میر داماد(داستان واقعی و نتیجه گیری جالب)

darrande

Well-Known Member
ارسال ها
592
لایک ها
811
امتیاز
93
#1
طلبه جوان و دختر فراری
لطفا تا آخر بخونین:



شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختري وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره کرد که سكوت كند و هيچ نگويد. دختر پرسيد: شام چه داري ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر كه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه*اي از اتاق خوابيد.
صبح که دختر از خواب بيدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصباني پرسيد چرا شب به ما اطلاع ندادي و ....

محمد باقر گفت : شاهزاده تهديد کرد که اگر به کسي خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقيق شود که آيا اين جوان خطائي کرده يا نه؟ و بعد از تحقيق از محمد باقر پرسيد چطور توانستي در برابر نفست مقاومت نمائي؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه ديد که تمام انگشتانش سوخته و ... علت را پرسيد. طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس
اماره مرا وسوسه مي نمود. هر بار که نفسم وسوسه مي کرد يکي از انگشتان را بر روي شعله سوزان شمع مي*گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدين وسيله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شيطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ايمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهيز کاري او خوشش آمد و دستور داد همين شاهزاده را به عقد مير محمد باقر در آوردند و به او لقب ميرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وي به عظمت و نيکي ياد کرده و نام و يادش را گرامي مي دارند. از مهمترين شاگردان وي مي توان به ملا صدرا اشاره نمود .


نكته درسي- اخلاقی:

اگر شب در حال درس يا مطالعه بوديد حتما درب را باز بگذاريد و در اطاقتان هم حتما شمع داشته باشيد چون برق با كسي شوخي ندارد...

منبع:ஜ شوپه ஜ
 

Al!R3ZA

Well-Known Member
ارسال ها
1,903
لایک ها
3,166
امتیاز
113
#2
پاسخ : میر داماد(داستان واقعی و نتیجه گیری جالب)


نكته درسي- اخلاقی:

اگر شب در حال درس يا مطالعه بوديد حتما درب را باز بگذاريد و در اطاقتان هم حتما شمع داشته باشيد چون برق با كسي شوخي ندارد...

منبع:ஜ شوپه ஜ
ای آقا....... ما از این شانسا نداریم ..... :71:
 

ali_irysc

New Member
ارسال ها
319
لایک ها
294
امتیاز
0
#3
پاسخ : میر داماد(داستان واقعی و نتیجه گیری جالب)

سلام
این داستان هم تو همون سایتی که معرفی کردی بود گفتم شاید چند وقت دیگه نتونستید تو اون سایت پیداش کنید اینجا کپی کنم



دلیل خستگی من...

الان حدود ۱ سال است كه خيلي خسته ام و اين هفته كه ديگه دارم از پا ميافتم.چرا؟

هميشه فكر ميكردم كه كمي تنبلم اما حالا دقيقا حساب كردم متوجه شدم كه خيلي كار ميكنم.
ببينيد ما توي ايران ۷۲ ميليون جميعت داريم كه ۱۳ ميليون اونها بازنشسته اند پس ميمونه ۵۹ ميلون نفر.از اين تعداد ۲۴ ميلون دانش آموز و دانشجو اند يعني براي انجام كارها فقط ۳۵ ميليون نفر باقي ميمونن.توي كشور ۱۰ ميليون نفر هم توي ادارات دولتي شاغل هستند كه عملا كاري انجام نميدن. پس براي پيش بردن كارها تنها ۲۵ ميليون نفر باقي ميمونن كه ازين ۲۵ ميليون نفر هم تقريبا ۴ ميليون نفر آخوند ملا و سانسورچي اينترنت و نماينده مجلس هستند پس فقط ۲۱ ميليون باقي ميمونن و اگر بدونيم كه تقريبا ۱۷ ميليون جوياي كار داريم معنيش اين خواهد بود كه كل كارهاي مملكت رو ۴ ميليون نفر دارن انجام ميدن اما حدود ۲ ميليون نفر نيروهاي مسلح داريم و اين يعني فقط ۲ ميليون نفر نيروي كار باقي ميمونن كه از بين اين ۲ ميليون نفر ۹۰۰۶۴۶ عضو پليس و وزارت اطلاعات هستند پس كلا ميمونيم ۱۰۰۳۵۳۱ نفر حالا۸۷۶۶۴۹ نفر بيمار داريم كه قدرت كار ندارن دوباره كارهاي كشور افتاده روي دوش ۲۰۰۸۰۶ نفر كه فراموش كردم بگم كه ما حدود ۱۸۶۸۰۶ نفر هم ممنوع القلم و ممنوع التصوير و ممنوع الصدا و ديگر انواع زنداني داريم پس كل كارهاي كشور افتاده روي دوش ۱۴ نفر ! از اين ۱۴ نفر ۱۲ تاشون عضو شوراي نگهبان هستند پس متوجه ميشيم كه كل كارهاي كشور افتاده روي دوش ما دو نفر : من و تو! و توام كه داري اينو ميخوني!!!


من که با این داستان بیشتر حال کردم (خب این یه چیزه طبیعیه که برای افرادی امثال من این چیزایی که فقط واسه خنده و خوشگذرانی دو روزه دنیایی نوشته میشه بیشتر از اون داستان بالایی باهالن این در صورتیه که قران داستان حضرت یوسف رو احسن القصص معرفی میکنه )

حالا من هم دوتا داستان دیگه شنیده بودم گفتم بگم بد نباشه ( هر چند وقتی که خودم به این چیزا عمل نمی کنم صد البته نباید انتظار عمل از شما رو داشته باشم )
سند موثق هم واسشون ندارم می خوای باور کن می خوای باور نکن و اینایی که میگم کم و کاستی هایی داره
1
یه روزی یه دختر و پسر تنها میشن تو یه اپارتمانی دختره می خواسته پسره رو به یه کار زشتی وادار کنه ولی پسره قبول نمی کرده بعد پسر می ره با پشت بام ساختمان بعد دختره هم میاد پسره وقتی میبینه که
دختره دست از سرش بر نمیداره از ساختمان می پره پایین .........میگه وقتی که نزدیک زمین رسیدم یه چیزی مثل پرده منو اروم گذاشت زمین هیچ اسیبی هم ندید رفت پی کارش :6:
(حالا من می خوام بگم که پسر ه اصلا چرا بالا پشت بام رفت ؟؟؟؟؟؟؟؟ نمی توست از پله ها بره پایین و بره بیرون ساختمون؟؟؟؟؟؟؟؟) احتمالا باید تو زمان معاصر خودمون باید باشه و تهران (احتمالا)

2
در زمان پیامبر اکرم یه پسر جوون یه روزی میره واسه دزدی وقتی بالای دیوار میره یه دختر خشکل رو میبینه بعد قصد یه کار زشت رو میکنه بعد با خودش میگه اگه من الان این کار رو بکنم بعد روز قیامت باید جواب پس بدم ... خلاصه پشیمون میشه و
از اون کار دست میکشه بعد فردا صبح همون دختره میاد پیش پیامبر تو مسجد میگه من ثروت مند هستم دیشب یه شبهی رو روی دیوار دیدم ترسیدم تا صبح خوابم نگرفت الان شما به من یه شوهر بدید بعد رسول مکرم اسلام یه نگاهی به جماعت
میندازه همون پسره رو میبینه بعد میگه حاضری با این دختر ازدواج کنی؟ بعدشم پسره میاد جلو ماجرا رو میگه بعدشم ازدواج می کنن میرن پی کارشون:6:

این داستان هایی که گفتم رو شنیدم و بعضی جاهاش هم خودم شک دارم که درست گفتم یا نه و صد البته غلط غولوط هایی توشون هست پس اگه جاییش رو فهمیدی که غلطه بعد نگی دروغ گفیاااااااااااااا؟؟؟/



تو دوتا داستانی که گفتم و اون داستانی که شما فرمودید یه نکته توشون بود و اون هم ایه قران سوره طلاق ایات 2-3
و من يتق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على اللّه فهو حسبه ان اللّه بالغ آمره قد جعل اللّه لكل شى ء قدرا.
و هر کس خدا ترس شود خدا راه بیرون شدن از گناهان و بلا و حوادث سخت را بر او میگشاید و از انجاییکه گمان نبرد به او روزی میدهد و هر که به خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش بر همه عالم نافذ و روان است و برای هر چیز قدر و اندازه ای مقرر داشته است
http://www.askdin.com/thread4110.html

ترسییدن از خدا یعنی گناه نکردن و توکل هم اگه سرچ کنی میفهمی یعنی چی ( خودم دقیقا نمی دونم یعنی چی)


ما رو دعا کنید به راه راست بیایم
خیلی ممنون موفق باشید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
بالا