kavosh

New Member
ارسال ها
396
لایک ها
75
امتیاز
0
#1
[marq=right:7fac28ed53]چند تا جمله‌ي قشنگ[/marq:7fac28ed53]

سفر هزاران کیلومتر با اولین قدم آغاز می‌شود.

تا وقتی توقف نکرده‌اید، مهم نیست که چه‌قدر آهسته حرکت می‌کنید.

مسئله‌ی مهم، دست برنداشتن از پرسش است.

هیچ چیز با ارزش‌تر از امروز نیست.

ما به آسانی می‌توانیم کودکی را که از تاریکی می‌ترسد معذور بداریم. فاجعه‌ی واقعی زندگی زمانی است که انسان‌ها از نور بترسند.

انسان‌های باثبات، مقاوم، ساده و فروتن به فضیلت نزدیک‌ترند.

موفقیت به آمادگی قبلی بستگی دارد و بدون چنین آماده‌سازی یقینا شکست در پیش خواهد بود.

بزرگ‌ترین افتخار در این نیست که هرگز زمین نخوریم، بلکه در برخاستن، پس از هر بار زمین خوردن است.

هر قدر هم تصور کنی سرت شلوغ است، باید برای مطالعه و وانهادن خود به یک غفلت خود‌خواسته وقت بگذاری.

زندگی واقعا ساده است، ولی ما اصرار داریم آن را پیچیده کنیم.

از سه راه می‌توانیم خرد بیاموزیم: اول با تفکر و تعمق که اصیل‌ترین راه است. دوم با تقلید که آسان‌ترین راه است و بالاخره با تجربه که تلخ‌ترین راه است.
 

kavosh

New Member
ارسال ها
396
لایک ها
75
امتیاز
0
#3
سخني از ايزاك رابي

علم ماجرای تمامی بشریت است برای آموختن، برای زیستن در جهان و شاید برای دوست داشتن آن. برای آن‌که جزئی از این ماجرا باشیم باید بفهمیم، خود را درک کنیم، به این احساس نزدیک شویم که در آدمی ظرفیتی است بسیار بیش‌تر از آنچه تا کنون حس کرده است، ظرفیتی از امکانات انسانی به وسعت نامتناهی ... .
پیشنهاد من این است که علم را در هر سطح، از پایین‌ترین تا بالا‌ترین آن به طریقی بشر دوستانه بیاموزیم. با نوعی فهم فلسفی، با فهمی اجتماعی و فهمی انسانی از سرگذشت و گوهر کسانی که این بنا را ساخته‌اند، با پیروزی‌ها، تلاش‌ها و شکست‌هایی که داشته‌اند، بیاموزیم.
ایزاک رابی
برنده‌ی جایزه‌ی نوبل در فیزیک
 

mahoo2020

New Member
ارسال ها
93
لایک ها
27
امتیاز
0
#6
خیلی قشنگ بود مچکرم
 
ارسال ها
20
لایک ها
4
امتیاز
0
#7
منم خودم می نویسم خیلی قشنگ بودند افرین.
 

amirrezas

New Member
ارسال ها
204
لایک ها
17
امتیاز
0
#8
ممنون
 

rasam_9026

New Member
ارسال ها
120
لایک ها
7
امتیاز
0
#9
خوشمان آمد
خیلی ممنون
 

_sarah_

New Member
ارسال ها
49
لایک ها
9
امتیاز
0
#11
مرگ یک نفر تراژدی و مرگ یک ملیون نفر آمار است ... ! _ استالین _ ( خیلی حرفه ... !)
ممنون بابت جملاتی که گذاشتین !
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#12
تا حالا اسم ارد بزرگ را شنیدید؟

ایشون یک اندیشمند ایرانی هستند که جملات خیلی جالبی هم گفتن.
در ادامه یک زندگی نامه مختصر از ایشون رو میذارم.
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#13
ارد بزرگ
ارد بزرگ اندیشمند ، نظریه پرداز و نقاش ایرانی است.
ارد بزرگ در شهر مشهد به دنیا آمده است. اما اصلیتش از شهرستان شیروان در خراسان بزرگ است .مادر ارد بزرگ از ایل بزرگ قشقایی است
احمد شاه مسعود در سالهای آخر زندگی خویش ارتباط نزدیکی با ارد بزرگ داشت. ارد بزرگ به پاس مبارزات احمد شاه مسعود تابلوی نقاشی ای برای او فرستاد. بسیاری معتقدند احمد شاه مسعود در پنج سال پایانی زندگی خود به خاطر ارتباط با او از یک چریک صرفا مذهبی تبدیل به یک مبارز ملی شد.
دارای هواخواهان بسیاری در سطوح مختلف کشورهای آسیای میانه و افغانستان است .
آثار
برخی آثار نوشتاری ارد بزرگ
• نظریه قاره کهن
او به صراحت از تبانی شرق و غرب برای بلعیدن حوزه فرهنگی مرکز جهان یاد کرده است نظریه او مبتنی بر سخن فردوسی است که می‌گوید سلم و تور دو فرزند فریدون که یکی بر غرب و دیگری بر شرق جهان حکومت می نمودند برای تصاحب این سرزمین ایرج حاکم منطقه قاره کهن (نامیست که ارد بزرگ بر منطقه‌ای از کشمیر تا مدیترانه نهاده است ) را می‌کشند . و او می‌گوید قاره کهن امروز توسط آسیا و اروپا بلعیده شده است . در نظریه قاره کهن ارد بزرگ قاره‌های آسیا و اروپا متجاوزین به حریم قاره کهن معرفی شده اند . قاره کهن از کوهستان پامیر و کشمیر آغاز و تا مدیترانه ادامه می‌یابند و 20 کشور در داخل آن قرار می‌گیرند .
• کتاب آرمان نامه
آرمان نامه این کتاب مجموعه ایی از صدها پند و سخن ارد بزرگ که توسط امیر همدانی گردآوری شده است . آرمان نامه دهها هزار بار در اینترنت دانلود شده است و تنها در در طی 3 هفته آغازین انتشار خود در اینترنت 17 هزار بار توسط کاربران دانلود شده است که از این حیث یکی از پر طرفدارترین کتابهای چند ساله اخیر است .[۱۱] فرزانه شیدا شاعر و پژوهشگر ایرانی مقیم کشور نروژ و شهر اسلو ، بر اساس کتاب آرمان نامه ارد بزرگ کتابی یازده جلدی را به رشته تحریر در آورده که هم اکنون جلد نخست آن در دسترس عموم قرار گرفته است ، این مجموعه کتابها بررسی ریشه ی و روان شناختی بر آرمان نامه ارد بزرگ دارد همراه با دهها رفرنس و حتی شعر هایی از خود پژوهشگر و صاحب اثر برای تشریح و تفسیر بهتر آرمان نامه که شامل ۱۱۳ فرگرد و ۷۴۵ فرمان می باشد . فرزانه شیدا در جلد نخست کتاب بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ به بررسی ۱۴ فرگرد می پردازد . بخشی از کتاب آرمان نامه توسط محقق و مترجم کشورمان شکوهه عمرانی که مقیم کشور سوئیس هستند به زبان فرانسه برگردانیده شده است که مورد استقبال فراوان فرانسه زبانان قرار گرفته است .
• نظریه کهکشان بزرگ اندیشه
نظریه کهکشان بزرگ اندیشه دقیقا نقطه عکس نظریه دهکده کوچک جهانی مارشال مک لوهان کانادایی است او با دلایل مستدل ثابت می‌کند جهان رو به انفجار اندیشه‌های گوناگون است . ارد بزرگ پیش بینی نموده که تعداد وبلاگها و سایتها بزودی چندین برابر جمعیت کل جهان بشود و برای هر سئوالی دهها راه حل پیدا می شود که بعضا مغایر هم هستند.او رشد ترجمه داده ها را باعث تشدید جریان حاضر می داند و در نهایت معتقد است رستاخیز و انقلابی در صحنه اندیشه در حال شکل گیری است. و در آخر بر این اصل پای می فشارد که ایرانیان بخاطر پیشینه سترگ و بزرگشان و همچنین خلاقیت و نو آوری در صحنه اندیشه می توانند پاشاهان آینده این کهکشان باشند .
برخی آثار نقاشی ارد بزرگ
• تاجیکستان (شامل سه تابلو)
پندها و اندرزها
پندهای اخلاقی و اجتماعی ارد بزرگ مورد استقبال زیاد فارسی زبانان است.
چند نمونه از پندهای ارد بزرگ
« آن که زیبایی خرد را ندید، گرفتار زیبایی آدمیان شد، و بدین گونه از هر چه داشت، تهی گشت. »
« اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده‌ای او را خوار مساز، بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی. »
« تاریخ هیچگاه تکرار نشده و نخواهد شد آنچه روی داده و در حال رخ نمودن است پیراسته شدن ایده‌های بشری از ناراستی هاست. »
انعکاس پندها و اندرزهای ارد بزرگ را می توان در نوشته های نویسندگانی همانند یاسمین آتشی دید یاسمین آتشی می گوید : اگر خوب دقت کنید یکی از وجوه تمایز ادبیات ما با ادبیات غرب در همین است ما همواره در کتابهای گذشتگان خود نقل قول ها ، متل ها و حکایات جانبی را می بینیم من هم سعی کردم این مسیر را همانند یک امضاء بر روی آثارم داشته باشم من در مورد اندیشه ها و افکار ارد بزرگ مطالعات فراوانی داشته ام و به شخصه فکر می کنم ایشان بزرگترین متفکر حال حاضر ایران هستند . صدها جمله از ایشان را در حافظه دارم و سعی می کنم با جملات حکیمانه اشان وجه معنایی داستانهایم را بالا ببرم .
 

mahdiyam

New Member
ارسال ها
172
لایک ها
102
امتیاز
0
#14
به خودتون به عنوان یک ایرانی افتخار کنید!!!!!!!!
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#15
>>راه بهشت
>>مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبوراز كنار درخت عظیمی،
>>صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را كشت. اما مرد نفهمید كه دیگر این دنیا را ترك كرده است
>>و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌كشد تامرده‌ها به شرایط جدید
>>خودشان پی ببرند?!
>>
>>پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ ریختند و به شدت
>>تشنه بودند. در یك پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند كه به میدانی باسنگفرش
>>طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود كه آب زلالی از آن جاری بود. رهگذررو به مرد
>>دروازه ‌بان كرد و گفت: "روز بخیر، اینجا كجاست كه اینقدر قشنگ است؟"
>>دروازه‌بان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."
>>- "چه خوب كه به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم."
>>دروازه ‌بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر چقدر دلتان
>>می‌خواهد بنوشید."
>>- اسب و سگم هم تشنه‌اند.
>>نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."
>>مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. ازنگهبان
>>تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اینكه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به
>>مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود كه به یك جاده خاكی
>>با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز كشیده بود وصورتش
>>را با كلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
>>مسافر گفت: " روز بخیر!"
>>مرد با سرش جواب داد.
>>- ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم.
>>مرد به جایی اشاره كرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر كه
>>می‌خواهیدبنوشید.
>>مرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.
>>مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتید، می‌توانید برگردید.
>>مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟
>>- بهشت!
>>- بهشت؟!! اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
>>- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
>>مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نكنند! این
>>اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! "
>>- كاملأ برعكس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌كنند!!! چون تمام آنهایی كه
>>حاضرندبهترین دوستانشان را ترك كنند، همانجا می‌مانند...
>>بخشی از كتاب "شیطان و دوشیزه پریم " اثر پائولو كوئیلو
>>
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#16
[font=tahoma,sans-serif]
چنگیزخان و شاهینش



یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.

اما با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.

بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه – معجزه! – رگه ی آبی دید که از روی سنگی جلویش جاری بود.

خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.

چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت.

چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.

این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.

جریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود.

خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:

«یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.»



و بر بال دیگرش نوشتند:

«هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.»
[/font]
[font=tahoma,sans-serif]
[/font]
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#17
>>>عدالت آسمونی
>>>
>>>می گن زمانای قدیم یه روز ۳ تا پسر بچه میرن پیش ملا نصرالدین میگن ما ۱۰ تا گردو
>>>داریم، میشه اینارو با عدالت بین ما تقسیم کنی؟
>>>
>>>ملا می گه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی؟
>>>بچه ها میگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن.
>>>ملا ۸ تا گردو می ده به اولی، ۲ تا می ده به دومی، دو پس گردنی محکم هم می زنه یه
>>>سومی
>>>بچه ها شاکی میشن می گن این چه عدالتیه ملا؟
>>>ملا می گه خدا هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده
>>
 
بالا