ای که بی تو خودمو ، تک و تنها میبینم هر جا که پا میزارم ، تو رو اونجا میبینمیادمه چشمای تو ، پر درد و غصه بودقصه ی غربت تو ، قد صد تا قصه بودیاد تو هر جا که هستم با منه ، داره عمره منو اتیش میزنهتو برام خورشید بودی ، توی این دنیای سردگونه های خیسمو ، دستای تو پاک میکردحالا اون دست ها کجاست ، اون دوتا دست های خوبچرا بی صدا شده ، لب قصه های خوبمن که باور ندارم ، اون همه خاطره مردعاشق آسمونا ، پشت یک پنجره مردآسمون سنگی شده ، خدا انگار خوابیدهانگار از اون بالاها ، گریه هامو ندیده یاد تو هر جا که هستم با منه ، داره عمره منو اتیش میزنه