خودم برایش می‌گویم

fatimaj

New Member
ارسال ها
126
لایک ها
123
امتیاز
0
#1
[FONT=&amp] یادم نیست کجا خوندم این متنو اما خیلی قشنگ بود.



خودم برایش می‌گویم[/FONT]
[FONT=&amp]......[/FONT]
[FONT=&amp]چند روز پیش دختر کوچولوی سه[/FONT][FONT=&amp]ساله‌ی یکی از دوستانم که اومده بود خونه ی[/FONT][FONT=&amp]ما[/FONT]
[FONT=&amp]با دیدن سوسک در آشپزخانه ما ذوق[/FONT][FONT=&amp]کرد و جلو رفت تا با دست کوچکش سوسک را ناز کند[/FONT]
[FONT=&amp]مامانش گفت خونه جدیدمون پر از[/FONT][FONT=&amp]سوسک بود وقتی این به دنیا آمد برای این که اذیت نشه[/FONT]
[FONT=&amp]هر روز رفتیم با سوسکها حرف زدیم[/FONT][FONT=&amp]و بازی کردیم. آوردیم[/FONT][FONT=&amp]و آن‌ها را شریک کردیم در[/FONT][FONT=&amp]روزمرگی‌هایمان[/FONT]
[FONT=&amp]گفتیم قانون خانه را عوض کنیم[/FONT][FONT=&amp]طوری که سوسک دیگر باعث چندش و وحشت و ناآرامی ما نباشد[/FONT]



[FONT=&amp]ولی من چه؟؟هنوز[/FONT][FONT=&amp]...
[/FONT]
[FONT=&amp]ترس های[/FONT][FONT=&amp]کودکی ام پا برجاست[/FONT][FONT=&amp]
[/FONT]
[FONT=&amp]ناخوابی[/FONT][FONT=&amp]های من[/FONT][FONT=&amp]
[/FONT]
[FONT=&amp]و شنیده هایی[/FONT][FONT=&amp]از[/FONT][FONT=&amp]
[/FONT]
[FONT=&amp]دیو و غول[/FONT][FONT=&amp]
[/FONT]
[FONT=&amp]کاش[/FONT][FONT=&amp]
[/FONT]
[FONT=&amp]بیشتر از صورت مهربان خدا[/FONT][FONT=&amp]
[/FONT]
[FONT=&amp]می[/FONT][FONT=&amp]گفتند[/FONT][FONT=&amp]
========================================[/FONT]

[FONT=&amp]تصمیم دارم خودم برای فرزندم[/FONT][FONT=&amp]بگویم ریشه تمام ترس هایم را[/FONT]
[FONT=&amp]خودم برای فرزندم می‌گویم. یک[/FONT][FONT=&amp]روزی می‌نشینم و همه‌ی این‌ها را برای بچه ام تعریف می‌کنم[/FONT]
[FONT=&amp]وقتی این کار را می‌کنم که بچه‌ام[/FONT][FONT=&amp]هنوز فرصت زیادی داشته باشد تا این‌ها را هضم کند[/FONT]
[FONT=&amp]و بعد از یاد ببرد[/FONT]

[FONT=&amp]فرصت داشته باشد بپذیرد اما[/FONT][FONT=&amp]فراموش کند لحظه‌ی پذیرش را[/FONT]
[FONT=&amp]همان‌طور که احتمالا درد لحظه‌ی[/FONT][FONT=&amp]به دنیا آمدن را فراموش کرده است[/FONT]

[FONT=&amp]اول از همه مرگ را برایش تعریف[/FONT][FONT=&amp]می‌کنم[/FONT]
[FONT=&amp]پیش از این که عزیزی را از دست[/FONT][FONT=&amp]بدهد و رویارویی‌اش با نیستی خیلی شخصی باشد[/FONT]
[FONT=&amp]پیش از این که ناچار باشد مرگ را همراه با ناباوری و دلتنگی و[/FONT][FONT=&amp]شیون‌های شبانه بشناسد[/FONT]
[FONT=&amp]برایش می‌گویم که مثل تاریخ مصرف[/FONT][FONT=&amp]پشت قوطی شیر و ماست می‌ماند[/FONT]
[FONT=&amp]که زندگی در هر چیز و هر کس قرار[/FONT][FONT=&amp]است تمام شود[/FONT]

[FONT=&amp]برایش می‌گویم که بداند روزی که با مرگی روبرو شود، احساس خشم و[/FONT][FONT=&amp]حقارت خواهد کرد[/FONT]
[FONT=&amp]و این که آن اندوه ممکن است[/FONT][FONT=&amp]هیچوقت قلبش را ترک نکند[/FONT]
[FONT=&amp]اما در همان روزگار هم پذیرفتن و[/FONT][FONT=&amp]فهمیدن نیستی[/FONT][FONT=&amp]... [/FONT][FONT=&amp]ساده‌تر از عمری ترسیدن از آن[/FONT][FONT=&amp]است[/FONT]

[FONT=&amp]خودم برایش می‌گویم که بداند ترس،[/FONT][FONT=&amp]اصلا[/FONT][FONT=&amp]فقط مال آدم بزرگ‌هاست[/FONT][FONT=&amp]
[/FONT]
[FONT=&amp]آنقدر که درآنها[/FONT][FONT=&amp]هراس گرفتن دستی هست، ترس از گم شدن نیست[/FONT]

[FONT=&amp]بداند که ترس‌های بزرگ ممکن است[/FONT][FONT=&amp]در لحظه‌ی تنهایی به سراغش بیاید[/FONT]
[FONT=&amp]روزی که برای خودش آدمی شده باشد[/FONT][FONT=&amp]و حضور من نتواند دردی از او دوا بکند[/FONT]
[FONT=&amp]آن روز یادش باشد که از ترسیدن[/FONT][FONT=&amp]خودش نترسد. برایش می‌گویم که ترسیدن یعنی ندانستن[/FONT]
[FONT=&amp]یعنی مطمئن نبودن از ثبات و[/FONT][FONT=&amp]امنیت[/FONT]

[FONT=&amp]دانستن این که ترس جزئی از طبیعت[/FONT][FONT=&amp]اوست و بارها خواهد آمد و خواهد رفت[/FONT]
[FONT=&amp]شاید کمک کند که او خودش را وقت[/FONT][FONT=&amp]ترسیدن آرام کند[/FONT]
[FONT=&amp]شاید کمک کند که ترسیدن غافلگیر و[/FONT][FONT=&amp]ناتوانش نکند و هنوز بتواند فکری بکند برای خوب کردن خودش[/FONT]

[FONT=&amp]می‌خواهم بداند که گاهی[/FONT][FONT=&amp]حسادت[/FONT][FONT=&amp]ممکن است به سراغ آدم بیاید[/FONT]
[FONT=&amp]یعنی این که زمان‌هایی هست که دست[/FONT][FONT=&amp]آدم از چیزهای خوب دنیا کوتاه می‌شود[/FONT]
[FONT=&amp]باید بداند که گاهی چیزهایی که[/FONT][FONT=&amp]دوست دارد و فکر می‌کند برای داشتنشان محق است را[/FONT]
[FONT=&amp]به او نمی‌دهند و جلوی چشمش به[/FONT][FONT=&amp]دیگری می‌دهند[/FONT]
[FONT=&amp]و دیدن دیگریِ خوشحال[/FONT][FONT=&amp]برای بعضی ها کار ساده‌ای نیست و اگر آدم سعی‌اش را کرد و از پسش[/FONT][FONT=&amp]برنیامد[/FONT]
[FONT=&amp]باید بداند که حسود است[/FONT]
[FONT=&amp]حسود است و این به معنی محق بودنش[/FONT][FONT=&amp]نیست[/FONT][FONT=&amp]. [/FONT][FONT=&amp]به معنی محق نبودن دیگری هم نیست[/FONT]

[FONT=&amp]حسادت آن قدر تحملش سخت است که بد[/FONT][FONT=&amp]نیست آدم بشناسدش تا زیادی غصه‌اش را نخورد[/FONT]
[FONT=&amp]شاید به جای این که زیر بارش[/FONT][FONT=&amp]بشکند سعی کند[/FONT]
[FONT=&amp]از راه آن احساس[/FONT][FONT=&amp]بزرگ‌تر شود و آزاده‌تر[/FONT]

[FONT=&amp]می‌خواهم برایش بگویم که در دنیا[/FONT][FONT=&amp]ناامیدی هم هست[/FONT]
[FONT=&amp]ناامیدی معنی‌اش خسته شدن از[/FONT][FONT=&amp]خوش‌بینی است[/FONT]
[FONT=&amp]و اگر آدم دیگران را به ورطه‌ی[/FONT][FONT=&amp]تلخی ناامیدی‌های خودش نکشد[/FONT]
[FONT=&amp]خسته شدن هیچ ایرادی[/FONT][FONT=&amp]ندارد[/FONT]

[FONT=&amp]برایش می‌گویم که خسته شدن[/FONT][FONT=&amp]ایستگاه آخر نیست و او حق دارد گاهی خسته باشد[/FONT]
[FONT=&amp]حق دارد پا شل کند، آه بکشد، اخم[/FONT][FONT=&amp]کند[/FONT]
[FONT=&amp]ولی باید بداند که ناامیدی به[/FONT][FONT=&amp]کسانی که دوستش دارند دخلی ندارد[/FONT]
[FONT=&amp]و خوب نیست کسی امید را از دیگری[/FONT][FONT=&amp]بگیرد به خاطر ناامیدی خودش[/FONT]
[FONT=&amp]چون رسمش این است که آدم راه خودش[/FONT][FONT=&amp]را پیدا می‌کند[/FONT]
[FONT=&amp]و امید می‌تواند هزار بار دیگر هم[/FONT][FONT=&amp]برگردد[/FONT]

[FONT=&amp]می‌خواهم برای بچه‌ام بگویم وقتی[/FONT][FONT=&amp]که دیگر بچه نباشد چه روزهای زیادی احساس خواهد کرد[/FONT]
[FONT=&amp]که دنیا آن‌طور که من می‌گفتم[/FONT][FONT=&amp]نبود[/FONT]
[FONT=&amp]که من با هزاری آرزو و ادعا،[/FONT][FONT=&amp]احتمالا هیچوقت نخواهم نتوانست سوسکی را ناز کنم[/FONT]
[FONT=&amp]و خودم هم خوب می‌دانم نصیحت‌های[/FONT][FONT=&amp]من نمی‌توانست فراتر از ترس‌ها و نا‌امیدی‌ها و حقارت‌های خودم برود[/FONT]
[FONT=&amp]پس نمی‌توانست او را همیشه حفظ[/FONT][FONT=&amp]کند[/FONT]
[FONT=&amp]همینطور که آرزوهای من شاید کوچک[/FONT][FONT=&amp]بودند برای او[/FONT]

[FONT=&amp]می‌خواهم یک بار برای همیشه به او[/FONT][FONT=&amp]بگویم که از من آزاد است[/FONT]
[FONT=&amp]که از من دِینی به گردن او[/FONT][FONT=&amp]نیست[/FONT][FONT=&amp].[/FONT]
[FONT=&amp]که او مسئول دلتنگی‌ها و[/FONT][FONT=&amp]حفره‌هایی که خودم عمری نتوانستم جبرانشان کنم نیست[/FONT]
[FONT=&amp]برای من او آزاد[/FONT][FONT=&amp]است[/FONT][FONT=&amp].[/FONT]
[FONT=&amp]می‌خواهم بنشینم و ساعت‌ها برایش[/FONT][FONT=&amp]بگویم که من بهشت را زیر پای خودم نمی‌بینم[/FONT]
[FONT=&amp]و همه‌ی عشقی که به پای او میریزم[/FONT][FONT=&amp]را برای لذت خودم می‌ریزم[/FONT]

[FONT=&amp]و بالاخره حتما می‌خواهم برای او[/FONT][FONT=&amp]بگویم که این دنیا[/FONT]
[FONT=&amp]بدون عشق نمی‌ارزد[/FONT]
[FONT=&amp]حتی اگر من بگویم[/FONT]
[FONT=&amp]==============[/FONT]​
v
 
بالا