چرا مرغ از خیابان رد شد؟

parisa.t

New Member
ارسال ها
49
لایک ها
28
امتیاز
0
#1
ــ ارسطو : طبیعت مرغ اینست که از خیابان رد شود .
ــ موسی : و آنگاه پروردگار ازآسمان به زمین آمد وبه مرغ گفت به آن سوی خیابان برو و مرغ چنین کرد و پروردگارخشنود همی گشت .
ــ مارکس : مرغ باید از خیابان رد میشد . این ازنظر تاریخی اجتناب ناپذیر بود.
ــ خا تمی : چون میخواست با مرغهای آن طرف خیابانگفتگو بکند.
... ــ نیچه : چرا که نه؟
ــ فروید : اصولاً مشغول شدن ذهن شما با این سؤالنشان میدهد که به نوعی عدم اطمینان جنسی دچار هستید . آیا دربچگی شصت خود رامیمکیدید؟
ــ داروین : طبیعت مرغ را برای این توانمندی ردشدناز خیابان انتخاب کرده است.
ــ همینگوی : برای مردن . در زیرباران.
ــ اینشتین : رابطه ی مرغ و خیابان نسبی است .
ــ سیمون دوبوار : مرغ نماد زن وهویت پایمال شدهاوست . رد شدن از خیابان در واقع کوشش بیهوده ی او در فرار از سنتها و ارزشهایمردسالارانه را نشان میدهد
ــ پاپ اعظم : باید بدانیم که هرروز میلیونها مرغدر مرغدانی می مانند و از خیابان رد نمیشوند . توجه ما باید به آنها معطوف باشد .چرا همیشه فقط باید درباره مرغی صحبت کنیم که از خیابان رد میشود؟
ــ صادق هدایت : از دست آدمها به آن سوی خیابانفرار کرده بود غافل از اینکه آن طرف هم مثل همین طرف است، بلکه بدتر
ــ شیرین عبادی : نباید گمان کرد که رد شدن مرغ ازخیابان به خاطر اسلام بوده است . در تمام دنیا پذیرفته شده که اسلام کسی را فرارینمیدهد
ــ روانشناس : آیا هر کدام از ما در درون خود یکمرغ نیست که میخواهد از خیابان رد شود؟
ــ نیل آرمسترانگ : یک قدم کوچک برای مرغ، و یکقدم بزرگ برای مرغها
ــ حافظ : عیب مرغان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت، کهگناه دگران برتو نخواهند نوشت
ــ بیل کلینتون : من هرگز با مرغ تنها نبودم
ــ ناصرالدینشاه : یک حالتی به ما دست داد و مافرمودیم ازخیابان رد شود. آن پدرسوخته هم رد شد
ــ سهراب سپهری : مرغ را در قدمهای خود بفهمیم، واز درخت کنار خیابان، شادمانه سیب بچینیم
ــ طرفدار داستانهای علمی تخیلی: این مرغ نبود کهازخیابان رد شد . مرغ خیابان وتمام جهان هستی را به عقب راند
ــ اریش فون دنیکن : مثل هر باردیگر که صحبتموجودات فضاییست، جهان دانش واقعیات را کتمان میکند . مگر آنتن های روی سر مرغ راندیدید؟
ــ سعدی : حکایت آن مرغ مناسب حال تواست که شنیدمکه درآن سوی خیابان و در راه بیابان و در مشایعت مردی آسیابان بود وی را گفتم : ازچه رو تعجیل کنی؟ گفت : ندانم و اگر دانم نگویم و اگر گویم انکار کنی
ــ رنه دکارت: از کجا میدانید که مرغ وجود دارد؟یا خیابان؟
ــ لات محل : به گور پدرش میخنده هیشکی نمتونه تومحل ما ازخیابون رد بشه
ــ بودا : با این پرسش طبیعت مرغانه ی خود را نفیمیکنی
ــ پدرخوانده : جای دوری نمیتواند برود
ــ فروغ فرخزاد:آه آه از خیابانهای کودکی من، هیچمرغی رد نشد
ــ ماکیاولی : مهم اینست که مرغ از خیابان رد شد .دلیلش هیچ اهمیتی ندارد . رسیدن به هدف، هرنوع انگیزه را توجیه میکند
ــ پاریس هیلتون : خوب لابد اونور خیابون یه بوتیکباحال دیده بوده .
-رئیس .... : مرغ ، کدام مرغ؟
 
بالا