- ارسال ها
- 55
- لایک ها
- 40
- امتیاز
- 0
نا كجا اباد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمي دانم از كجا ولي چيزي را به تازگي ياد گرفته ام كه تنها آرامش بخش زندگي ام است
با ياد گرفتنش ياد گرفتم نفس بكشم
اشك بريزم
به نجواي صداي بي صدا گوش دهم
لذت هاي به حساب زندگي را ببينم
ياد گرفتم با اسايش بخوابم
ياد گرفتم ديگر شب ها بالشت معذور زير سرم را با دانه هاي بلورينم اذيت نكنم
ياد گرفتم
بيدارشدن با قلقلك ناجوانمردانه پر بالشت را
ياد گرفتن بخشيدن را
ياد گرفتم ببخشم تا دريافت كنم
ياد گرفتم مهرباني را ، عشق را ، احساسات پاك را
من ياد گرفتم حرارت زندگي را
ياد گرفتم شاد باشم و اطرافيانم را هم شاد كنم
ياد گرفتم شكلي با لب هايم بسازم
كه ما ادم ها به آن لبخند ، تبسم و ................
ولي
هيچ يك از آن ها نيست اين شكل
اين شكل تنها اميد بخشيسيت براي ادامه زندگي
ياد گرفتم
لمس كنم
لمس واژه محبت را
ياد گرفتم ببويم
عطر زندگي شاد را
ياد گرفتم گريه كردن بخواطر خنده را
ياد گرفتم به همه حتي به غصه هايم لبخند بزنم و بگويم
دوستتان دارم
ياد گرفتم عشق بورزم به همه
ياد گرفتم دوست داشته باشم خودم را
تا ديگران را دوست داشته باشم
ياد گرفتم
لذت بردن بر روي تاب چوبي در حياط خانيمان را
لذت بردن از همه تاب هاي بي تابي هايم را
ياد گرفتم فرياد كشيدن را
ياد گرفتم بگويم
من بهترينم
ياد گرفتم معني واقعي احساس پاك را
فهميدم كه راست مي گويد سهراب
كه خدا در اين نزديكي ست
ياد گرفتم
با تمام وجود به طبيعت بنگرم
ياد گرفتم در اغوش بكشم موجودات كوچك زمين را
مهر بورزم و دريافت كنم
نه اشتباه نكن
معامله و مبادله جنس نيست
بلكه وسيله ايست چون آب مايه حيات
آه آب
ياد گرفتم مثل آن باشم
زلال ، شفاف ، پاگ و
بدون هيچ ناخالصي يي
ياد گرفتم
شوق پرتاب گوله يخي برف به سوي درخت بي جان سرو را
ياد گرفتم شادي تعطيلي مدرسه را
بعد از باريدن برف چند سانتي روستايمان را
ياد گرفتم
گوش فرا دهم به هر چه كه مي خواهم
نه هر چه كه ديگران مي خواهند
ياد گرفتم
احساس دل انگيز تابش پرتو هاي نور خورشيد بر روي گونه هايم را
و ياد گرفتم
با خورشيد مهربان باشم
ياد گرفتم دستان اغشته به خون گرما بخشش را
كه از نا اميدي مي لرزد را
در اغوش بگيرم
ياد گرفتم
حس عجيب خدا گفتن را
ياد گرفتم بلند بر روي تمام
پستي ها و بلندي هاي زندگي ام بخندم
ياد گرفتم
پرش هاي بلند را
ياد گرفتم فاكتور گرفتن از غم را
منها كردن غصه از زندگي
و جذز گرفتم از درياي اشكانم را
ياد گرفتم
ضرب كنم عشق را
جمع كنم محبت را
و تقسيم واژه مقدس دوست را
ياد گرفتم
چه لذتي دارد زير درختان اشك ريزان پاييزي قدم برداشتن
ياد گرفتم
آزادانه در هواي مطبوع بهاري
اشك هاي ناجوانمردانه زمستاني اسمان را
زير پا بگذارم
ياد گرفتم
غصه نخوردن براي گذشته
و اصطراب نداشتن براي اينده ام
و ياد گرفتم لمس كنم حال را با تمام توان و وجودم
ياد گرفتم
ازادانه فكر كنم به رويا هايم آرزو هايم و به سرنوشت نا معلومم
ياد گرفتم
انتخاب كنم سرنوشتم را و آرامش بخش و مسكن وجودم را
و ياد گرفتم و ياد گرفتم
بدون هيچ كتاب زندگي اي
من تنها از نا كجا اباد
ياد گرفتم " ياد گرفتن " را
يكي از مجموعه شعرامه اگه خوشتون اومد بگين بقيه رو هم بزارم !!
نمي دانم از كجا ولي چيزي را به تازگي ياد گرفته ام كه تنها آرامش بخش زندگي ام است
با ياد گرفتنش ياد گرفتم نفس بكشم
اشك بريزم
به نجواي صداي بي صدا گوش دهم
لذت هاي به حساب زندگي را ببينم
ياد گرفتم با اسايش بخوابم
ياد گرفتم ديگر شب ها بالشت معذور زير سرم را با دانه هاي بلورينم اذيت نكنم
ياد گرفتم
بيدارشدن با قلقلك ناجوانمردانه پر بالشت را
ياد گرفتن بخشيدن را
ياد گرفتم ببخشم تا دريافت كنم
ياد گرفتم مهرباني را ، عشق را ، احساسات پاك را
من ياد گرفتم حرارت زندگي را
ياد گرفتم شاد باشم و اطرافيانم را هم شاد كنم
ياد گرفتم شكلي با لب هايم بسازم
كه ما ادم ها به آن لبخند ، تبسم و ................
ولي
هيچ يك از آن ها نيست اين شكل
اين شكل تنها اميد بخشيسيت براي ادامه زندگي
ياد گرفتم
لمس كنم
لمس واژه محبت را
ياد گرفتم ببويم
عطر زندگي شاد را
ياد گرفتم گريه كردن بخواطر خنده را
ياد گرفتم به همه حتي به غصه هايم لبخند بزنم و بگويم
دوستتان دارم
ياد گرفتم عشق بورزم به همه
ياد گرفتم دوست داشته باشم خودم را
تا ديگران را دوست داشته باشم
ياد گرفتم
لذت بردن بر روي تاب چوبي در حياط خانيمان را
لذت بردن از همه تاب هاي بي تابي هايم را
ياد گرفتم فرياد كشيدن را
ياد گرفتم بگويم
من بهترينم
ياد گرفتم معني واقعي احساس پاك را
فهميدم كه راست مي گويد سهراب
كه خدا در اين نزديكي ست
ياد گرفتم
با تمام وجود به طبيعت بنگرم
ياد گرفتم در اغوش بكشم موجودات كوچك زمين را
مهر بورزم و دريافت كنم
نه اشتباه نكن
معامله و مبادله جنس نيست
بلكه وسيله ايست چون آب مايه حيات
آه آب
ياد گرفتم مثل آن باشم
زلال ، شفاف ، پاگ و
بدون هيچ ناخالصي يي
ياد گرفتم
شوق پرتاب گوله يخي برف به سوي درخت بي جان سرو را
ياد گرفتم شادي تعطيلي مدرسه را
بعد از باريدن برف چند سانتي روستايمان را
ياد گرفتم
گوش فرا دهم به هر چه كه مي خواهم
نه هر چه كه ديگران مي خواهند
ياد گرفتم
احساس دل انگيز تابش پرتو هاي نور خورشيد بر روي گونه هايم را
و ياد گرفتم
با خورشيد مهربان باشم
ياد گرفتم دستان اغشته به خون گرما بخشش را
كه از نا اميدي مي لرزد را
در اغوش بگيرم
ياد گرفتم
حس عجيب خدا گفتن را
ياد گرفتم بلند بر روي تمام
پستي ها و بلندي هاي زندگي ام بخندم
ياد گرفتم
پرش هاي بلند را
ياد گرفتم فاكتور گرفتن از غم را
منها كردن غصه از زندگي
و جذز گرفتم از درياي اشكانم را
ياد گرفتم
ضرب كنم عشق را
جمع كنم محبت را
و تقسيم واژه مقدس دوست را
ياد گرفتم
چه لذتي دارد زير درختان اشك ريزان پاييزي قدم برداشتن
ياد گرفتم
آزادانه در هواي مطبوع بهاري
اشك هاي ناجوانمردانه زمستاني اسمان را
زير پا بگذارم
ياد گرفتم
غصه نخوردن براي گذشته
و اصطراب نداشتن براي اينده ام
و ياد گرفتم لمس كنم حال را با تمام توان و وجودم
ياد گرفتم
ازادانه فكر كنم به رويا هايم آرزو هايم و به سرنوشت نا معلومم
ياد گرفتم
انتخاب كنم سرنوشتم را و آرامش بخش و مسكن وجودم را
و ياد گرفتم و ياد گرفتم
بدون هيچ كتاب زندگي اي
من تنها از نا كجا اباد
ياد گرفتم " ياد گرفتن " را
يكي از مجموعه شعرامه اگه خوشتون اومد بگين بقيه رو هم بزارم !!