مدرسه تيزهوشان محصول پس از انقلاب نبود. پيش از انقلاب در سال 1355 سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان تاسيس شده بود و سه مركز در تهران و دو مركز در مشهد و كرمان داشت. حتي پيش از اين سازمان نيز از سال 1347 كه اداره كل امور كودكان و دانشآموزان استثنايي در وزارت آموزشوپرورش تشكيل شده بود، مسوولان به فكر تاسيس «مركز آموزش كودكان تيزهوش» افتاده و از سال بعد، آن را فعال كرده بودند. همان سالها، اولين دبستان تيزهوشان ايران به نام «هشدار» با 14 دانشآموز دختر و شش پسر، به وجود آمده بود. اما در هر حال، مدارس تيزهوشان، به شكل سازماني خود، خيلي زود به انقلاب اسلامي برخوردند.
پس از انقلاب، اين مدارس كه همچنان تحت پوشش دفتر كودكان استثنايي كار ميكردند، به كار خود ادامه دادند و تا سال 66 جمعا 802 دانشآموز داشت. معاون فرهنگي و اجتماعي نخستوزير، حجتالاسلام جواد اژهاي، در اين سال تصميم گرفت به اين دو مدرسه تيزهوشان كه هر لحظه ممكن بود با مدارس معمولي آموزشوپرورش ادغام شوند، ساماني دهد. اژهاي به همراه وزراي آموزش عالي و آموزشوپرورش، مديرعامل صدا و سيما، رييس سازمان برنامه، رييس بنياد مستضعفان، رييس سازمان پژوهشهاي علمي و صنعتي ايران و نيز دكتر حسن حبيبي و حجتالاسلام احمد احمدي، هيات امنايي تشكيل داد و در سال 67 اساسنامه سازماني را به نام «سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان» به تصويب رساند. اژهاي رييس اين سازمان بود كه رسما زير نظر وزارت آموزشوپرورش كار ميكرد اما با وجود شخصيت متنفذي چون اژهاي، به سرعت رشد كرد.
در سال 66 اولين مراكز سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان در همدان و كرمان تاسيس شد. سال بعد، 18 مركز در شهرهاي مختلف تاسيس شد. تا سال 1370، اين سازمان كه حالا به صورت مخفف «سمپاد» خوانده ميشد، در 50 مركز، 9 هزار و 682 دانشآموز داشت. مدارس پسرانه سمپاد به نام شهداي انقلابي يا شخصيتهاي اسلامي، مانند علامه حلي، شهيد بهشتي، شهيد هاشمينژاد، شهيد باهنر و شهيد اژهاي نامگذاري ميشد و اغلب مدارس دخترانه «فرزانگان» نام داشت.
ورود به مدارس سمپاد، با كنكور سراسري كه در انتهاي دورههاي ابتدايي و راهنمايي برگزار ميشد، امكانپذير بود. دانشآموزاني كه در كلاس چهارم ابتدايي يا دوم راهنمايي معدل بالاي 19 داشتند، از سوي مدارس به ادارههاي آموزشوپرورش معرفي ميشدند و معمولا از سوي اداره، در كلاسهاي كنكور سمپاد آموزش ميديدند. نسبت به آن روزگار، تعداد دانشآموزاني كه در كلاسهاي مدارس سمپاد تحصيل ميكردند، بسيار كمتر از جمعيت كلاسهاي مدارس معمولي بود.
مراكز سمپاد به سرعت رشد كرد. تا سال 1384 كه آخرين مراكز سمپاد تاسيس شدند، 99 مركز راهنمايي و 98 دبيرستان در 44 شهر ايران، تحت پوشش اين سازمان بود. تعداد دانشآموزان سمپادي بالاي 35 هزار نفر و تعداد داوطلبان سالانه ورود به مراكز آن، بالاي 200 هزار نفر است.
فضاي مدارس سمپاد، اصلا فضايي نبود كه به دانشآموزان درس خواندن را تحميل كند. دانشآموزان با هم درس ميخواندند، با هم ورزش ميكردند و با هم دنيا را ميشناختند. ساعت حضور در مدرسه بيشتر از مدارس معمولي بود و در برخی شهرها پنجشنبهها تعطیل. این مدارس معمولا آزمايشگاههايي همسان مدارس درجهيك شهر داشتند و معلمها هم جزو معلمهای خوب شهر و بسیار صمیمی بودند. دانشآموزان گاهی با معلمها به سینما و استخر میرفتند و گاهی در حیاط مدرسه فوتبال و بسکتبال بازی میکردند. بهویژه برای دخترها، مراکز سمپاد محیطی امن بود که مانند یک کافیشاپ، کتابخانه و باشگاه عمل میکرد. کلاسهای فوق برنامه هم از نجوم گرفته تا داستاننویسی و گاهی شب شعر یا نقد فیلم در مدرسه رواج داشت. هیچ کدام هم اجباری نبود. گاهی یک کتاب یا یک فیلم بین دانشآموزان همهگیر میشد و همه آن را میخواندند. سمپاديها را فضايي كه با هم آن را ميساختند، در هر كاري موفق ميكرد. هر چند همه دانشآموزان باهوش ايران در مدارس سمپاد جمع نشده بودند، اما سطح هوش متوسط بالاي آنها به راحتي قابل مشاهده بود. بسياري از برندگان المپيادهاي ملي و بينالمللي سابقه تحصيل در مدارس سمپاد را داشتند. برخلاف ديگر مدارس معتبر، هيچگاه كنكور از همان اول دبيرستان تن دانشآموزان را به لرزه نميانداخت. دانشآموزان اين مراكز به سال سوم دبيرستان كه ميرسيدند، تازه به فكر كنكور ميافتادند و اغلب آنها نيز هيچگاه روي كلاس كنكور و معلمان سرخانه را نديدند. با اين حال، بسياري از رتبههاي ممتاز كنكور و حتي رتبههاي اول كنكور، سمپادي بودند. ميتوان به تقريب بسيار خوبي گفت كه 95 درصد دانشآموزان مراكز سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان، در دانشگاههاي دولتي پذيرفته ميشدند.
يكي از ضعفهاي مدارس سمپاد، نبود كلاسهاي رشته علوم انساني در آن بود. اين مراكز فقط رشتههاي رياضيفيزيك و تجربي داشتند و دانشآموزاني كه دل در گرو رشتههاي علوم انساني داشتند، يا سال چهارم دبيرستان و پيشدانشگاهي را در مدرسهاي ديگر ميخواندند يا اينكه درسهاي علوم انساني را خود در كنار كلاسهاي دوره رياضيفيزيك و تجربي، ياد ميگرفتند. واقعيت اين بود كه مراكز سمپاد براي كساني كه در انديشه علوم انساني بودند، مدارس مناسبي نبود. با اين حال، بسياري از كساني كه سالهاي بعد در رشتههاي علوم انساني و هنر دانشگاههاي معتبر ايران درس ميخواندند، سمپادي بودند.
دوره درخشان سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان، فاصله بين سالهاي 67 تا 79 بود. در سال 79، شورايعالي اداري، «قانون تجميع» را تصويب كرد كه طي آن، اختيار مدارس سمپاد به سازمانهاي استاني آموزشوپرورش واگذار شد. رييس سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان، فقط در مراكز تهران، اجازه دخالت مديريتي داشت.
ضربه نهايي اما در سال 1389 با ادغام سازمان زده شد. در اين مدت جواد اژهاي، پس از 20 سال، از رياست سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان كنار گذاشته شد. جاي او را محمد اعتمادي، رييس سابق دانشگاه صنعتيشريف گرفت اما يك سال بعد كارش به استعفا كشيد. سازمان تا مدتي رييس نداشت. در ديماه سال 88، محمدعلي غفاري، به حكم وزير آموزشوپرورش به رياست سازمان منصوب شد.
سرانجام داستان 22ساله سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان، با تصميم دولت درباره ادغام اين سازمان به پايان رسيد. در 27 دي 1389 شورايعالي اداري در دولت تصميم گرفت «به منظور انجام اصلاحات ساختاري و حذف واحدهاي موازي و يكپارچهسازي امور پژوهشي و اعمال مديريت واحد» با ادغام سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان و باشگاه دانشپژوهان جوان وابسته به آموزشوپرورش و تشكيل «مركز ملي پرورش استعدادهاي درخشان و دانشپژوهان جوان» موافقت كند.
با اين حال، هنوز مدارس سمپاد در كشور باقياند و به فعاليت خود ادامه ميدهند. «سمپادي»ها با افتخار – گاهي واقعگرايانه و گاهي با تعصب- از مدرسههاي خود ياد ميكنند و هرازچندي، نشانههايي از تربيت سيستم سمپاد را در زندگي خود ميبينند.