نفرین پدر {حتما بخونید}

Ebrahimi74

New Member
ارسال ها
265
لایک ها
1,190
امتیاز
0
#1
[FONT=&amp]امام حسن مجتبی(ع) به همراه پدر ارجمندش، امام علی(ع)، برای طواف به مسجدالحرام رفته بودند. نیمه های شب ناگاه صدایی از كنار خانه كعبه به گوش رسید، كه با سوز و گداز خاصی مناجات [/FONT]
[FONT=&amp]می كرد. امام علی (ع) به امام حسن (ع) فرمودند: نزد او برو و او را پیش من بیاور./[/FONT]
[FONT=&amp]امـام حسن (ع) نزدیك رفت و مشاهده كرد صاحب صدا، جوانی است مضطرب و هراسان، كه بی توجه به اطراف، مشغول راز و نیاز است. به او فرمود: [/FONT]
[FONT=&amp]امیر مومنان علی(ع) تو را نزد خویش خوانده است. جوان با ذوق و شوق فراوان از جا برخاست و به حضور [/FONT]
[FONT=&amp]امام علی(ع) آمد. حضرت به او فرمود: حاجت تو چیست كه خدا را این گونه می خوانی؟/[/FONT]
[FONT=&amp]عرض كرد: من جوانی بودم عیاش و گناهكار. پدرم همواره مرا از گناه و آلودگی نهی می كرد، اما مـن بـه حرف او توجه نمی كردم. حتی روز به روز، بیشتر به گناه آلوده می شدم. تا این كه روزی پـدرم مرا در حال گناه دید و باز مرا از گناه نهی كرد. مـن خشمگین شدم و با كمال بی رحمی چوبی برداشتم، و او را بـه گونه ای زدم كه محكم به زمین افتاد، و در آن حال مرا نفرین كرد. از آن روز به بعد نیمی از بدنم فلج شده است، به گونه ای كه [/FONT]
[FONT=&amp]نمی توانم از جایم حركت كنم، اما مدتی بعد به سختی پشیمان شدم، و فهمیدم كه پدر تا چه میزان نزد خداوند عزیز است. نزد پدرم رفتم و با التماس و خواهش و گریه و زاری از او عذر خواهی كردم، و تقاضا نمودم برای نجات من دعا كند. پدرم قبول كرد كه در همان جایی كه در حق من نفرین كرده است، دعا كند؛ شاید خداوند مرا شفا دهد. با هم به طرف مکه رهسپار شدیم كه ناگهان شتر ما رم كرد، و پدرم از روی شتر به زمین افتاد. من سراسیمه خود را به بالین پدر رساندم كه دیدم پدرم از دنیا رفته است. به ناچار او را در همان جا دفن كردم، و اینک به تنهایی به این جا آمده ام. حضرت فرمود: از این كه پدرت با تو به طرف كعبه آمد تا دعا كند كه تو شفا بگیری، معلوم [/FONT]
[FONT=&amp]می شود از تو راضی شده است. اینک من در حق تو دعا می كنم. آن گاه، امام علی(ع) با كمال خضوع، دست به دعا بلند كرد، و سپس دست های مباركش را به بدن جوان كشید، جوان - به خواست خدا - بلافاصله شفا یافت، و خوشحال و خندان از جا بلند شد./[/FONT]
[FONT=&amp]آن گاه امام علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) و آن جوان توصیه كرد كه همواره به پدر و مادر خود نیكی كنند، و به آنها احترام بگذارند./[/FONT]
 

alidelgarm

New Member
ارسال ها
389
لایک ها
589
امتیاز
0
#2
پاسخ : نفرین پدر {حتما بخونید}

جالب بود... کاش منبعش رو هم میذاشتید
 

M-Mohammadi

New Member
ارسال ها
2,708
لایک ها
3,152
امتیاز
0
#3
پاسخ : نفرین پدر {حتما بخونید}

جالب بود... ولی گفت پسره فلج بود. بعد چجوری پدرش رو دفن کرد یا به بالین پدر شتافت. یا همین الان اومد پیش امام علی (ع) ؟؟؟
 

Ebrahimi74

New Member
ارسال ها
265
لایک ها
1,190
امتیاز
0
#4
پاسخ : نفرین پدر {حتما بخونید}

جالب بود... ولی گفت پسره فلج بود. بعد چجوری پدرش رو دفن کرد یا به بالین پدر شتافت. یا همین الان اومد پیش امام علی (ع) ؟؟؟
سلام
شما اون لحظه رو برای خودت تصور کن (البته خدا نکنه برات همچین اتفاقی بیفته منظورم فلج شدنه) با تمام توانت به سمت پدرت میری حالا می خوای سالم باشی یا فلج این شامل موارد دیگه مثل دفن پدر(البته خدا نکنه) میشه و اینکه میدونی پیش امام راه چاره ای هست هرچه توان و نیرو رو داری خرج میکنی تا به ایشون برسی تا گره از مشکلت باز کنه.

در جواب شما هم آقای علی دلگرم باید بگم : منبعش باشگاه پرواز (پیام نما شبکه 2) البته این الان اونجا نیست از سایت شبکه 2 گرفتم.
موفق باشید:53:
 
ارسال ها
39
لایک ها
11
امتیاز
0
#5
پاسخ : نفرین پدر {حتما بخونید}

جرت و پرت بود.اول میگی فلجه بعد میگی دویید اومد سر باباش!!!!من که به این چیزا اعتقاد ندارم.
 

MUTE

New Member
ارسال ها
431
لایک ها
264
امتیاز
0
#6
پاسخ : نفرین پدر {حتما بخونید}

نصف بدنش فلج بود !!!
اما اینا مهم نیس
پیام اصلیش مهمه ! :87::121:
 

3tt_2019

New Member
ارسال ها
20
لایک ها
10
امتیاز
0
#7
پاسخ : نفرین پدر {حتما بخونید}

اون تیکه آخرش که گفتی "خوشحال و خندان از جا بلند شد " خیلی باحال بود : ))
 

abrang

New Member
ارسال ها
608
لایک ها
748
امتیاز
0
#8
پاسخ : نفرین پدر {حتما بخونید}

یکی رو می شناسم (البته از همسایگان یکی از فامیلامون بود و برام تعریف کردند.) که پدر خیلی خوبی داشت ولی خودش مدام مواد مخدر می کشید ... سرنگ می زد... خیلی وضعیتش بد بود.

یه روز میره پیش باباش باز پول بگیره که بره بکشه.... باباش میاد تو کوچه بلند بلند نفرینش می کنه که الهی تو همون جوب (جوی!) بمیری و اینا..... همون شب دوستاش تو جوب سر کوچه پیداش می کنن البته مرده!
 

Ebrahimi74

New Member
ارسال ها
265
لایک ها
1,190
امتیاز
0
#9
پاسخ : نفرین پدر {حتما بخونید}

اون تیکه آخرش که گفتی "خوشحال و خندان از جا بلند شد " خیلی باحال بود : ))
یه بار دیگه اون قسمت رو با یکی دو جمله قبلش بخونید
«
سپس دست های مباركش را به بدن جوان كشید، جوان - به خواست خدا - بلافاصله شفا یافت، و خوشحال و خندان از جا بلند شد.»
 
بالا