مادری دو فرزند داشت.
اسم فرزند بزرگتر ادب بود و اسم کوچیکتره مرض.
کوچیکتره بچه مدرسه ای بود و بزرگتره مشغول خدمت شریف سربازی بود.
یه بار کوچیکه یه کار بد می کنه می برنش دفتر.مدیر می پرسه اسمت چیه بچه؟میگه مرض!!!!!!!
زنگ می زنه خونشون مادرش برمی داره میگه خانوم اسم بچتون چیه؟میگه مرض!!!!!!!!
مدیر میگه پس ادبتون کجا رفته خانوم؟؟؟؟؟؟؟؟
مادر میگه:رفته سرررررررررررررربازی!!!!!!!!!!!!!:205:
اسم فرزند بزرگتر ادب بود و اسم کوچیکتره مرض.
کوچیکتره بچه مدرسه ای بود و بزرگتره مشغول خدمت شریف سربازی بود.
یه بار کوچیکه یه کار بد می کنه می برنش دفتر.مدیر می پرسه اسمت چیه بچه؟میگه مرض!!!!!!!
زنگ می زنه خونشون مادرش برمی داره میگه خانوم اسم بچتون چیه؟میگه مرض!!!!!!!!
مدیر میگه پس ادبتون کجا رفته خانوم؟؟؟؟؟؟؟؟
مادر میگه:رفته سرررررررررررررربازی!!!!!!!!!!!!!:205: