چهار فصل زندگی...{زیبا و خواندنی}

Ebrahimi74

New Member
ارسال ها
265
لایک ها
1,190
امتیاز
0
#1
[FONT=&amp]مردی چهار پسر داشت.آنهارا به ترتیب سراغ درخت گلابی فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود.پسر اول در زمستان ، دومی در بهار ، سومی در تابستان و چهارمی در پاییز به کنار درخت رفتند.[/FONT]
[FONT=&amp]سپس پدر همه را فراخواند و از آنان خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند.[/FONT]
[FONT=&amp]پسر اول گفت:درخت زشتی بود خمیده و درهم پیچیده.[/FONT]
[FONT=&amp]پسر دوم گفت:نه...درختی پوشیده از جوانه وپر از امید شکفتن بود.[/FONT]
[FONT=&amp]پسر سوم گفت:نه...درختی بود سرشاراز شکوفه های زیبا و عطرآگین...وبا شکوه ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام.[/FONT]
[FONT=&amp]پسر چهارم گفت:نه!!! درخت بالغی بود پر از میوه...پراز زندگی.[/FONT]
[FONT=&amp]مرد لبخندی زد و گفت:همه شما درست گفتید، اما هریک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمی توانید درباره یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت کنید:همه حاصل آنچه هستند،و لذت و شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان می شود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند.[/FONT]
[FONT=&amp]اگر در "زمستان" تسلیم شوید امید شکوفایی" بهار" ، زیبایی " تابستان" و باروری " پاییز" را ازکف داده اید![/FONT]
[FONT=&amp]مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلها را نابود کند.[/FONT]
[FONT=&amp]زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبین[/FONT]
[FONT=&amp]در راه های سخت پایداری کن : لحضه های بهتر بالاخره از راه می رسند![/FONT]
 
بالا