شیطان

rasam_9026

New Member
ارسال ها
120
لایک ها
7
امتیاز
0
#1
دیروز شیطان را دیدم ، در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ، فریب می فروخت



.
مردم دورش جمع شده بودند



.
هیاهو می کردند و هول می زدند و بیشتر می خواستند



.
توی بساطش همه چیز بود غرور ، حرص ، دروغ ، جاه طلبی



... .
هرکس چیزی میخرید و در ازایش چیزی می داد



.
بعضی ها تکه ای از قلبشان را و بعضی پاره ای از روحشان را



.
بعضی ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگی را



.


شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد. حالم را به هم می زد. دلم می خواست همه ی نفرتم را توی صورتش تف کنم. انگار ذهنم را خواند . موذیانه خندید و گفت: من با کسی کاری ندارم و آرام نجوا می کنم . نه قیل و قال میکنم نه کسی را مجبور می کنم که چیزی از من بخرد



.


می بینی ! آدم ها خودشان دور من جمع می شوند. آن وقت سرش را نزدیک آورد و گفت : البته تو با آن ها فرق می کنی . تو زیرکی و مومن . زیرکی و مومنی آدم را نجات می دهد.این ها ساده اند و گرسنه و به جای هر چیزی فریب می خورند



.


از شیطان بدم می آمد . اما حرف هایش شیرین بود . گذاشتم حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت. ساعت ها کنار بساطش نشستم. تا اینکه چشمم به جعبه ی عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود. دور از چشم شیطان آن را برداشتم و در جیبم گذاشتم و با خود گفتم بگذار یک بار هم که شده کسی چیزی از شیطان بدزد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد



.


به خانه آمدم و در کوچک جعبه را باز کردم. توی آن اما از غرور چیزی نبود. جعبه از دستم افتاد و غرور توی اتاق پخش شد فریب خورده بودم ، فریب.دستم را روی قلبم گذاشتم ، قلبم نبود. فهمیدم که آن را کنار بساط جا گذاشته ام . تمام راه را دویدم ، تمام راه لعنتش کردم ، تمام راه خدا خدا کردم . می خواستم یقه ی نامردش را بگیرم عبادت دروغیش را به سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم. به میدان رسیدم اما شیطان نبود . او رفت. داشتم های های گریه می کردم. اشک هایم که تمام شد بلند شدم تا بی دلیم را با خود ببرم . صدایی شنیدم صدای قلبم را و همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم به شکرانه ی قلبی که پیدا شده بود

 

nasim74

New Member
ارسال ها
54
لایک ها
5
امتیاز
0
#2
خیلییییییییییی قشنگ بود!
 
ارسال ها
69
لایک ها
7
امتیاز
0
#3
دستت درد نكنه خيلي خوب بود!
اللرون آغريماسين!چوخ ياجي دي!
 

rasam_9026

New Member
ارسال ها
120
لایک ها
7
امتیاز
0
#4
kooroosh_kabir گفت
دستت درد نكنه خيلي خوب بود!
[HIGHLIGHT=#92d050]اللرون آغريماسين!چوخ ياجي دي[/HIGHLIGHT]!
میشه بپرسم یعنی چی؟
 

m-s

New Member
ارسال ها
577
لایک ها
129
امتیاز
0
#5
این آذری ها هم فقط میخوان مارو تو کف بذارن ترکی صحبت میکنن
 

mahoo2020

New Member
ارسال ها
93
لایک ها
27
امتیاز
0
#6
واقعا قشنگ بود دست گلتون درد نکنه


ان شا الله که ما هیچ وقت خریدار فریب های شیطان نباشیم
 

313110

New Member
ارسال ها
47
لایک ها
32
امتیاز
0
#8
[HIGHLIGHT=#C0504D]از شیطان بدم می آمد . اما حرف هایش شیرین بود [/HIGHLIGHT]
بابا همه مشکل همه دیگه اخه !
 

opb

New Member
ارسال ها
82
لایک ها
1
امتیاز
0
#10
ای نامردا کی منو لو داد.پس اون جعبه ی منو تو دزدیده بودی ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟از اون روز تا حالا دارم دنبالش میگردم.میدونی تو این مدت میتونستم چند نفرو منحرف کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من باید یقه ی تو رو بگیرم.دزدی میکنی طلبکارم هستی؟؟؟؟؟؟


خیلی قشنگ بود ایول.متحوول شدم.
 
بالا