شیطان

farid_frd

New Member
ارسال ها
342
لایک ها
11
امتیاز
0
#1
[center:2caf4163ca][TABLE][TR][TD][font=Times New Roman,serif][COLOR=#NaNNaNNaN]ديروز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان بساطش را پهن کرده بود؛ فريب مي‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هياهو مي‌کردند و هول مي‌زدند و بيشتر مي‌خواستند. توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خيانت،‌ جاه‌طلبي و ... هر کس چيزي مي‌خريد و در ازايش چيزي مي‌داد. بعضي‌ها تکه‌اي از قلبشان را مي‌دادند و بعضي‌ پاره‌اي از روحشان را. بعضي‌ها ايمانشان را مي‌دادند و بعضي آزادگيشان را. شيطان مي‌خنديد و دهانش بوي گند جهنم مي‌داد. حالم را به هم مي‌زد. دلم مي‌خواست همه نفرتم را توي صورتش تف کنم.
انگار ذهنم را خواند. موذيانه خنديد و گفت: من کاري با کسي ندارم،‌فقط گوشه‌اي بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا مي‌کنم. نه قيل و قال مي‌کنم و نه کسي را مجبور مي‌کنم چيزي از من بخرد. مي‌بيني! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند. جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزديک‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اينها فرق مي‌کني.تو زيرکي و مومن. زيرکي و ايمان، آدم را نجات مي‌دهد. اينها ساده‌اند و گرسنه. به جاي هر چيزي فريب مي‌خورند. از شيطان بدم مي‌آمد. حرف‌هايش اما شيرين بود. گذاشتم که حرف بزند و او هي گفت و گفت و گفت. ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا اين که چشمم به جعبه‌اي عبادت افتاد که لا به لاي چيز‌هاي ديگر بود. دور از چشم شيطان آن را برداشتم و توي جيبم گذاشتم.
با خودم گفتم: بگذار يک بار هم شده کسي، چيزي از شيطان بدزدد. بگذار يک بار هم او فريب بخورد. به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم. توي آن اما جز غرور چيزي نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توي اتاق ريخت. فريب خورده بودم، فريب. دستم را روي قلبم گذاشتم،‌نبود! فهميدم که آن را کنار بساط شيطان جا گذاشته‌ام. تمام راه را دويدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. مي‌خواستم يقه نامردش را بگيرم. عبادت دروغي‌اش را توي سرش بکوبم و قلبم را پس بگيرم. به ميدان رسيدم، شيطان اما نبود. آن وقت نشستم و هاي هاي گريه کردم. اشک‌هايم که تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بي‌دلي‌ام را با خود ببرم که صدايي شنيدم، صداي قلبم را. و همان‌جا بي‌اختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم. به شکرانه قلبي که پيدا شده بود
[/COLOR][/font]
[/TD][TD][/TD][/TR][/TABLE][/center:2caf4163ca]منبع :saina.parsiblog.com
 

hcaebbb

New Member
ارسال ها
204
لایک ها
3
امتیاز
0
#2
aliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii booooooooooooooooooooood
mamnooooooooooooooon
 

r_dh

New Member
ارسال ها
64
لایک ها
3
امتیاز
0
#3
جدا زیبابود.جدا.ممنون.واقعاممنون رفیق.پاراگراف آخرش خیلی مفهوم قشنگی داشت.بسیارزیبابود.
موفق باشی
 

fahimeh72

New Member
ارسال ها
34
لایک ها
0
امتیاز
0
#5
فوق العاده بود

ممنون
 

Goharshady

New Member
ارسال ها
2,239
لایک ها
166
امتیاز
0
#6
 

r_dh

New Member
ارسال ها
64
لایک ها
3
امتیاز
0
#7
شيطان، نخستين كسى بود كه بعضى كارها را مرتكب شد و پيش از او كسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از اين قرارند:

- اولين كسى كه قياس نمود و خود را از حضرت آدم عليه السلام برتر وبالاتردانست و گفت : من از آتشم و او از خاك در حالى كه آتش از خاك بالاتراست

- اولين كسى كه در پيشگاه با عظمت الهى تكبر نمود و به دستور خالق خود عمل نكرد

- اولين كسى كه كه معصيت و نافرمانى خدا را كرد و آشكارا با او مخالفت نمود

- اولين كسى كه به دروغ گفت : خدا گفته از اين درخت نخوريد، چوندرختجاويد است و اگر كسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شريكمى شود

- اولين كسى كه كه قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصيحت مى كنم

شيطان اولين كسى است كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت

- اولين كسى كه نماز خواند و يك ركعت آن چهار هزار سال طول كشيد

- اولين كسى كه كه غنا و آواز خواند، همان زمانى كه آدم عليه السلام از درخت نهى شده خورد.

- اولين كسى كه نوحه خواند و گريست ؛ چون او را به زمين فرستادند، به ياد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گريه كرد.

- اولين كسى كه لواط كرد آنگاه كه به ميان قوم لوط آمد

- اولين كسى كه دستور ساختن منجنيق را داد تا حضرت ابراهيم عليه السلام را با آن در آتش اندازند.

- اولين كسى كه دستور ساختن نوره را در زمان حضرت سليمان داد، براى اين كه موهاى اضافى پاى بلقيس پادشاه سبا را از بين ببرند.

- اولين كسى كه دستور ساختن شيشه را داد تا حضرت سليمان عليه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقيس را آزمايش كند.

- اولين كسى كه عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد

- اولين كسى كه به خداى خود اعتراض كرد.

-اولین كسى كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.

- اولين كسى كه كه سحر و جادو كرد و آن دو را به مردم ياد داد.

- اولين كسى كه براى زيبايى ، زلف گذاشت .

- اولين كسى كه شبيه شدن به ديگران را مطرح و مردم را به آن تشويق كرد.

- اولين كسى كه نقاشى كرد و چهره كشيد.

- اولين كسى كه آتش حسدش شعله ور شد.

- اولين كسى كه به ناحق مخاصمه و جدال كرد.

- اولين كسى كه خداى تعالى به او لعنت نمود( و از ناراحتى فرياد كشيد.

- اولين كسى كه به خدا كفر ورزيد.

- اولين كسى كه گريه دروغى نمود.

- اولين كسى كه عبادت و خلقت خود را ستود.
 
بالا