ایران بر خود ببال که چنین فرزندانی را پروانده ای......
می خوام این مطلب رو به فرد بزرگی اختصاص بدم
کسی که برای سرزمین خودش زحمت زیادی کشیده اما ما چیز زیادی درموردش نمی دونیم شاید هم بعضی ها باشند که اصلا ایشون رو نمی شناسند
شادروان رضا صادقی در اول اردیبهشت ۵۶ در شهر مقدس مشهد در خانواده ای مذهبی متولد شد.
پس از گذراندن دوران راهنمایی تحصیلی وارد دبیرستان شهید هاشمی نژاد مشهد (تیزهوشان)شد. در دوران دبیرستان بود که با شرکت در المپیادهای علمی نشان داد که نه تنها یک دانش آموز مومن و معتقد به مذهب است بلکه در جبهه ی علم و دانش هم پیش تاز و فعال است.
شادروان رضا صادقی در سال ۹۴ میلادی در ۳۵ امین المپیادجهانی ریا ضی هنگ کنگ با کسب ۳۷ امتیاز مدال نقره و در سال ۹۵ میلادی در ۳۶ امین المپیاد جهانی ریاضی کانادا با کسب ۳۷ امتیاز از ۴۲ امتیاز آزمون مدال طلا را به دست آورد.مر حوم صادقی در دانشگاه هم خوش درخشید بطوریکه سال ۷۶ به عنوان دانشجوی نمونه ی دانشکده ی ریاضی دانشگاه صنعتی شریف معرفی گردید.
شادروان رضا صادقی در ۲۶ اسفند ۱۳76 به همراه تعدادی از نخبگان کشورمان به هنگام بازگشت از مسابقات دانشجویی ریا ضی از دانشگاه شهید چمرا اهواز به دلیل بی توجهی مسوولین به نخبگان ایران این نخبگان ایرانی را با اتوبوسی بدون تجهیزات به اهواز فرستادند و هنگام برگشت به دلیل بی توجهی راننده،اتوبوس در پرتگاهی افتاد و بسیاری از افراد این اتوبوس از جمله رضا صادقی به دیار باقی شتافتند.
از بازماندگان این حادثه می توان به خانم مریم میرزا خانی اشاره کرد که هم اکنون جزء 10 مغز برتر جهان شناخته می شوند ایشون هم کلاسی و یکی از دوستان مرحوم رضا صادقی بودند
خانواده ی این بزرگوار 9 مدال او را که طی مسابقات جهانی کسب کرده بودند را به موزه ی آستان مقدس رضوی اهدا کردند
ایشون حتی برای مرگ خود نیز متنی را نوشه اند:
که برگ های رقصان
درختان را وداع می گویند
برایم گودالی بکنید
در آن هنگام
که بستری از برگ
برای خفتن ابدیم آماده می شود
کلاغ ها را به آسمان خون گرفته دعوت کنید
در آن هنگام
که در میان خش خش برگ ها جا خوش می کنم
قطرات باران را
به سوی گونه هایم روانه کنید
و آنگاه
که در بستر خویش آرام می گیرم
چادر پرستاره ی شب را
بر روی آسمان بگسترانید
می خوام این مطلب رو به فرد بزرگی اختصاص بدم
کسی که برای سرزمین خودش زحمت زیادی کشیده اما ما چیز زیادی درموردش نمی دونیم شاید هم بعضی ها باشند که اصلا ایشون رو نمی شناسند
شادروان رضا صادقی در اول اردیبهشت ۵۶ در شهر مقدس مشهد در خانواده ای مذهبی متولد شد.
پس از گذراندن دوران راهنمایی تحصیلی وارد دبیرستان شهید هاشمی نژاد مشهد (تیزهوشان)شد. در دوران دبیرستان بود که با شرکت در المپیادهای علمی نشان داد که نه تنها یک دانش آموز مومن و معتقد به مذهب است بلکه در جبهه ی علم و دانش هم پیش تاز و فعال است.
شادروان رضا صادقی در سال ۹۴ میلادی در ۳۵ امین المپیادجهانی ریا ضی هنگ کنگ با کسب ۳۷ امتیاز مدال نقره و در سال ۹۵ میلادی در ۳۶ امین المپیاد جهانی ریاضی کانادا با کسب ۳۷ امتیاز از ۴۲ امتیاز آزمون مدال طلا را به دست آورد.مر حوم صادقی در دانشگاه هم خوش درخشید بطوریکه سال ۷۶ به عنوان دانشجوی نمونه ی دانشکده ی ریاضی دانشگاه صنعتی شریف معرفی گردید.
شادروان رضا صادقی در ۲۶ اسفند ۱۳76 به همراه تعدادی از نخبگان کشورمان به هنگام بازگشت از مسابقات دانشجویی ریا ضی از دانشگاه شهید چمرا اهواز به دلیل بی توجهی مسوولین به نخبگان ایران این نخبگان ایرانی را با اتوبوسی بدون تجهیزات به اهواز فرستادند و هنگام برگشت به دلیل بی توجهی راننده،اتوبوس در پرتگاهی افتاد و بسیاری از افراد این اتوبوس از جمله رضا صادقی به دیار باقی شتافتند.
از بازماندگان این حادثه می توان به خانم مریم میرزا خانی اشاره کرد که هم اکنون جزء 10 مغز برتر جهان شناخته می شوند ایشون هم کلاسی و یکی از دوستان مرحوم رضا صادقی بودند
خانواده ی این بزرگوار 9 مدال او را که طی مسابقات جهانی کسب کرده بودند را به موزه ی آستان مقدس رضوی اهدا کردند
ایشون حتی برای مرگ خود نیز متنی را نوشه اند:
مرگ شیرین است
در آن هنگام که برگ های رقصان
درختان را وداع می گویند
برایم گودالی بکنید
در آن هنگام
که بستری از برگ
برای خفتن ابدیم آماده می شود
کلاغ ها را به آسمان خون گرفته دعوت کنید
در آن هنگام
که در میان خش خش برگ ها جا خوش می کنم
قطرات باران را
به سوی گونه هایم روانه کنید
و آنگاه
که در بستر خویش آرام می گیرم
چادر پرستاره ی شب را
بر روی آسمان بگسترانید
و سکوت را با من تنها بگذارید
می تونم با تمام افتخار سرم رو بلند کنم و بگم که رضا صادقی پسر عمه ی من بودند با اینکه من ایشون رو ندیدم اما به داشتن چنین پسر عمه ای افتخار می کنم
این هم از یکی از نوشته هاشون
۱۴جولای،دهکده ی لیدی مکل هوس
hey,standup,standup
تقریبا ساعت ۷ صبح بود که با صدای مسترشینگ بیدار شدیم. علی (آقای نورمحمدی)خوابش سنگین تر بود .ابتدا او را بیدار کردم.مازیار(مهندس رامین راد) هم به اتاق ما آمد.پس از دست و روشویی به اتاق برگشتیم.به شوخی گفتم:"خب امروز قراره تیم ما فول مارک بشه،مگه نه؟"امید(دکتر نقشینه ارجمند)،گفت"پس چی،ولی من دیشب دیر خوابیدم،می ترسم سر جلسه خوابم بگیره"
گفتم:"نیم ساعت اول که همه ی مساله ها رو حل کردی،راحت می گیری و می خوابی."
همه زدند زیر خنده.
لباس پوشیدم.یک ربع بعد همه به سمت Canteenحرکت کردیم.مستر شینگ مثل همیشه زودتر از ما به کانتین آمده و میز صبحانه را چیده بود. بعد از صبحانه از کانتین بیرون آمدیم و با هم خداحافظی کردیم و هر کدام سوار اتوبوس های مخصوص خود شدیم. اعضای تیم با شماره های ۱ تا ۶ مشخص بو دند.دانش آموزان تیم های مختلف که شماره شان یکی بود سوار اتو بوس های یکسان می شدند در امتحان هم در یک اتاق بودند. البته چون تعداد شرکت کننده ها زیاد بودند دانش آموزان هم شماره،در دو اتاق ۳۰ نفری امتحان می دادند. روی یک صندلی نشستم، بغل دستی ام پسرس اهل تیرینیداد بود. با هم خوش و بشی کردیم .بعد سرم را روی صندلی گذاشتم و خوابیدم. تقریبا نیم ساعت بعد به دانشگاه رسیدیم. دانشگاه از قبل برای امتحان مهیا بود. حین خروج از اتو بوس به ما شماره ی اتاقی را که باید در آن مستقر می شدیم،گفتند. با کمی مشکل اتاقم را که در طبقه ی پایین بود، پیدا کردم و نشستم.
اتاق ۷ ردیف صندلی داشت که هر ردیف ۴ نفر می نشستند. در وسط هم راهرویی بود .من در گو شه ی سمت راست اتاق و ردیف اول نشستمو بغلدستی ام انگلیسی ، جلو ئیم ایرلندی و کناری آمریکایی. سمت چپ هر کس یک میز و صندلی خالی گذاشته بو دند و غذای هر کس را همراه با یک بطری آب در کنارش روی میز قرار داده بودند.
خانم و آقایی مراقب جلسه بودند و منتظر تا با بی سیم، ساعت شروع مسابقه را اعلام شود تا آنها در سوت شروع مسابقه بدمند. انتظار به سر آمد و مسابقه آ غاز شد. با جدیت شروع به باز کردن پاکت سوالات کردم. مساله ها داخل یک پاکت نامه بود و اوراق چرکنویس و پاکنویس مربوط به سوال در یک پوشه ی جدا گانه قرار داشت. سه پوشه ی سوال روی هم بود و کشی هم به دورشان بسته.پاکت را باز کردم برگه ی سوال دو صفحه بود.یک صفحه شرح سه سوال به زبان فارسی ویک صفحه مشتمل بر همان سوالات ولی به زبان انگلیسی.در نگاه اول همه ی آنها آسان به نظرم آمد.مساله ی دوم یک سوال هندسه بود و برخلاف المپیادهای قبل بسیار ساده.آن را در ۱۰ دقیقه حل کردم..خوشحال بودم چون دیدم دانش آموز آمریکایی هنوز مشغول حل همان مساله است و دانش آموز ایرلندی هم عبارت های جبری طویلی نوشته و می خواهد آن را از راه تحلیلی حل کند.
به سراغ مساله ی اول رفتم. فهمیدم که آنقدر ها هم آسان نیست.مساله این بود:
۱-دنباله یa1,a2,a3,...,akکه از اعضای مجموعه ی {nو...و2و1} انتخاب شده اند و شامل جملات متمایز می باشند،مفروض است اگر به ازای هرai+aj<=n,j,i<=kبتوان نتیجه گرفت عددt مو جود است که ai+aj=atآنگاه ثابت کنید:a1+a2+…+ak/k>=n+1/2 برای اینکه وقت تلف نشوند از مساله ی یک صرف نظر کردم. و به سراغ مساله ی ۳ رفتم . ایده ی مساله ی سه راحت به ذهنم رسید. حدود ۲ ساعت وقت داشتم ومی توانستم روی مساله ی یک فکر کنم.همین طور که فکر می کردم دیدم بهتر است اینها را به صورت صعودی مرتب کنم.:
A1<>a2...<ak
چون akبزرگترین عضو دنباله بود ،به این نتیجه رسیدم که اگر ai+aj<=n آنگاهai+aj<=akولی باز هم مشکل حل نمی شد.یکهو این فکر به ذهنم رسید که a1را باak جمع بزنم. و در نتیجه a1+ak>nخواهد شد.پسa1+ak>=n+1 است. از اینجا عدد n+1به دست آمد.بعد از آن از ابتکار گوس استفاده کردم و ثابت شد:
Ak+a1>=n+1,…,a1+ak-t+1>=n+1
حالا فقط كافي بود همه ي اعضاي طرف اول را جمع بزنيم تا به نامساوي زير برسيم:
2(a1+a2+…+ak)>=k(n+1)
مساله ي 3 را در پوشه ي مربوط نوشتم و از جلسه خارج شدم.در محوطه همان پسر كويتي ديشب را ديدم كه خوب انگليسي صحبت ميكرد.از مساله ي 2 پرسيدم.گفت:مساله ي ساده و كلاسيكي بود.بعدا فهميدم هيچ يك از كويتي ها از اين مسئله نمره ي بالاتر از 3و4 نياورده اند.
تقريبا يك ساعت در محوطه ي دانشگاه بيكار بودم و گردش مي كردم. بالاخره زنگ پايان خورد و بچه ها ريختند بيرون. اولين كسي كه ديدم مريم ميرزاخاني بود.همين كه مرا ديد جلو آمد و گفت مساله ها آسان بود و من همه را حل كردم. نظر من هم همين بود.بعد رويا بهشتي را ديدم كه سوال يك را حل نكرده بود .اميد و علي هم از نتيجه راضي نبودند و مازيار راضي به نظر مي رسيد. به همراه خانم قابل رحمت و بقيه ي بچه ها به طرف رستوران دانشگاه رفتيم. پس از غذا نيم ساعت وقت داشتيم. موقع برگشت باران شديدي گرفته بود. اتوبوسها راه افتادند و به كمپ برگشتيم.
تا فردا صبح برنامه اي جز آ مادگي براي امتحان نداشتيم.روز بعد مثل ديروز سوار اتوبوس ها شديم. آمادگي بيشتري داشتم و به سفارش يكي از دوستان "يا مفتح الابواب" مي گفتم تا خداوند كمك كند.
امتحان شروع شد.سوالات را از پاكت خارج كردم و خواندم.يك سوال نظريه اعداد و يك سوال جبر ويك سوال عمومي. از نظريه اعداد شروع كردم.پس از قدري تحليل راه حل را پيدا كردم.
به سراغ مساله ي 2 رفتم.مساله ميخواست تابع fرا كه شرايطي براي آن گذاشته بود بيابيم. با اين قبيل مسايل از قبل آشنايي داشتم و ميدانستم چگونه شروع كنم.
يك سري اعمال مقدماتي روي آن انجام دادم ولي جوابي پيدا نكردم.به همين جهت مساله ي 2 را رها كردم و به سراغ مساله ي 3 رفتم.
اين مساله فكري بود و عمليات كمتري نياز داشت.2 ساعت متوالي به آن فكر كردم و چند ايده به ذهنم رسيد ولي نتوانستم آإنها را ادامه بدهم. ديدم وقتم دارد تلف مي شود پس به سراغ مساله ي 2 رفتم. راه حلي به ذهنم رسيد آن را نوشت. و تا پايان امتحان به مساله ي 3 فكر كردم. ولي نتوانستم آن را بطور كامل حل كنمو چند دقيقه مانده به پايان امتحان تمام ايده هايم را نوشتم حدود 5/1 صفحه مطلب شد.
سوت پايان مسابقه زده شد. مازيار و ميرزاخاني تمام سوالات را حل كرده بودند. من از علي پرسيدم كه آيا براي سوال 2 جوابي به دست آورده است؟گفت:"ثابت كردم جواب ندارد" من هم همين مطلب را ثابت كرده بودم.ولي ميرزاخاني گفت:"جواب دارد و جوابش x/-x-1است."من هنوز باور نمي كردم. كمي كه فكر كردم ديدم راست مي گويد و من مرتكب اشتباه شده ام. نا اميد شدم و ديگر به مدال فكر نمي كردم. بعدا فهميدم سوال2 را 4 گرفته ام و سوال 3 را 5. اگر سوال 2 را كامل حل كرده بودم نمره ام 40 مي شد و طلا مي گرفتم.
رضا صادقي 21/7/73
۱۴جولای،دهکده ی لیدی مکل هوس
hey,standup,standup
تقریبا ساعت ۷ صبح بود که با صدای مسترشینگ بیدار شدیم. علی (آقای نورمحمدی)خوابش سنگین تر بود .ابتدا او را بیدار کردم.مازیار(مهندس رامین راد) هم به اتاق ما آمد.پس از دست و روشویی به اتاق برگشتیم.به شوخی گفتم:"خب امروز قراره تیم ما فول مارک بشه،مگه نه؟"امید(دکتر نقشینه ارجمند)،گفت"پس چی،ولی من دیشب دیر خوابیدم،می ترسم سر جلسه خوابم بگیره"
گفتم:"نیم ساعت اول که همه ی مساله ها رو حل کردی،راحت می گیری و می خوابی."
همه زدند زیر خنده.
لباس پوشیدم.یک ربع بعد همه به سمت Canteenحرکت کردیم.مستر شینگ مثل همیشه زودتر از ما به کانتین آمده و میز صبحانه را چیده بود. بعد از صبحانه از کانتین بیرون آمدیم و با هم خداحافظی کردیم و هر کدام سوار اتوبوس های مخصوص خود شدیم. اعضای تیم با شماره های ۱ تا ۶ مشخص بو دند.دانش آموزان تیم های مختلف که شماره شان یکی بود سوار اتو بوس های یکسان می شدند در امتحان هم در یک اتاق بودند. البته چون تعداد شرکت کننده ها زیاد بودند دانش آموزان هم شماره،در دو اتاق ۳۰ نفری امتحان می دادند. روی یک صندلی نشستم، بغل دستی ام پسرس اهل تیرینیداد بود. با هم خوش و بشی کردیم .بعد سرم را روی صندلی گذاشتم و خوابیدم. تقریبا نیم ساعت بعد به دانشگاه رسیدیم. دانشگاه از قبل برای امتحان مهیا بود. حین خروج از اتو بوس به ما شماره ی اتاقی را که باید در آن مستقر می شدیم،گفتند. با کمی مشکل اتاقم را که در طبقه ی پایین بود، پیدا کردم و نشستم.
اتاق ۷ ردیف صندلی داشت که هر ردیف ۴ نفر می نشستند. در وسط هم راهرویی بود .من در گو شه ی سمت راست اتاق و ردیف اول نشستمو بغلدستی ام انگلیسی ، جلو ئیم ایرلندی و کناری آمریکایی. سمت چپ هر کس یک میز و صندلی خالی گذاشته بو دند و غذای هر کس را همراه با یک بطری آب در کنارش روی میز قرار داده بودند.
خانم و آقایی مراقب جلسه بودند و منتظر تا با بی سیم، ساعت شروع مسابقه را اعلام شود تا آنها در سوت شروع مسابقه بدمند. انتظار به سر آمد و مسابقه آ غاز شد. با جدیت شروع به باز کردن پاکت سوالات کردم. مساله ها داخل یک پاکت نامه بود و اوراق چرکنویس و پاکنویس مربوط به سوال در یک پوشه ی جدا گانه قرار داشت. سه پوشه ی سوال روی هم بود و کشی هم به دورشان بسته.پاکت را باز کردم برگه ی سوال دو صفحه بود.یک صفحه شرح سه سوال به زبان فارسی ویک صفحه مشتمل بر همان سوالات ولی به زبان انگلیسی.در نگاه اول همه ی آنها آسان به نظرم آمد.مساله ی دوم یک سوال هندسه بود و برخلاف المپیادهای قبل بسیار ساده.آن را در ۱۰ دقیقه حل کردم..خوشحال بودم چون دیدم دانش آموز آمریکایی هنوز مشغول حل همان مساله است و دانش آموز ایرلندی هم عبارت های جبری طویلی نوشته و می خواهد آن را از راه تحلیلی حل کند.
به سراغ مساله ی اول رفتم. فهمیدم که آنقدر ها هم آسان نیست.مساله این بود:
۱-دنباله یa1,a2,a3,...,akکه از اعضای مجموعه ی {nو...و2و1} انتخاب شده اند و شامل جملات متمایز می باشند،مفروض است اگر به ازای هرai+aj<=n,j,i<=kبتوان نتیجه گرفت عددt مو جود است که ai+aj=atآنگاه ثابت کنید:a1+a2+…+ak/k>=n+1/2 برای اینکه وقت تلف نشوند از مساله ی یک صرف نظر کردم. و به سراغ مساله ی ۳ رفتم . ایده ی مساله ی سه راحت به ذهنم رسید. حدود ۲ ساعت وقت داشتم ومی توانستم روی مساله ی یک فکر کنم.همین طور که فکر می کردم دیدم بهتر است اینها را به صورت صعودی مرتب کنم.:
A1<>a2...<ak
چون akبزرگترین عضو دنباله بود ،به این نتیجه رسیدم که اگر ai+aj<=n آنگاهai+aj<=akولی باز هم مشکل حل نمی شد.یکهو این فکر به ذهنم رسید که a1را باak جمع بزنم. و در نتیجه a1+ak>nخواهد شد.پسa1+ak>=n+1 است. از اینجا عدد n+1به دست آمد.بعد از آن از ابتکار گوس استفاده کردم و ثابت شد:
Ak+a1>=n+1,…,a1+ak-t+1>=n+1
حالا فقط كافي بود همه ي اعضاي طرف اول را جمع بزنيم تا به نامساوي زير برسيم:
2(a1+a2+…+ak)>=k(n+1)
مساله ي 3 را در پوشه ي مربوط نوشتم و از جلسه خارج شدم.در محوطه همان پسر كويتي ديشب را ديدم كه خوب انگليسي صحبت ميكرد.از مساله ي 2 پرسيدم.گفت:مساله ي ساده و كلاسيكي بود.بعدا فهميدم هيچ يك از كويتي ها از اين مسئله نمره ي بالاتر از 3و4 نياورده اند.
تقريبا يك ساعت در محوطه ي دانشگاه بيكار بودم و گردش مي كردم. بالاخره زنگ پايان خورد و بچه ها ريختند بيرون. اولين كسي كه ديدم مريم ميرزاخاني بود.همين كه مرا ديد جلو آمد و گفت مساله ها آسان بود و من همه را حل كردم. نظر من هم همين بود.بعد رويا بهشتي را ديدم كه سوال يك را حل نكرده بود .اميد و علي هم از نتيجه راضي نبودند و مازيار راضي به نظر مي رسيد. به همراه خانم قابل رحمت و بقيه ي بچه ها به طرف رستوران دانشگاه رفتيم. پس از غذا نيم ساعت وقت داشتيم. موقع برگشت باران شديدي گرفته بود. اتوبوسها راه افتادند و به كمپ برگشتيم.
تا فردا صبح برنامه اي جز آ مادگي براي امتحان نداشتيم.روز بعد مثل ديروز سوار اتوبوس ها شديم. آمادگي بيشتري داشتم و به سفارش يكي از دوستان "يا مفتح الابواب" مي گفتم تا خداوند كمك كند.
امتحان شروع شد.سوالات را از پاكت خارج كردم و خواندم.يك سوال نظريه اعداد و يك سوال جبر ويك سوال عمومي. از نظريه اعداد شروع كردم.پس از قدري تحليل راه حل را پيدا كردم.
به سراغ مساله ي 2 رفتم.مساله ميخواست تابع fرا كه شرايطي براي آن گذاشته بود بيابيم. با اين قبيل مسايل از قبل آشنايي داشتم و ميدانستم چگونه شروع كنم.
يك سري اعمال مقدماتي روي آن انجام دادم ولي جوابي پيدا نكردم.به همين جهت مساله ي 2 را رها كردم و به سراغ مساله ي 3 رفتم.
اين مساله فكري بود و عمليات كمتري نياز داشت.2 ساعت متوالي به آن فكر كردم و چند ايده به ذهنم رسيد ولي نتوانستم آإنها را ادامه بدهم. ديدم وقتم دارد تلف مي شود پس به سراغ مساله ي 2 رفتم. راه حلي به ذهنم رسيد آن را نوشت. و تا پايان امتحان به مساله ي 3 فكر كردم. ولي نتوانستم آن را بطور كامل حل كنمو چند دقيقه مانده به پايان امتحان تمام ايده هايم را نوشتم حدود 5/1 صفحه مطلب شد.
سوت پايان مسابقه زده شد. مازيار و ميرزاخاني تمام سوالات را حل كرده بودند. من از علي پرسيدم كه آيا براي سوال 2 جوابي به دست آورده است؟گفت:"ثابت كردم جواب ندارد" من هم همين مطلب را ثابت كرده بودم.ولي ميرزاخاني گفت:"جواب دارد و جوابش x/-x-1است."من هنوز باور نمي كردم. كمي كه فكر كردم ديدم راست مي گويد و من مرتكب اشتباه شده ام. نا اميد شدم و ديگر به مدال فكر نمي كردم. بعدا فهميدم سوال2 را 4 گرفته ام و سوال 3 را 5. اگر سوال 2 را كامل حل كرده بودم نمره ام 40 مي شد و طلا مي گرفتم.
رضا صادقي 21/7/73
آخرین ویرایش توسط مدیر