نمایشگاه علمی امسال مدرسه ما!!

alidelgarm

New Member
ارسال ها
389
لایک ها
589
امتیاز
0
#1
سلام به دوستان. ما دو سالی بود که توی مدرسه مون نمایشگاه علمی برگزار می کردیم. نمایشگاهی که توی اون بچه ها توانایی های علمی خودشون رو در زمینه های فیزیک و شیمی و زیست و نجوم و ... در معرض نمایش میذاشتند و بچه های سایر مدارس برای بازدید میامدند. اما امسال بود که با عوض شدن مدیرمون، خسارت انهدام سمپاد به ما هم رسید!! متن زیر رو نوشتم تا بتونید تا حدی با احوالات امسال علامه حلی همدان آشنا بشید.

به نام خالق خلاق
بر سر آنم که گر زدست بر آید *** دست به کاری زنم که غصه سر آید
منظر دل نیست جای صحبت اضداد *** فرشته ای چو برون رفت دیو برآمد

حرف اولم معذرت از حافظ شیرازی است که مجبور شدم برای توصیف حال امسال مدرسه‌مان، مصرع چهارم شعر را عوض کنم و به راستی او که رفت فرشته بود. چند سالی بود که با سمپاد خیلی بد رفتاری می‌شد اما فرشته‌ی مدرسه‌ی ما نمی‌گذاشت که خسارت انهدام سمپاد به ما آسیب چندانی وارد کند اما حیف شد.

اما حرف دومم مجدداً معذرت از حافظ است که بیت اول شعر بالا را بیهوده استفاده کردم. آخر مگر در این وزارتخانه‌ی گل و بلبل اصلاحاتی هم می‌شود انجام داد؟!


نمایشگاه علمی امسال مدرسه تمام شد. ولی ایکاش اصلاً شروعی برایش نبود. نمایشگاه امسال بد بود. بدیِ آن از قبل از شروعش هم مشخص بود. بدیِ نمایشگاه از آنجا معلوم شد که بر سر تاریخ نمایشگاه هر چه داد زدیم و بیداد کردیم که «رئیس»! به خدا قسم آخر اسفند وقت نمایشگاه نیست. آن موقع خیلی‌ها تعطیل‌اند و خیلی از بچه مدرسه‌ای‌ها مشغول فراغت‌اند. اما چه کنیم که فرمود: من قول بازدیدکننده را به شما می‌دهم. دستش درد نکند با این قولش که آمار بازدید امسال در خوش‌بینانه‌ترین حالت کمتر از یک پنجم پارسال بود. بدی نمایشگاه از آنجا مشخص شد که در جلسه‌ی اعضای نمایشگاه، حتی نیامد به ما سلامی بدهد چه رسد به آن‌که خدای‌ناکرده دامنش را به کارهای غیر درسی آلوده کند. بدی نمایشگاه از آنجا معلوم شد که چهار روز قبل از نمایشگاه به ما – که یک هفته‌ای بود بعدازظهر ها مشغول آماده کردن غرفه‌ها بودیم- گفت که اگر می‌خواهید نمایشگاه را لغوش کنید!! از نظر ما منعی ندارد!! به جای آنکه تشویقمان کند، اصل کوبید توی فرق سر همه‌ی بچه‌ها با این حرفش.بدی نمایشگاه آن بود که وقتی از او قول گرفتیم که جمعه بعدازظهر مدرسه باز باشد تا بچه‌ها وسایل را آماده کنند و او قول داد، کلیددار مدرسه یک ساعت بچه‌های نمایشگاه که کم از سی نفر نبودند را حیران و سرگردان می‌گذاشت. بدی نمایشگاه آن بود که وقتی شنبه به مدرسه آمدیم از فرط انسجام و نظم، نمی‌دانستیم آغاز نمایشگاه امروز است یا فردا. بچه‌های نمایشگاه نمی‌دانستند چه رسد به بچه‌های مدارس دیگر که می‌خواستند بازدیدکننده باشند. بدی نمایشگاه آن بود که تا روزِ قبل از آغازش کمی کمتر از نصف غرفه‌ها جایی برای اجرا نداشتند. بدی نمایشگاه آن بود که روز اولش به عدد انگشتان دست هم نیامدند و ایضاً تقریبا روزهای بعدش. بدیش آن بود که ما نمی‌دانستیم امروز بعدازظهر نمایشگاه هست یا نه. ما نمی‌دانستیم چه رسد به بازدیدکننده‌هایی که قول‌شان را داده بودند.

حکایتی را برایتان نقل می‌کنم که بیانش خالی از لطف نیست و ایضاً شاید خالی از بدگویی پشت سر من.
بادیه‌نشینی شتری داشت و خری. همیشه خر را با طناب به شتر می‌بست و شتر راه می‌پیمود و خر از پس شتر. شتر نیز که راه‌بلد بود و مسیر هر روزش بود، بی خطا و اشتباه جلوداری می‌کرد. روزی بادیه نشین با خودش گفت که من چرا همیشه خر را به شتر ببندم؟! فردایش شتر را به خر بست و خر جلوداری کرد. چون راه‌بلد نبود مکرر در چاله می‌افتاد و شتر را نیز از پس خودش درون چاله می‌انداخت. روز تمام شد و برای شتر خیلی سخت‌تر که چرا امروز صاحبم اینگونه کرد. از قضا مدتی گذشت و شتر مُرد. شبی چند که گذشت به خواب صاحبش آمد. بیابانگرد به شتر گفت که بدی‌های مرا ببخش. شتر گفت همه را می‌بخشم جز یکی. پرسید کدام؟ گفت آن روز که مرا به خر بستی. من از او شایسته‌تر بودم. من راه‌بلد بودم. من در چاله نمی‌افتادم و رعایت حال خر را می‌کردم اما او نه. این بدی‌ات را نمی‌بخشم.مَثَل ما هم کم‌شباهت به حکایت نیست. افراد شایسته زیادند. اما مدیر نیستند. افراد مدیر هم زیادند. اما - اغلب – شایسته نیستند. (چهار جمله اخیرم را به آموزش و پرورش اختصاص می‌دهم.)

شایسته‌ها را باید به شایسته‌ها سپرد تا مملکت رشد کند. اگر فوج فوج نخبه هم داشته باشیم اما مدیر نخبه‌ها جزو «اضداد» باشد، همان بهتر که اصلاً نخبه‌ها نباشند.
سخن بسیار است و زبانم گنگ. همان بهتر که مطلب را اینجا تمام کنم. جانِ کلامم در نمایشگاه بود که دردم را گفتم و ای کاش برسد روزی که «سمپاد را به سمپادی‌ها بسپارند».والسلام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
بالا