- ارسال ها
- 102
- لایک ها
- 7
- امتیاز
- 0
به نام ارامش دهنده ی قلب ها...
چشم هایم را می بندم و در سکوت مبهوت تن, وسوسه ی هزاران چلچله را برای پریدن می بینم...
ذوق هزار باغ را برای شکفتن تماشا می کنم و زمزمه ی رود ها را در پی دریا شدن می شنوم!!
زمین از شوق شکفتن تب کرده...
و شکوفه,شکوفه حدیثه عشق بر سر شاخه های بی تاب پدیدار شده...
ورنگ های خیال انگیز بهاری در سپیدی برف هویدا شده...
این شور و شیدایی از جوشش کدام خم است؟!
دلم می خواهد با دستمالی از ابریشم های تارهای دلم زنگار نشسته بر قلبم را بزدایم
و فیروزه های فروزان ان رهگذری که امسال در تاریکی ان شب دلگیر زندگی ام چراغ راهم شد را از خاطر پاک کنم...
دلم می خواهد سراپای وجودم عشق به خدایم شود....
وارزویم این است که جذبه ی خیره کننده اش مرا از قالب جان رها کند و چون باد درونم زندگی کند و بیافریند...
دوست دارم دلم بیشتر بلرزد... بیشتر بخواهد... بیشتر وصل شود...
می خواهم از دست های جدامانده پلی برای عبور از ترس هایم بسازم ....
الهی ذرات خاک وغباری که در کوچ جاده ها به هوا برمی خیزند...
زنبور هایی که به شهد گل مبتلا می شوند...
و قطره قطره بارانی که به امید دریا شدن از اسمان می بارند...
همه به دنبال وصل پی تو می گردند...
الهی به ما وصل شو وعشق را میانمان قسمت کن...
الهی هر گاه شعله های خشم ونفرت درونمان زبانه کشید خاموشمان کن ...
و بگذار به جای خشم یاقوت های محبت را به هم هدیه دهیم...
الهی باما باش اشک هایمان را در وقت تحویل سال ببین وبا ما تر شو...
برروی سجاده ی نماز مادرم عطره یاس شو...و در دستان امن پدرم تسبیح ذکر...
الهی شفای روح بیماران از درد شو...کلید قفله دلهای بسته شو...
وبگذار دلهایشان با عطر تو مترنم شود و( بگذار بخشش را ازتو بیاموزند)....
الهی دلم می خواهد غرق در عطره زیبای نفس هایت شوم...
و میخواهم بر براق عشق بنشینم و تا خدا گونه شدن سفر کنم...یاریم کن...
الهی دلم گشایش رنج را نوید می دهد.... انچه دل گفت دل شنید...
و می دانم دل جر حقیقت و راستی را نمی طلبد...
پس صدایم کن...همین بهار... همین امروز... همین لحظه...
با تشکر عزیزی_ زمستان 87
پیشاپیش اومدن بهارو به همه ی اعضای سایت تبریک میگم... همگی بهاری باشید...
چشم هایم را می بندم و در سکوت مبهوت تن, وسوسه ی هزاران چلچله را برای پریدن می بینم...
ذوق هزار باغ را برای شکفتن تماشا می کنم و زمزمه ی رود ها را در پی دریا شدن می شنوم!!
زمین از شوق شکفتن تب کرده...
و شکوفه,شکوفه حدیثه عشق بر سر شاخه های بی تاب پدیدار شده...
ورنگ های خیال انگیز بهاری در سپیدی برف هویدا شده...
این شور و شیدایی از جوشش کدام خم است؟!
دلم می خواهد با دستمالی از ابریشم های تارهای دلم زنگار نشسته بر قلبم را بزدایم
و فیروزه های فروزان ان رهگذری که امسال در تاریکی ان شب دلگیر زندگی ام چراغ راهم شد را از خاطر پاک کنم...
دلم می خواهد سراپای وجودم عشق به خدایم شود....
وارزویم این است که جذبه ی خیره کننده اش مرا از قالب جان رها کند و چون باد درونم زندگی کند و بیافریند...
دوست دارم دلم بیشتر بلرزد... بیشتر بخواهد... بیشتر وصل شود...
می خواهم از دست های جدامانده پلی برای عبور از ترس هایم بسازم ....
الهی ذرات خاک وغباری که در کوچ جاده ها به هوا برمی خیزند...
زنبور هایی که به شهد گل مبتلا می شوند...
و قطره قطره بارانی که به امید دریا شدن از اسمان می بارند...
همه به دنبال وصل پی تو می گردند...
الهی به ما وصل شو وعشق را میانمان قسمت کن...
الهی هر گاه شعله های خشم ونفرت درونمان زبانه کشید خاموشمان کن ...
و بگذار به جای خشم یاقوت های محبت را به هم هدیه دهیم...
الهی باما باش اشک هایمان را در وقت تحویل سال ببین وبا ما تر شو...
برروی سجاده ی نماز مادرم عطره یاس شو...و در دستان امن پدرم تسبیح ذکر...
الهی شفای روح بیماران از درد شو...کلید قفله دلهای بسته شو...
وبگذار دلهایشان با عطر تو مترنم شود و( بگذار بخشش را ازتو بیاموزند)....
الهی دلم می خواهد غرق در عطره زیبای نفس هایت شوم...
و میخواهم بر براق عشق بنشینم و تا خدا گونه شدن سفر کنم...یاریم کن...
الهی دلم گشایش رنج را نوید می دهد.... انچه دل گفت دل شنید...
و می دانم دل جر حقیقت و راستی را نمی طلبد...
پس صدایم کن...همین بهار... همین امروز... همین لحظه...
با تشکر عزیزی_ زمستان 87
پیشاپیش اومدن بهارو به همه ی اعضای سایت تبریک میگم... همگی بهاری باشید...