شعری از حافظ

ارسال ها
81
لایک ها
13
امتیاز
0
#1
شعری از حافظ


تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد

سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

جمال صورت و معنی زا من صحت توست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد

دین چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد

در آن بساط که حسن تو جلوه ی آغازد مجال طئنه بدبین و بد پسند مباد

هر آنکه ز وی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو به جز او سپند مباد

شفا ز گفته شکر فشان حافظ جوی

که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
 

f-alizadeh

New Member
ارسال ها
375
لایک ها
693
امتیاز
0
#2
ممنون ! عــــــــــــــــــــــــــــالی بود ! اینجور شعرا باب طبع ما ادبیاتی هاست ! یاد کلاس متون نظم ونثرمون افتادم ! یادش بخیر !! !!! هیچی نشده دلم واسه دبیرستان تنگ شد !!
 

negar-ph

New Member
ارسال ها
61
لایک ها
12
امتیاز
0
#3
راستش من معني شعرو نفهميدم

نه اين كه از اول عاشق ادبيات بودم و همه ي نمره هام بيست بود
 
ارسال ها
81
لایک ها
13
امتیاز
0
#4
واقعا با این شعر حال می کنم




ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورته رخت خویش

عالیه شعر
واقا قشنگه
 

m-s

New Member
ارسال ها
577
لایک ها
129
امتیاز
0
#5
حافظ معرکست
من وافعا با غزلیاتش حال میکنم
اینقدر دیوانشو خوندم!!!!!!!!
ممنون از شما واسه شعری که گذاشتین
 

jasem

Well-Known Member
ارسال ها
341
لایک ها
327
امتیاز
63
#7
عاشق این شعر حافظم که نامجو هم خیلی خوشگل خونده معنی رو توجه کن اخره شعره مخصوصا مصرع اخر

[TABLE][TR][TD]
زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم[/TD][TD][/TD][TD]
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم[/TD][/TR][TR][TD]
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر[/TD][TD][/TD][TD]
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم[/TD][/TR][TR][TD]
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم[/TD][TD][/TD][TD]
طُره را تاب مده تا ندهی بر بادم[/TD][/TR][TR][TD]
یار بیگانه مشو تا نَبَری از خویشم[/TD][TD][/TD][TD]
غم اَغیار مخور تا نکُنی ناشادم[/TD][/TR][TR][TD]
رخ برافروز که فارغ کنی از برگِ گُلم[/TD][TD][/TD][TD]
قد برافراز که از سرو کنی آزادم[/TD][/TR][TR][TD]
شمع هر جمع مشو ور نَه بسوزی ما را[/TD][TD][/TD][TD]
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم[/TD][/TR][TR][TD]
شهره‌ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه[/TD][TD][/TD][TD]
شور شیرین منما تا نکُنی فرهادم[/TD][/TR][TR][TD]
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس[/TD][TD][/TD][TD]
تا به خاک در آصِف نرسد فریادم[/TD][/TR][TR][TD]
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی[/TD][TD][/TD][TD]
من از آن روز که دربند توام آزادم[/TD][/TR][/TABLE]
 

Nima138

Well-Known Member
ارسال ها
584
لایک ها
527
امتیاز
93
#8
بَسیار بَسیار بَسیار از این خوشمان آمد
 
بالا