ارسال ها
113
لایک ها
181
امتیاز
0
#1
چه خوب است معادل پارسی کلمات وارد شده در زبانمان را بدانیم هر چند از آنها در سخنان خود بهره نبریم.(برای پیروی از حق پدیدآورندگان باید بگویم که این واژه ها حاصل تلاش دوست خوبم هرمزپگاه هستند.)

جرم = تنمایه ( تن + مایه)
انرژی =کارمایه /توانمایه
(پتانسیل = توانمایه)
اختلاف سطح پتانسیل(انرژی) = ناترازی توانمایه
----
الکترومغناطیس= آهنکهربا
امواج الکترومغناطیسی = خیزه های آهنکهربایی
موج = خیزه
موج آب/دریا = خیزاب
--

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

تجربه = آروین
experience
Erfahrung
واجب است كه فرضیه ها به طریق تجربی، امتحان و اثبات گردند=
بایسته است كه نگره ها، به شیوه ی آروینی، آزمون و پایوَر شوند.
با تجربه = آروینمند، كاركــُـشته، ...

پایور paayvar = ثابت
پایور کردن = ثابت کردن
----
بایسته = واجب
بایستگی = وجوب
بایا = اجباری
----
بلندا= ارتفاع
پهنا = عرض
درازا = طول
ژرفا = عمق
گـُنجا = حجم
گـُنجایش = ظرفیت
پهنه = مساحت
 

sabdeyazdan

New Member
ارسال ها
338
لایک ها
750
امتیاز
0
#3
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

هرچند تعدادى از اين کلمات پيش از اين هم در زبان فارسى دارند....اما با اين حال به نظرم اين کلمات براى کاربرد پيدا کردن بايد در فرهنگ زبانى نهادينه بشن
 
ارسال ها
113
لایک ها
181
امتیاز
0
#4
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

درسته و نخستین گام آگاه کردن مردمه.
من نه از زبان عربی متنفرم نه از زبان های دیگه ولی میدونم که وظیفه ی منو شماست که واژه های هم ارز کلمات عربی و فرنگی رو باید نهادینه کنیم.همانند اینکه به جای مرسی بگوییم سپاس گزارم و همچنین به جای ممنون(از ریشه ی منت) و متشکر.
البته پاره ای از کلمات بیگانه وجدانی زیبا تر از هم ارزشان در پارسی هستند مانند واژه سلام که از درود خیلی زیبا تر است(از اسم های یزدان هم هست.) و همچنین خدا نگهدار بسیار با مسما تر از بدرود است.
 
ارسال ها
113
لایک ها
181
امتیاز
0
#5
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

آمپول = آوندک

آمپول زدن = سوزن زدن

سرنگ = آبکشک ( گرچه پیشتر به سرنگ آبدزدک می گفته اند ولی درنگر این تن آبکشک بهتر است که آب را به خود کشیده و بار بزه کاری را هم بدوش نمی کشد ! )

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

زلزله عربی برابر بومهن پارسی است

بومهن ینی جنبش و لرزش ناگهانی زمین همچنانکه فردوسی پاک زاد می فرماید

یکی بومهن خیزد از ناگهان
بر و بومشان پاک گردد نهان .
 

14thmoonrise

New Member
ارسال ها
3
لایک ها
16
امتیاز
0
#6
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

فرض کن بری پیش دکتر بگی جناب دکتر(البته احنمالا به جای دکتر هم باید بگی خوب کن!) مرا تن سختی ای روی داده که مرا از آن مایه دردسر است فقط لطف کن و آوندک نده که مرا از سوزن زدن هراسی در عمق تن افتد!
خوب کن هم می فرمایند: اتاق روانشناس همین بغله!

یعنی من کشته مردتم عمار!
 

Hosein.D

New Member
ارسال ها
662
لایک ها
862
امتیاز
0
#7
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

اگه واسه همه ی کلمات بیگانه از معادل های فارسی استفاده کنیم به نظر من طرز حرف زدن همه کلا دگرگون می شه و خیلیم سخت!!!
 

love star

Moderator
ارسال ها
556
لایک ها
942
امتیاز
93
#8
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

اگه واسه همه ی کلمات بیگانه از معادل های فارسی استفاده کنیم به نظر من طرز حرف زدن همه کلا دگرگون می شه و خیلیم سخت!!!
بابا اين فيلما رو مگه نميبينيد مياد براي چندين سال پيشو نشون ميده؟!
همونجوري بايد حرف بزنيم!
چه فاجعه اي!
ولي به نظرم ملاك اين نيس كه حتما اونجوري حرف بزنيم...
در اصل بايد ياد داده بشه...
مثلا الان تو همين گيلان...بچه ها همه فارسي حرف ميزنن...!
من كه هيچي كلا بچه ها ميگن تو مطمئني واسه رشتي؟!
يكي ميگه مشهد!يكي ميگه تهران!
اصن يه وضعيتيه!
ولي من خودم نميتونم درست گيلكي صحبت كنم!ميكنما اما خيلي كم!تيكه ميپرونم بيشتر!
اما خب ميفهمم!
به نظرم زبان پارسي هم همينطوره...بايد كلمات متعدد رو بلد باشيم...اما نه اينكه لزوما ازش استفاده كنيم...
آقا مثلا ما الان تو ادبيا اين همه كلمه ميخونيم مگه استفاده ميكنيم...
اما دقيقا شب يلدا بود من فرداش يعني يكشنبه امتحان ادبيات داشتم...
فال گرفتيم...ديدم چقد خوبه كه خيلي از كلماتو تو ادبيات ياد ميگيريم...
چقد تو درك شعرهاي نياكان ما به دردمون ميخوره...
 

bh2ao

Well-Known Member
ارسال ها
1,549
لایک ها
2,014
امتیاز
113
#9
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

آمپول = آوندک

آمپول زدن = سوزن زدن

سرنگ = آبکشک ( گرچه پیشتر به سرنگ آبدزدک می گفته اند ولی درنگر این تن آبکشک بهتر است که آب را به خود کشیده و بار بزه کاری را هم بدوش نمی کشد ! )

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

زلزله عربی برابر بومهن پارسی است

بومهن ینی جنبش و لرزش ناگهانی زمین همچنانکه فردوسی پاک زاد می فرماید

یکی بومهن خیزد از ناگهان
بر و بومشان پاک گردد نهان .
فك كنم اسم منو مي ذاشتن " بومهن " بيشتر بهم ميومد :21: تازه به bh2ao هم مياد :4:
ولي خدايي خيلي جالب ميشه اگه اينطوري بحرفيم ، حس هخامنشي اندر من خيزه مي كنه :4::4::4:
 
ارسال ها
2,157
لایک ها
3,082
امتیاز
113
#10
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

ولی وقت این کارا گذشته ...

اگه میخواستن عوض کنن و زبان خارجی در میون کلاممون نباشه باید همون اول که داشت میومد سر مرز(!) عوض می کردن...

الان چن نفرتون بین خونوادتون میگین : " داداش پیامک بده بهم " یا " بابا نظام صوتی خودروتو عوض کردی ؟؟ " یا " مامان ، جعبه ی جادویی رو با دستگاه عوض کردن از راه دور روشن کن "


در ضمن همین جمله های بالا هم کلی کلمه خارجی داره!
 

sabdeyazdan

New Member
ارسال ها
338
لایک ها
750
امتیاز
0
#11
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

چه خوب است معادل پارسی کلمات وارد شده در زبانمان را بدانیم هر چند از آنها در سخنان خود بهره نبریم.(برای پیروی از حق پدیدآورندگان باید بگویم که این واژه ها حاصل تلاش دوست خوبم هرمزپگاه هستند.)

جرم = تنمایه ( تن + مایه)
انرژی =کارمایه /توانمایه
(پتانسیل = توانمایه)
اختلاف سطح پتانسیل(انرژی) = ناترازی توانمایه
----
الکترومغناطیس= آهنکهربا
امواج الکترومغناطیسی = خیزه های آهنکهربایی
موج = خیزه
موج آب/دریا = خیزاب
--

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

تجربه = آروین
experience
Erfahrung
واجب است كه فرضیه ها به طریق تجربی، امتحان و اثبات گردند=
بایسته است كه نگره ها، به شیوه ی آروینی، آزمون و پایوَر شوند.
با تجربه = آروینمند، كاركــُـشته، ...

پایور paayvar = ثابت
پایور کردن = ثابت کردن
----
بایسته = واجب
بایستگی = وجوب
بایا = اجباری
----
بلندا= ارتفاع
پهنا = عرض
درازا = طول
ژرفا = عمق
گـُنجا = حجم
گـُنجایش = ظرفیت
پهنه = مساحت
فک مى کنم که لازمه يه نکته اى رو بگم....کلماتى که قراره جايگزين واژه هاى دخيل بشن بايد کوتاه تر از کلمه ى اصلى باشن و راحت تر تلفظ بشن...علاوه بر اون نبايد کلمه ى جايگزين زياد واسه اهل زبان بيگانه باشه تا بتونه توى ذهنشون بمونه و به تدريج نهادينه بشه
مثلا واژه ى پيامک به جاى اس ام اس واژه ى مناسبيه چون اين ويژگى ها رو داره و خب به تدريج هم داره کاربردى ميشه...بر عکس کلمه ى آروينمند به جاى با تجربه، خيلى نامأنوسه و خب هيچ وقت هم کاربردى پيدا نخواهد کرد
 

m.biology

New Member
ارسال ها
318
لایک ها
319
امتیاز
0
#12
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

چه خوب است معادل پارسی کلمات وارد شده در زبانمان را بدانیم هر چند از آنها در سخنان خود بهره نبریم.(برای پیروی از حق پدیدآورندگان باید بگویم که این واژه ها حاصل تلاش دوست خوبم هرمزپگاه هستند.)

جرم = تنمایه ( تن + مایه)
انرژی =کارمایه /توانمایه
(پتانسیل = توانمایه)
اختلاف سطح پتانسیل(انرژی) = ناترازی توانمایه
----
الکترومغناطیس= آهنکهربا
امواج الکترومغناطیسی = خیزه های آهنکهربایی
موج = خیزه
موج آب/دریا = خیزاب
--

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

تجربه = آروین
experience
Erfahrung
واجب است كه فرضیه ها به طریق تجربی، امتحان و اثبات گردند=
بایسته است كه نگره ها، به شیوه ی آروینی، آزمون و پایوَر شوند.
با تجربه = آروینمند، كاركــُـشته، ...

پایور paayvar = ثابت
پایور کردن = ثابت کردن
----
بایسته = واجب
بایستگی = وجوب
بایا = اجباری
----
بلندا= ارتفاع
پهنا = عرض
درازا = طول
ژرفا = عمق
گـُنجا = حجم
گـُنجایش = ظرفیت
پهنه = مساحت
بابا خعيلي سخته...
مثلا اگه گفتين شرط بايسته براي انجام واكنش هاي زيستي در اكثر موارد چيست؟؟
كاتاليزور زيستي يا آنزيم
راستي برا آنزيم و اينا چيزي نيس؟؟مثلا تسريع كننده...
 

Neuron

New Member
ارسال ها
78
لایک ها
68
امتیاز
0
#13
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

بابا خعيلي سخته...
مثلا اگه گفتين شرط بايسته براي انجام واكنش هاي زيستي در اكثر موارد چيست؟؟
كاتاليزور زيستي يا آنزيم
راستي برا آنزيم و اينا چيزي نيس؟؟مثلا تسريع كننده...
چرا من براش ساختم « افزاینده » :4:!!! فقط با یک مفهوم دیگه زیستی قاطی شد !!!!!!
 

M-Mohammadi

New Member
ارسال ها
2,708
لایک ها
3,152
امتیاز
0
#14
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

بابا خعيلي سخته...
مثلا اگه گفتين شرط بايسته براي انجام واكنش هاي زيستي در اكثر موارد چيست؟؟
كاتاليزور زيستي يا آنزيم
راستي برا آنزيم و اينا چيزي نيس؟؟مثلا تسريع كننده...
آنزیم که قرار نیس همیشه سریع کننده باشه... ببعضی مواقع لازمه سرعت رو کاهش بده!
 

m.biology

New Member
ارسال ها
318
لایک ها
319
امتیاز
0
#15
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

آنزیم که قرار نیس همیشه سریع کننده باشه... ببعضی مواقع لازمه سرعت رو کاهش بده!
مثال؟؟........

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

چرا من براش ساختم « افزاینده » !!! فقط با یک مفهوم دیگه زیستی قاطی شد !!!!!!
نه افزاينده ناقصه افزاينده چي؟؟؟
 

mohadaseh

New Member
ارسال ها
112
لایک ها
330
امتیاز
0
#16
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

ولی وقت این کارا گذشته ...

اگه میخواستن عوض کنن و زبان خارجی در میون کلاممون نباشه باید همون اول که داشت میومد سر مرز(!) عوض می کردن...

الان چن نفرتون بین خونوادتون میگین : " داداش پیامک بده بهم " یا " بابا نظام صوتی خودروتو عوض کردی ؟؟ " یا " مامان ، جعبه ی جادویی رو با دستگاه عوض کردن از راه دور روشن کن "


در ضمن همین جمله های بالا هم کلی کلمه خارجی داره!
سخن شماکاملا متین ولی بالاخره از یه جایی بایدشروع کرد.....تاحدااقل وضع ازاینی که هس بدترنشه....
 
ارسال ها
2,157
لایک ها
3,082
امتیاز
113
#17
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

سخن شماکاملا متین ولی بالاخره از یه جایی بایدشروع کرد.....تاحدااقل وضع ازاینی که هس بدترنشه....
آخه مگه بده که مردم به هم بگن : اسمس بده ... ایمیل بهم بزن ... ؟؟

مطمئن باشید اگه خوب نبود انگلستان میومد کلمه پیژامه رو که فارسیه و در زبان آن هارفته رو عوض میکردن ( در فارسی پای جامه هست )

اکثر زبان ها از زبان های غیر خود رو وارد کردن و فقط با کمی تغییر استفاده میکنند

به نظر من که چون ما قصد ارتباط با دیگران را داریم ( دیگر ملل ) وجود کلمه های دیگران در داخل کشور ما مشکلی نداره ... البته نه در حدی که زبان ما از بین بره...



من نظرم اینه که به جای تغییر کلمات فرنگی به تغییر کلمات عربی بپردازند بهتره ... هر چند دیگه کلا دیر شده و باید به کلماتی که الان میخواد وارد کشور بشه توجه کنند و سریعا تغییر بدند...
 

S.H1997

New Member
ارسال ها
222
لایک ها
241
امتیاز
0
#18
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

آخه مگه بده که مردم به هم بگن : اسمس بده ... ایمیل بهم بزن ... ؟؟

مطمئن باشید اگه خوب نبود انگلستان میومد کلمه پیژامه رو که فارسیه و در زبان آن هارفته رو عوض میکردن ( در فارسی پای جامه هست )

اکثر زبان ها از زبان های غیر خود رو وارد کردن و فقط با کمی تغییر استفاده میکنند

به نظر من که چون ما قصد ارتباط با دیگران را داریم ( دیگر ملل ) وجود کلمه های دیگران در داخل کشور ما مشکلی نداره ... البته نه در حدی که زبان ما از بین بره...



من نظرم اینه که به جای تغییر کلمات فرنگی به تغییر کلمات عربی بپردازند بهتره ... هر چند دیگه کلا دیر شده و باید به کلماتی که الان میخواد وارد کشور بشه توجه کنند و سریعا تغییر بدند...
اگه عربی ها رو عوض کنن باید نصف لغتهارو عوض کنن!!

زبان فارسی رو عربی میچرخه!

عربیرو از زبان فارسی بذاری کنار هیچی نمی مونه که!!!:204::204:

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

بابا خعيلي سخته...
مثلا اگه گفتين شرط بايسته براي انجام واكنش هاي زيستي در اكثر موارد چيست؟؟
كاتاليزور زيستي يا آنزيم
راستي برا آنزيم و اينا چيزي نيس؟؟مثلا تسريع كننده...
همین تسریع کننده عربی نیست؟؟(تسریع)

بابا لغات عربی تو فارسی حل شدن!

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

یک سوال :

چرا ابوعلی سینا و...(دانشمندان و بزرگان و...)
کتاباشون رو عربی مینوشتن اما ما از عربی بدمون میاد؟؟؟
 
ارسال ها
113
لایک ها
181
امتیاز
0
#19
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

در زبان عربی چهار حرف: پ گ ژ چ وجود ندارد. آن‌ها به جای این ۴ حرف، از واج‌های : ف – ک – ز – ج بهره می‌گیرند.
و اما: چون عرب‌ها نمی‌توانند «پ» را بر زبان رانند، بنابراین ما ایرانی‌ها،
به پیل می‌گوییم: فیل
به پلپل می‌گوییم: فلفل
به پهلویات باباطاهر می‌گوییم: فهلویات باباطاهر
به سپیدرود می‌گوییم: سفیدرود
به سپاهان می‌گوییم: اصفهان
به پردیس می‌گوییم: فردوس
به پلاتون می‌گوییم: افلاطون
به تهماسپ می‌گوییم: تهماسب
به پارس می‌گوییم: فارس
به پساوند می‌گوییم: بساوند
به پارسی می‌گوییم: فارسی!
به پادافره می‌گوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه…
به پاداش هم می‌گوییم: جایزه

چون عرب‌ها نمی‌توانند «گ» را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانی‌ها
به گرگانی می‌گوییم: جرجانی
به بزرگمهر می‌گوییم: بوذرجمهر
به لشگری می‌گوییم: لشکری
به گرچک می‌گوییم: قرجک
به گاسپین می‌گوییم: قزوین!
به پاسارگاد هم می‌گوییم: تخت سلیمان‌نبی!

چون عرب‌ها نمی‌توانند «چ» را برزبان بیاورند، ما ایرانی‌ها،
به چمکران می‌گوییم: جمکران
به چاچ‌رود می‌گوییم: جاجرود
به چزاندن می‌گوییم: جزاندن

چون عرب‌ها نمی‌توانند «ژ» را بیان کنند، ما ایرانی‌ها
به دژ می‌گوییم: دز (سد دز)
به کژ می‌گوییم: :کج
به مژ می‌گوییم: : مج
به کژآئین می‌گوییم: کج‌آئین
به کژدُم می‌گوییم عقرب!
به لاژورد می‌گوییم: لاجورد

فردوسی می فرماید:
به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گران

اما مابه باژ می‌گوییم: باج


فردوسی می فرماید:
پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مست

اما ما به اسپ می‌گوییم: اسب
به ژوپین می‌گوییم: زوبین


وچون در زبان پارسی واژه‌هائی مانند چرکابه، پس‌آب، گنداب… نداریم، نام این چیزها را گذاشته‌یم فاضل‌آب،
چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی،
به ویرانه می‌گوییم خرابه
به ابریشم می‌گوییم: حریر
به یاران می‌گوییم صحابه!
به ناشتا وچاشت بامدادی می‌گوییم صبحانه یا سحری!
به چاشت شامگاهی می‌گوییم: عصرانه یا افطار!
به خوراک و خورش می‌گوییم: غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی(!)
به آرامگاه می‌گوییم: مقبره
به گور می‌گوییم: قبر
به برادر می‌گوییم: اخوی
به پدر می‌گوییم: ابوی


و اکنون نمی‌دانیم برای این که بتوانیم زبان شیرین پارسی را دوباره بیاموزیم و بکار بندیم، باید از کجا آغاز کنیم؟!

هنر نزد ایرانیان است و بس! از جمله هنر سخن گفتن! شاعر هم گفته است: تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد! بنابراین،
چون ما ایرانیان در زبان پارسی واژه‌ی گرمابه نداریم به آن می‌گوئیم: حمام!
چون در پارسی واژه‌های خجسته، فرخ و شادباش نداریم به جای «زاد روزت خجسته باد» می‌گوئیم: «تولدت مبارک».
به خجسته می گوئیم میمون
اگر دانش و «فضل» بیشتری بکار بندیم می‌گوییم: تولدت میمون و مبارک!
چون نمی‌توانیم بگوییم: «دوستانه» می گوئیم با حسن نیت!
چون نمی‌توانیم بگوییم «دشمنانه» می گوییم خصمانه یا با سوء نیت
چون نمی‌توانیم بگوئیم به نام ویاری ایزد، می‌گوییم: ماشاءالله
و چون نمی‌توانیم بگوئیم نادارها، بی‌چیزان، تنُک‌‌‌مایه‌گان، می‌گوئیم: مستضعفان، فقرا، مساکین!
به خانه می‌گوییم: مسکن
به داروی درد می‌گوییم: مسکن (و اگر در نوشته‌ای به چنین جمله‌ای برسیم : «در ایران، مسکن خیلی گران است» نمی‌دانیم «دارو» گران است یا «خانه»؟
به «آرامش» می‌گوییم تسکین، سکون
به شهر هم می‌گوییم مدینه تا «قافیه» تنگ نیاید!
سمیر: عنوان مطلب به یه دوست برخورد عوضش کردم



ما ایرانیان، چون زبان نیاکانی خود را دوست داریم:
به جای درازا می گوییم: طول
به جای پهنا می‌گوییم: عرض
به ژرفا می‌گوییم: عمق
به بلندا می‌گوییم: ارتفاع
به سرنوشت می‌گوییم: تقدیر
به سرگذشت می‌گوییم: تاریخ
به خانه و سرای می‌گوییم : منزل و مأوا و مسکن
به ایرانیان کهن می گوییم: پارس
به عوعوی سگان هم می گوییم: پارس!
به پارس‌ها می‌گوییم: عجم!
به عجم (لال) می گوییم: گبر

چون میهن ما خاور ندارد،
به خاور می‌گوییم: مشرق یا شرق!
به باختر می‌گوییم: مغرب و غرب
و کمتر کسی می‌داند که شمال و جنوب وقطب در زبان پارسی چه بوده است!

چون «ت» در زبان فارسی کمیاب وبسیار گران‌بها است (و گاهی هم کوپنی می‌‌شود!)
تهران را می نویسیم طهران
استوره را می نویسیم اسطوره
توس را طوس
تهماسپ را طهماسب
تنبور را می نویسیم طنبور(شاید نوایش خوشتر گردد!)
همسر و یا زن را می نویسیم ضعیفه، عیال، زوجه، منزل، مادر بچه‌ها،

چون قالی را برای نخستین بار بیابانگردان عربستان بافتند (یا در تیسفون و به هنگام دستبرد، یافتند!) آن را فرش، می نامیم!
آسمان را عرش می‌نامیم!
و
استاد توس فرمود:
چو ایران نباشد، تن من مباد! بدین بوم و بر زنده یک‌تن مباد!

و هرکس نداند، ما ایرانیان خوب می‌دانیم که نگهداشت یک کشور، ملت، فرهنگ و «هویت ملی» شدنی نیست مگر این که از زبان آن ملت هم به درستی نگهداری شود.
ما که مانند مصری‌ها نیستیم که چون زبانشان عربی شد، امروزه جهان آن‌ها را از خانواده‌ی اعراب می‌دانند.
البته ایرانی یا عرب بودن، هندی یا اسپانیائی بودن به خودی خود نه مایه‌ی برتری‌ است و نه مایه‌ سرافکندگی. زبان عربی هم یکی از زبان‌های نیرومند و کهن است.

سربلندی مردمان وکشورها به میزان دانستگی‌ها، بایستگی‌ها، شایستگی‌ها، و ارج نهادن آن‌ها به آزادی و «حقوق بشر» است.
با این همه، همان‌گونه که اگر یک اسدآبادی انگلیسی سخن بگوید، آمریکایی به شمار نمی‌آید، اگر یک سوئدی هم، لری سخن بگوید، لُر به شمار نخواهد رفت. چرا یک چینی که خودش فرهنگ و زبان و شناسنامه‌ی تاریخی دارد، بیاید و کردی سخن بگوید؟ و چرا ملت‌های عرب، به پارسی سخن نمی‌گویند؟ چرا ما ایرانیان باید نیمه‌عربی – نیمه‌پارسی سخن بگوئیم؟
فردوسی، سراینده‌ی بزرگ ایرانیان در ۱۰۷۰ سال پیش برای این که ایرانی شناسنامه‌ی ملی‌اش را گم نکند، و همچون مصری از خانواده‌ی اعراب به شمار نرود، شاهنامه را به پارسی‌ی گوش‌نوازی سرود و فرمود:

پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد وبارانش ناید گزند
جهان کرده‌ام از سخن چون بهشت از این بیش تخم سخن کس نکشت
از آن پس نمیرم که من زنده‌ام که تخم سخن من پراگنده‌ام
هر آن کس که دارد هُش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین


اکنون منِ ایرانی چرا باید از زیباترین واژه‌های دم دستم در «زبان شیرین پارسی» چشم‌پوشی کنم و از لغات عربی یا انگلیسی یا روسی که معنای بسیاری از آنان را هم بدرستی نمی‌دانم بهره بگیرم؟
و به جای توان و توانائی بگویم قدرت؟
به جای نیرو و نیرومندی بگویم قوت؟
به جای پررنگی بگویم غلظت؟
به جای سرشکستگی بگویم ذلت؟
به جای بیماری بگویم علت؟
به جای اندک و کمبود بگویم قلت؟
به جای شکوه بگویم عظمت؟
به جای خودرو بگویم اتومبیل
به جای پیوست بگویم ضمیمه، اتاشه!!
به جای مردمی و مردم سالاری هم بگویم «دموکراتیک»

برای برخی از ایرانیان، درست کردن بچه، بسیار آسان‌تر است از پیداکردن یک نام شایسته برای او!
چون ما ایرانیان نام‌هائی به زیبائی بهرام و بهمن و بهداد و … نداریم، اسم فرزندانمان را می‌گذاریم غلامعلی، زینعلی، کلبعلی (سگِ علی= لقبی که شاه اسماعیل صفوی برخود نهاده بود و از زمان او رایج گردید) محمدعلی، حسین‌علی، حسنعلی، سبزعلی، گرگعلی، شیرعلی، گداعلی و….
نام آب کوهستان‌های دماوند را هم می‌گذاریم آبعلی!
وچون در زبان پارسی نام‌هائی مانند سهراب، سیاوش، داریوش و…. نداریم نام فرزندانمان را می‌گذاریم اسکندر، عمر، چنگیز، تیمور، …
و چون نام‌های خوش‌آهنگی همچون: پوران، دُردانه، رازدانه، گلبرگ، بوته، گندم، آناهیتا، ایراندخت، مهرانه، ژاله، الیکا (نام ده و رودی کوچک در ایران)، لِویس (نام گل شقایق به گویش اسدآبادی= از دامنه‌های زبان پهلوی ساسانی) و… نداریم...

دانای(حکیم) توس فرمود:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی


از آن‌جایی که ما ایرانیان مانند دانای توس، مهر بی‌کرانی به میهن خود داریم
به جای رستم‌زائی می‌گوئیم سزارین
رستم در زهدان مادرش رودابه آنچنان بزرگ بود که مادر نتوانست او را بزاید، بنابراین پزشکان، پهلوی مادر را شکافتند و رستم را بیرون آوردند. چنین وضعی برای سزار، قیصر روم هم پیش آمد و مردم باخترزمین از آن‌پس به این‌گونه زایاندن و زایش می‌گویند سزارین. ایرانیان هم می‌توانند به جای واژه‌ی «سزارین» که در زبان پارسی روان شده، بگویند: رستم‌زائی

به نوشابه می‌گوییم: شربت
به کوبش و کوبه می‌گوییم: ضربت
به خاک می‌گوییم: تربت
به بازگشت می‌گوییم: رجعت
به جایگاه می‌گوییم: مرتبت
به گفتاورد می‌گوییم: نقل قول
به پراکندگی می‌گوییم: تفرقه
به پراکنده می‌گوییم: متفرق
به سرکوبگران می‌گوییم: قوای انتظامی
به کاخ می‌گوئیم قصر،
به انوشیروان دادگر می‌گوئیم: انوشیروان عادل

در «محضرحاج‌آقا» آنقدر «تلمذ» می‌کنیم که زبان پارسی‌مان همچون ماشین دودی دوره‌ی قاجار، دود و دمی راه می‌اندازد به قرار زیر:
به خاک سپردن = مدفون کردن
به جای پایداری کردن می‌گوییم: دفاع کردن= تدافع = دفع دشمن= دفع بلغم = و…
به جای جنگ می‌گوییم: = مدافعه، مرافعه، حرب، محاربه.
به چراغ گرمازا می‌گوییم: علاءالدین! یا والور!
به کشاورز می‌گوییم: زارع
به کشاورزی می‌گوییم: زراعت

اما ناامید نشویم. این کار شدنی است!
تا سال‌ها پس از انقلاب مشروطیت به جای دادگستری می‌گفتیم عدلیه به جای شهربانی می‌گفتیم نظمیه به جای شهرداری و راهداری می‌گفتیم بلدیه به جای پرونده می گفتیم دوسیه

به جای به جای به جای …
برداشت شده از وبلاگ (پارسی را پاس بداریم | وب بلاگ فارسی)

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

در زبان عربی چهار حرف: پ گ ژ چ وجود ندارد. آن‌ها به جای این ۴ حرف، از واج‌های : ف – ک – ز – ج بهره می‌گیرند.
و اما: چون عرب‌ها نمی‌توانند «پ» را بر زبان رانند، بنابراین ما ایرانی‌ها،
به پیل می‌گوییم: فیل
به پلپل می‌گوییم: فلفل
به پهلویات باباطاهر می‌گوییم: فهلویات باباطاهر
به سپیدرود می‌گوییم: سفیدرود
به سپاهان می‌گوییم: اصفهان
به پردیس می‌گوییم: فردوس
به پلاتون می‌گوییم: افلاطون
به تهماسپ می‌گوییم: تهماسب
به پارس می‌گوییم: فارس
به پساوند می‌گوییم: بساوند
به پارسی می‌گوییم: فارسی!
به پادافره می‌گوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه…
به پاداش هم می‌گوییم: جایزه

چون عرب‌ها نمی‌توانند «گ» را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانی‌ها
به گرگانی می‌گوییم: جرجانی
به بزرگمهر می‌گوییم: بوذرجمهر
به لشگری می‌گوییم: لشکری
به گرچک می‌گوییم: قرجک
به گاسپین می‌گوییم: قزوین!
به پاسارگاد هم می‌گوییم: تخت سلیمان‌نبی!

چون عرب‌ها نمی‌توانند «چ» را برزبان بیاورند، ما ایرانی‌ها،
به چمکران می‌گوییم: جمکران
به چاچ‌رود می‌گوییم: جاجرود
به چزاندن می‌گوییم: جزاندن

چون عرب‌ها نمی‌توانند «ژ» را بیان کنند، ما ایرانی‌ها
به دژ می‌گوییم: دز (سد دز)
به کژ می‌گوییم: :کج
به مژ می‌گوییم: : مج
به کژآئین می‌گوییم: کج‌آئین
به کژدُم می‌گوییم عقرب!
به لاژورد می‌گوییم: لاجورد

فردوسی می فرماید:
به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گران

اما مابه باژ می‌گوییم: باج


فردوسی می فرماید:
پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مست

اما ما به اسپ می‌گوییم: اسب
به ژوپین می‌گوییم: زوبین


وچون در زبان پارسی واژه‌هائی مانند چرکابه، پس‌آب، گنداب… نداریم، نام این چیزها را گذاشته‌یم فاضل‌آب،
چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی،
به ویرانه می‌گوییم خرابه
به ابریشم می‌گوییم: حریر
به یاران می‌گوییم صحابه!
به ناشتا وچاشت بامدادی می‌گوییم صبحانه یا سحری!
به چاشت شامگاهی می‌گوییم: عصرانه یا افطار!
به خوراک و خورش می‌گوییم: غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی(!)
به آرامگاه می‌گوییم: مقبره
به گور می‌گوییم: قبر
به برادر می‌گوییم: اخوی
به پدر می‌گوییم: ابوی


و اکنون نمی‌دانیم برای این که بتوانیم زبان شیرین پارسی را دوباره بیاموزیم و بکار بندیم، باید از کجا آغاز کنیم؟!

هنر نزد ایرانیان است و بس! از جمله هنر سخن گفتن! شاعر هم گفته است: تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد! بنابراین،
چون ما ایرانیان در زبان پارسی واژه‌ی گرمابه نداریم به آن می‌گوئیم: حمام!
چون در پارسی واژه‌های خجسته، فرخ و شادباش نداریم به جای «زاد روزت خجسته باد» می‌گوئیم: «تولدت مبارک».
به خجسته می گوئیم میمون
اگر دانش و «فضل» بیشتری بکار بندیم می‌گوییم: تولدت میمون و مبارک!
چون نمی‌توانیم بگوییم: «دوستانه» می گوئیم با حسن نیت!
چون نمی‌توانیم بگوییم «دشمنانه» می گوییم خصمانه یا با سوء نیت
چون نمی‌توانیم بگوئیم به نام ویاری ایزد، می‌گوییم: ماشاءالله
و چون نمی‌توانیم بگوئیم نادارها، بی‌چیزان، تنُک‌‌‌مایه‌گان، می‌گوئیم: مستضعفان، فقرا، مساکین!
به خانه می‌گوییم: مسکن
به داروی درد می‌گوییم: مسکن (و اگر در نوشته‌ای به چنین جمله‌ای برسیم : «در ایران، مسکن خیلی گران است» نمی‌دانیم «دارو» گران است یا «خانه»؟
به «آرامش» می‌گوییم تسکین، سکون
به شهر هم می‌گوییم مدینه تا «قافیه» تنگ نیاید!
سمیر: عنوان مطلب به یه دوست برخورد عوضش کردم



ما ایرانیان، چون زبان نیاکانی خود را دوست داریم:
به جای درازا می گوییم: طول
به جای پهنا می‌گوییم: عرض
به ژرفا می‌گوییم: عمق
به بلندا می‌گوییم: ارتفاع
به سرنوشت می‌گوییم: تقدیر
به سرگذشت می‌گوییم: تاریخ
به خانه و سرای می‌گوییم : منزل و مأوا و مسکن
به ایرانیان کهن می گوییم: پارس
به عوعوی سگان هم می گوییم: پارس!
به پارس‌ها می‌گوییم: عجم!
به عجم (لال) می گوییم: گبر

چون میهن ما خاور ندارد،
به خاور می‌گوییم: مشرق یا شرق!
به باختر می‌گوییم: مغرب و غرب
و کمتر کسی می‌داند که شمال و جنوب وقطب در زبان پارسی چه بوده است!

چون «ت» در زبان فارسی کمیاب وبسیار گران‌بها است (و گاهی هم کوپنی می‌‌شود!)
تهران را می نویسیم طهران
استوره را می نویسیم اسطوره
توس را طوس
تهماسپ را طهماسب
تنبور را می نویسیم طنبور(شاید نوایش خوشتر گردد!)
همسر و یا زن را می نویسیم ضعیفه، عیال، زوجه، منزل، مادر بچه‌ها،

چون قالی را برای نخستین بار بیابانگردان عربستان بافتند (یا در تیسفون و به هنگام دستبرد، یافتند!) آن را فرش، می نامیم!
آسمان را عرش می‌نامیم!
و
استاد توس فرمود:
چو ایران نباشد، تن من مباد! بدین بوم و بر زنده یک‌تن مباد!

و هرکس نداند، ما ایرانیان خوب می‌دانیم که نگهداشت یک کشور، ملت، فرهنگ و «هویت ملی» شدنی نیست مگر این که از زبان آن ملت هم به درستی نگهداری شود.
ما که مانند مصری‌ها نیستیم که چون زبانشان عربی شد، امروزه جهان آن‌ها را از خانواده‌ی اعراب می‌دانند.
البته ایرانی یا عرب بودن، هندی یا اسپانیائی بودن به خودی خود نه مایه‌ی برتری‌ است و نه مایه‌ سرافکندگی. زبان عربی هم یکی از زبان‌های نیرومند و کهن است.

سربلندی مردمان وکشورها به میزان دانستگی‌ها، بایستگی‌ها، شایستگی‌ها، و ارج نهادن آن‌ها به آزادی و «حقوق بشر» است.
با این همه، همان‌گونه که اگر یک اسدآبادی انگلیسی سخن بگوید، آمریکایی به شمار نمی‌آید، اگر یک سوئدی هم، لری سخن بگوید، لُر به شمار نخواهد رفت. چرا یک چینی که خودش فرهنگ و زبان و شناسنامه‌ی تاریخی دارد، بیاید و کردی سخن بگوید؟ و چرا ملت‌های عرب، به پارسی سخن نمی‌گویند؟ چرا ما ایرانیان باید نیمه‌عربی – نیمه‌پارسی سخن بگوئیم؟
فردوسی، سراینده‌ی بزرگ ایرانیان در ۱۰۷۰ سال پیش برای این که ایرانی شناسنامه‌ی ملی‌اش را گم نکند، و همچون مصری از خانواده‌ی اعراب به شمار نرود، شاهنامه را به پارسی‌ی گوش‌نوازی سرود و فرمود:

پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد وبارانش ناید گزند
جهان کرده‌ام از سخن چون بهشت از این بیش تخم سخن کس نکشت
از آن پس نمیرم که من زنده‌ام که تخم سخن من پراگنده‌ام
هر آن کس که دارد هُش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین


اکنون منِ ایرانی چرا باید از زیباترین واژه‌های دم دستم در «زبان شیرین پارسی» چشم‌پوشی کنم و از لغات عربی یا انگلیسی یا روسی که معنای بسیاری از آنان را هم بدرستی نمی‌دانم بهره بگیرم؟
و به جای توان و توانائی بگویم قدرت؟
به جای نیرو و نیرومندی بگویم قوت؟
به جای پررنگی بگویم غلظت؟
به جای سرشکستگی بگویم ذلت؟
به جای بیماری بگویم علت؟
به جای اندک و کمبود بگویم قلت؟
به جای شکوه بگویم عظمت؟
به جای خودرو بگویم اتومبیل
به جای پیوست بگویم ضمیمه، اتاشه!!
به جای مردمی و مردم سالاری هم بگویم «دموکراتیک»

برای برخی از ایرانیان، درست کردن بچه، بسیار آسان‌تر است از پیداکردن یک نام شایسته برای او!
چون ما ایرانیان نام‌هائی به زیبائی بهرام و بهمن و بهداد و … نداریم، اسم فرزندانمان را می‌گذاریم غلامعلی، زینعلی، کلبعلی (سگِ علی= لقبی که شاه اسماعیل صفوی برخود نهاده بود و از زمان او رایج گردید) محمدعلی، حسین‌علی، حسنعلی، سبزعلی، گرگعلی، شیرعلی، گداعلی و….
نام آب کوهستان‌های دماوند را هم می‌گذاریم آبعلی!
وچون در زبان پارسی نام‌هائی مانند سهراب، سیاوش، داریوش و…. نداریم نام فرزندانمان را می‌گذاریم اسکندر، عمر، چنگیز، تیمور، …
و چون نام‌های خوش‌آهنگی همچون: پوران، دُردانه، رازدانه، گلبرگ، بوته، گندم، آناهیتا، ایراندخت، مهرانه، ژاله، الیکا (نام ده و رودی کوچک در ایران)، لِویس (نام گل شقایق به گویش اسدآبادی= از دامنه‌های زبان پهلوی ساسانی) و… نداریم...

دانای(حکیم) توس فرمود:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی


از آن‌جایی که ما ایرانیان مانند دانای توس، مهر بی‌کرانی به میهن خود داریم
به جای رستم‌زائی می‌گوئیم سزارین
رستم در زهدان مادرش رودابه آنچنان بزرگ بود که مادر نتوانست او را بزاید، بنابراین پزشکان، پهلوی مادر را شکافتند و رستم را بیرون آوردند. چنین وضعی برای سزار، قیصر روم هم پیش آمد و مردم باخترزمین از آن‌پس به این‌گونه زایاندن و زایش می‌گویند سزارین. ایرانیان هم می‌توانند به جای واژه‌ی «سزارین» که در زبان پارسی روان شده، بگویند: رستم‌زائی

به نوشابه می‌گوییم: شربت
به کوبش و کوبه می‌گوییم: ضربت
به خاک می‌گوییم: تربت
به بازگشت می‌گوییم: رجعت
به جایگاه می‌گوییم: مرتبت
به گفتاورد می‌گوییم: نقل قول
به پراکندگی می‌گوییم: تفرقه
به پراکنده می‌گوییم: متفرق
به سرکوبگران می‌گوییم: قوای انتظامی
به کاخ می‌گوئیم قصر،
به انوشیروان دادگر می‌گوئیم: انوشیروان عادل

در «محضرحاج‌آقا» آنقدر «تلمذ» می‌کنیم که زبان پارسی‌مان همچون ماشین دودی دوره‌ی قاجار، دود و دمی راه می‌اندازد به قرار زیر:
به خاک سپردن = مدفون کردن
به جای پایداری کردن می‌گوییم: دفاع کردن= تدافع = دفع دشمن= دفع بلغم = و…
به جای جنگ می‌گوییم: = مدافعه، مرافعه، حرب، محاربه.
به چراغ گرمازا می‌گوییم: علاءالدین! یا والور!
به کشاورز می‌گوییم: زارع
به کشاورزی می‌گوییم: زراعت

اما ناامید نشویم. این کار شدنی است!
تا سال‌ها پس از انقلاب مشروطیت به جای دادگستری می‌گفتیم عدلیه به جای شهربانی می‌گفتیم نظمیه به جای شهرداری و راهداری می‌گفتیم بلدیه به جای پرونده می گفتیم دوسیه

به جای به جای به جای …
برداشت شده از وبلاگ (http://www.webblogfarsi.com/1389/06/19/%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D9%BE%D8%A7%D8%B3-%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%85.html)
 

moghini

New Member
ارسال ها
322
لایک ها
258
امتیاز
0
#20
پاسخ : پارسی را پاس بداریم.

این پست آخرین خوب بود اما در مورد اولی که برخی واژگان تخصصی رو معادل سازی کرده بود چند تا نکته هست.
اولا" محوریت این امر با فرهنگستان زبان و ادب فارسی هست لذا بهتر هست به جای واژه سازی از واژه های مصوب این نهاد استفاده کنیم تا با وحدت کاربرد ارزش بیشتری پیدا کنند و رسمی تر بشوند لذا اگر این واژگان مصوب فرهنگستان نیست بهتر هست استفاده نشه.
ثانیا" پالایش کامل یک زبان تقریبا" نشدنی هست،مثلا" واکسن یا آمپول رو همون طوری استفاده کنیم.
ثالثا" من در هوپا یک آقایی به نام«هرمز پگاه»می شناختم که با پروفایل شما جور در نمیاد دوست خوبتون باشه.ایشون که همون آقا نیستند؟
رابعا" خیلی ممنون.حتما" سعی میکنیم به کار ببریم.
 
بالا