- ارسال ها
- 690
- لایک ها
- 2,054
- امتیاز
- 0
داستان زیبای مترسک از جبران خلیل جبران
از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای ؟
پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم: راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت : تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!
آنگاه من ازپیش اورفتم،وندانستم که منظورش ستایش ازمن بود یاخوارکردن من.
یک سال گذشت ودراین مدت مترسک فیلسوف شد.
هنگامی که بازازکناراو می گذشتم دیدم دوکلاغ دارندزیرکلاهش لانه میسازند.
جبران خلیل جبران
از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای ؟
پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنی است پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم: راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!
گفت : تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!
آنگاه من ازپیش اورفتم،وندانستم که منظورش ستایش ازمن بود یاخوارکردن من.
یک سال گذشت ودراین مدت مترسک فیلسوف شد.
هنگامی که بازازکناراو می گذشتم دیدم دوکلاغ دارندزیرکلاهش لانه میسازند.
جبران خلیل جبران