اینكه یاد بگیرند دو نفر می‌توانند به یك چیز نگاه كنند و آن را متفاوت ببینند.
اینكه یاد بگیرند كافی نیست همدیگر را ببخشند بلكه باید خود را نیز ببخشند.
باافتادگی خطاب به خدا گفتم:
از وقتی كه به من دادید سپاسگذارم
و افزودم: چیز دیگری هم هست كه دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت: فقط اینكه بدانند من اینجا هستم، همیشه
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#16
[center:d333701875]پيش از اينها فکر مي کردم که خدا [/center:d333701875]
[center:d333701875] خانه اي دارد کنار ابرها [/center:d333701875]
[center:d333701875]مثل قصر پادشاه قصه ها [/center:d333701875]
[center:d333701875]خشتي از الماس خشتي از طلا [/center:d333701875]
[center:d333701875]پايه هاي برجش از عاج و بلور [/center:d333701875]
[center:d333701875]بر سر تختي نشسته با غرور [/center:d333701875]
[center:d333701875]ماه برف کوچمي از تاج او [/center:d333701875]
[center:d333701875] هر ستاره، پولکي از تاج او [/center:d333701875]
[center:d333701875]اطلس پيراهن او، آسمان [/center:d333701875]
[center:d333701875]نقش روي دامن او، کهکشان [/center:d333701875]
[center:d333701875] رعدو برق شب، طنين خنده اش [/center:d333701875]
[center:d333701875]سيل و طوقان، نعره توفنده اش [/center:d333701875]
[center:d333701875]دکمه ي پيراهن او، آفتاب [/center:d333701875]
[center:d333701875]برق تيغ خنجر او مهتاب [/center:d333701875]
[center:d333701875] هيچ کس از جاي او آگاه نيست [/center:d333701875]
[center:d333701875]هيچ کس را در حضورش راه نيست [/center:d333701875]
[center:d333701875]بيش از اينها خاطرم دلگير بود [/center:d333701875]
[center:d333701875] از خدا در ذهنم اين تصوير بود [/center:d333701875]
[center:d333701875]آن خدا بي رحم بود و خشمگين [/center:d333701875]
[center:d333701875]خانه اش در آسمان، دور از زمين [/center:d333701875]
[center:d333701875]بود، اما در ميان ما نبود [/center:d333701875]
[center:d333701875]مهربان و ساده و زيبا نبود [/center:d333701875]
[center:d333701875]در دل او دوست جايي نداشت [/center:d333701875]
[center:d333701875]مهرباني هيچ معنايي نداشت [/center:d333701875]
[center:d333701875]هر چه مي پرسيدم، از خود، از خدا [/center:d333701875]
[center:d333701875] از زمين، از آسمان، از ابرها [/center:d333701875]
[center:d333701875]زود مي گفتند: اين کار خداست [/center:d333701875]
[center:d333701875]پرس وجو از کار او کاري خداست [/center:d333701875]
[center:d333701875]هرچه مي پرسي، جوابش آتش است [/center:d333701875]
[center:d333701875]آب اگر خوردي، عذايش آتش است [/center:d333701875]
[center:d333701875]تا ببندي چشم، کورت مي کند [/center:d333701875]
[center:d333701875] تا شدي نزديک، دورت مي کند [/center:d333701875]
[center:d333701875]کج گشودي دست، سنگت مي کند [/center:d333701875]
[center:d333701875]کج نهادي پاي، لنگت مي کند [/center:d333701875]
[center:d333701875]با همين قصه، دلم مشغول بود [/center:d333701875]
[center:d333701875]خواب هايم خواب ديو و غول بود [/center:d333701875]
[center:d333701875]خواب مي ديدم که غرق آتشم [/center:d333701875]
[center:d333701875]در دهان اژدهاي سرکشم [/center:d333701875]
[center:d333701875]در دهان اژدهاي خشمگين [/center:d333701875]
[center:d333701875]بر سرم باران گرز آتشين [/center:d333701875]
[center:d333701875]محو مي شد نعرهايم، بي صدا [/center:d333701875]
[center:d333701875]در طنين خنده اي خشم خدا [/center:d333701875]
[center:d333701875]نيت من، در نماز و در دعا [/center:d333701875]
[center:d333701875]ترس بود و وحشت از خشم خدا [/center:d333701875]
[center:d333701875]هر چه مي کردم، همه از ترس بود [/center:d333701875]
[center:d333701875]مثل از بر کردن يک درس بود [/center:d333701875]
[center:d333701875]مثل تمرين حساب و هندسه [/center:d333701875]
[center:d333701875]مثل تنبيه مدير مدرسه [/center:d333701875]
[center:d333701875]تلخ، مثل خنده اي بي حوصله [/center:d333701875]
[center:d333701875]سخت، مثل حل صدها مسئله [/center:d333701875]
[center:d333701875]مثل تکليف رياضي سخت بود [/center:d333701875]
[center:d333701875]مثل صرف فعل ماضي سخت بود [/center:d333701875]


[center:d333701875]تا که يک شب دست در دست پدر [/center:d333701875]
[center:d333701875] راه افتادم به قصد يک سفر [/center:d333701875]
[center:d333701875]در ميان راه، در يک روستا [/center:d333701875]
[center:d333701875]خانه اي ديدم، خوب و آشنا [/center:d333701875]
[center:d333701875]زود پرسيدم: پدر، اينجا کجاست؟ [/center:d333701875]
[center:d333701875]گفت اينجا خانه ي خوب خداست [/center:d333701875]
[center:d333701875]گفت: اينجا مي شود يک لحظه ماند [/center:d333701875]
[center:d333701875] گوشه اي خلوت، نماز ساده خواند [/center:d333701875]
[center:d333701875] با وضويي، دست و رويي تازه کرد [/center:d333701875]
[center:d333701875]با دل خود، گفتگويي تازه کرد [/center:d333701875]
[center:d333701875] گفتمش، پس آن خداي خشمگين [/center:d333701875]
[center:d333701875]خانه اش اينجاست؟ اينجا، در زمين؟ [/center:d333701875]
[center:d333701875]گفت: آري، خانه اي او بي رياست [/center:d333701875]
[center:d333701875]فرش هايش از گليم و بورياست [/center:d333701875]
[center:d333701875]مهربان و ساده و بي کينه است [/center:d333701875]
[center:d333701875]مثل نوري در دل آيينه است [/center:d333701875]
[center:d333701875]عادت او نيست خشم و دشمني [/center:d333701875]
[center:d333701875]نام او نور و نشانش روشني [/center:d333701875]
[center:d333701875]خشم نامي از نشاني هاي اوست [/center:d333701875]
[center:d333701875]حالتي از مهرباني هاي اوست [/center:d333701875]
[center:d333701875]قهر او از آشتي، شيرين تر است [/center:d333701875]
[center:d333701875]مثل قهر مادر مهربان است [/center:d333701875]
[center:d333701875]دوستي را دوست، معني مي دهد [/center:d333701875]
[center:d333701875]قهر هم با دوست معني مي دهد [/center:d333701875]
[center:d333701875]هيچکس با دشمن خود، قهر نيست [/center:d333701875]
[center:d333701875]قهر او هم نشان دوستي ست [/center:d333701875]
[center:d333701875]تازه فهميدم خدايم، اين خداست [/center:d333701875]
[center:d333701875] اين خداي مهربان و آشناست [/center:d333701875]
[center:d333701875]دوستي، از من به من نزديکتر [/center:d333701875]
[center:d333701875]آن خداي پيش از اين را باد برد [/center:d333701875]
[center:d333701875]نام او را هم دلم از ياد برد [/center:d333701875]
[center:d333701875] آن خدا مثل خواب و خيال بود [/center:d333701875]
[center:d333701875]چون حبابي، نقش روي آب بود [/center:d333701875]


[center:d333701875]مي توانم بعد از اين، با اين خدا [/center:d333701875]
[center:d333701875]دوست باشم، دوست، پاک و بي ريا [/center:d333701875]
[center:d333701875]سفره ي دل را برايش باز کنم [/center:d333701875]
[center:d333701875]مي توان درباره ي گل حرف زد [/center:d333701875]
[center:d333701875]صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد [/center:d333701875]
[center:d333701875]چکه چکه مقل باران راز گفت [/center:d333701875]
[center:d333701875] با دو قطره، صد هزاران راز گفت [/center:d333701875]
[center:d333701875]مي توان با او صميمي حرف زد [/center:d333701875]
[center:d333701875]مثل باران قديمي حرف زد [/center:d333701875]
[center:d333701875]مي توان تصنيفي از پرواز خواند [/center:d333701875]
[center:d333701875]با الفباي سکوت آواز خواند [/center:d333701875]
[center:d333701875]مي توان مثل علف ها حرف زد [/center:d333701875]
[center:d333701875]با زباني بي الفبا حرف زد [/center:d333701875]
[center:d333701875]مي توان درباره ي هر چيز گفت [/center:d333701875]
[center:d333701875]مي توان شعري خيال انگيز گفت [/center:d333701875]
[center:d333701875]مثل اين شعر روان و آشنا: [/center:d333701875]
[center:d333701875]پيش از اينها فکر مي کردم خدا… [/center:d333701875]
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#17
[JUSTIFY]جعبه های سیاه و طلایی
در دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است. او گفت:غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار و شادی هایت را درون جعبه طلایی.به حرف خدا گوش کردم.شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها گذاشتم. جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد و جعبه سیاه روز به روز سبک تر.

از روی کنجکاوی جعبه سیاه را باز کردم تا علت را دریابم.دیدم که ته جعبه سوراخ است و غصه هایم از آن بیرون می ریزد.سوراخ جعبه را به خدا نشان دادم و گفتم:در شگفتم که غصه های من کجا هستند؟خدا با لبخندی دلنشین گفت:ای بنده من!همه آنها نزد من٬ اینجا هستند.

پرسیدم پروردگارا!چرا این جعبه ها را به من دادی؟چرا ته جعبه سیاه سوراخ بود ؟گفت:ای بنده من!جعبه طلایی را به تو دادم تا نعمت های خود را بشماری و جعبه سیاه را برای اینکه غم هایت را دور بریزی...[/JUSTIFY]
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#18
می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دل های بزرگی که جای من در آن است، آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم.
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم.
هنوز خدایت همان خداست!
هنوز روحت از جنس من است!
اما من نمی خواهم تو همان باشی!
تو باید در هر زمان بهترین باشی.
نگران شکستن دلت نباش!
می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...
و می دانی که من شکست ناپذیر هستم ...
و تو مرا داری ...برای همیشه!
چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!
درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!
دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...
می خواهم شاد باشی ...
این را من می خواهم ...
تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.
شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!
فقط کافیست خوب گوش بسپاری!
و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!
[center:f88fd798e1]پروردگارت ... [/center:f88fd798e1]
[center:f88fd798e1]با عشق [/center:f88fd798e1]
 

amirrezas

New Member
ارسال ها
204
لایک ها
17
امتیاز
0
#19
خیلی زیبا و پر محتوا بود

ممنون
 

sun-moon

New Member
ارسال ها
81
لایک ها
13
امتیاز
0
#20
عاااااااااااالی
تشکر فرررررراااااااااااووووووووواااااااان

امیدوارم همه ازش استفاده کنن

 
بالا