G
يک گدا يک بچه
يک نگاه خسته
چادري هم دارد
سفت آن را بسته
***
توي دستش کاسه
چند تا هم سکه
کودکش خوابيده
دل به دريا بسته
***
يک جوان يک کودک
با نگاهي غمگين
هرکسي در پي خود
با سکوتي سنگين
***
ناگهان يک ماشين
روبرويش پيچيد
بعد هم آهسته
هرگدايي را چيد
***
چهره آن ماشين
ظاهرا زيبا بود
گريه آن کودک
داخلش پيدا بود.
کيهان بچه ها-1372
يک نگاه خسته
چادري هم دارد
سفت آن را بسته
***
توي دستش کاسه
چند تا هم سکه
کودکش خوابيده
دل به دريا بسته
***
يک جوان يک کودک
با نگاهي غمگين
هرکسي در پي خود
با سکوتي سنگين
***
ناگهان يک ماشين
روبرويش پيچيد
بعد هم آهسته
هرگدايي را چيد
***
چهره آن ماشين
ظاهرا زيبا بود
گريه آن کودک
داخلش پيدا بود.
کيهان بچه ها-1372