* مولوي *

sa1378

New Member
ارسال ها
1,403
لایک ها
1,077
امتیاز
0
#21
پاسخ : * مولوي *



بیت اول که جناس تامش بدیهی هست
و معنای کلی شعر که مطمئن نیستم درست یاشه:یعنی من اگر چه دست می‌زنم (کف می‌زنم) از جنس زنها نیستم
در کل داره میگه که می خودن و قمار و کف زدن و شادی کار زن هاست.

در کل این شعر هم پر از قافیه میانی(آنم و کلانم،قمارم و عقارم و تا به آخر) و جناس هست(ناقص اختلافی و افزایشی.)
حالا یه سوالی پیش اومد:
لف و نشر نمیتونه باشه به طور غیر مستقیم؟حالا بازهم نه مستقیما بیت اول.در کل؟

بیت دوم که معنیش معلومه
زمر و خمر جناس
عقار و قمار جناس
چنین و چنان جناس
خمیر و خمار جناس
 

platopluto

New Member
ارسال ها
717
لایک ها
1,103
امتیاز
0
#22
پاسخ : * مولوي *

بیت دوم که معنیش معلومه
زمر و خمر جناس
عقار و قمار جناس
چنین و چنان جناس
خمیر و خمار جناس
ممنون دوست گرام
ولی من مسئله ام با لف و نشر اش بود
باز هم تشکر می شود.
 

abrang

New Member
ارسال ها
608
لایک ها
748
امتیاز
0
#24
پاسخ : * مولوي *



بیت اول که جناس تامش بدیهی هست
و معنای کلی شعر که مطمئن نیستم درست یاشه:یعنی من اگر چه دست می‌زنم (کف می‌زنم) از جنس زنها نیستم
در کل داره میگه که می خودن و قمار و کف زدن و شادی کار زن هاست.

در کل این شعر هم پر از قافیه میانی(آنم و کلانم،قمارم و عقارم و تا به آخر) و جناس هست(ناقص اختلافی و افزایشی.)
حالا یه سوالی پیش اومد:
لف و نشر نمیتونه باشه به طور غیر مستقیم؟حالا بازهم نه مستقیما بیت اول.در کل؟


لف و نشر فک کنم بیت اول و دوم دیگه... شاید بیت چهارمم هس
 

abrang

New Member
ارسال ها
608
لایک ها
748
امتیاز
0
#25
پاسخ : * مولوي *

بیت دوم که معنیش معلومه
زمر و خمر جناس
عقار و قمار جناس
چنین و چنان جناس
خمیر و خمار جناس
عقار و قمار نمی تونه جناس باشه ؟ نه؟

آخه جای حروف عوض شده خب!
 

platopluto

New Member
ارسال ها
717
لایک ها
1,103
امتیاز
0
#26
پاسخ : * مولوي *

عقار و قمار نمی تونه جناس باشه ؟ نه؟

آخه جای حروف عوض شده خب!
آخه جناس باید توی 1 حرف اختلاف باشه (اختلافی یا افزایشی.)
یا یه حرکت که بشه جناس حرکتی
عقار و قمار که حرکت و حرف مثل هم ندارند..
 

sa1378

New Member
ارسال ها
1,403
لایک ها
1,077
امتیاز
0
#28
پاسخ : * مولوي *

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید وزین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست

هم از زندگی است اینک زخاموش نفیرید
 
ارسال ها
76
لایک ها
14
امتیاز
8
#29
پاسخ : * مولوي *




ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما




ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ‌ها






ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس



ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا






ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش



پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی






ای جویبار راستی از جوی یار ماستی




بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا






ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش




ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را


 

B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
#30
پاسخ : * مولوي *

به نام خداوند دانا و توانا


سلام بر شما

شعری که در اول گفتید به گفته ی خودتون از مولوی نیست و شعر دوم هم که جز اشعار سعدی هست، لااقل یک بیت از مولوی هم می گذاشتید تا قضیه حل بشه دیگه.

موندن مطلب شما بستگی به نظر صاحب نظران این جمع داره که قبول بکنند این شعر شما اینجا بماند یا نه

============================================================================================

یکی از اشعار مولوی که آن را دوست دارم شعر زیر است

[TABLE="width: 1000, align: center"]
[TR]
[TD]معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]از دولت محزونان وز همت مجنونان[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]با نای در افغان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]بر روح برافزودی تا بود چنین بودی[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]این بود همه آن شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]خاموش که سرمستم بربست کسی دستم[/TD]
[TD]
[/TD]
[TD]اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
ببخشید میتونم بپرسم کدوم شعر مال سعدی بود آیا؟
و " بشنو از نی ..." مال مولانا نیست ؟ !!!!!!
یا اینکه پست ها پاک شدند؟
 

Wizard

Moderator
ارسال ها
534
لایک ها
1,253
امتیاز
93
#31
پاسخ : * مولوي *

به نام خداوند دانا و توانا
مخاطبم شخص يك قبل از خودم بود و شعري كه از سعدي گفته بود كه يكي از ابيات معروفش اين بود
اين دغل دوستان كه مي بيني ..... مگسانند گرد شيريني

چرا نى نامه ماله مولوى است ولى گفتم مخاطبم چه كسى بود و احتمالا شما فكر كرديد بر شخص ديگرى ايراد گرفتم

با تشكر
 

smrtelec

New Member
ارسال ها
16
لایک ها
22
امتیاز
0
#32
پاسخ : * مولوي *



[TABLE]
[TR]
[TD="class: b"]صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]ز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتم[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]ز صبا همی‌رسیدم خبری که می‌پزیدم[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]ز غمت کنون دل من خبر از صبا ندارد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]به رخان چون زر من به بر چو سیم خامت[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]به زر او ربوده شد که چو تو دلربا ندارد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]هله ساقیا سبکتر ز درون ببند آن در[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]تو بگو به هر کی آید که سر شما ندارد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]همه عمر این چنین دم نبدست شاد و خرم[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]به حق وفای یاری که دلش وفا ندارد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]چه غمست عاشقان را که جهان بقا ندارد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]برویم مست امشب به وثاق آن شکرلب[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]چه ز جامه کن گریزد چو کسی قبا ندارد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]به چه روز وصل دلبر همه خاک می‌شود زر[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]اگر آن جمال و منظر فر کیمیا ندارد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]به چه چشم‌های کودن شود از نگار روشن[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]اگر آن غبار کویش سر توتیا ندارد[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: b"]هله من خموش کردم برسان دعا و خدمت[/TD]
[TD][/TD]
[TD="class: b"]چه کند کسی که در کف بجز از دعا ندارد[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
 

mahdi77

New Member
ارسال ها
234
لایک ها
215
امتیاز
0
#33
پاسخ : * مولوي *

آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ
چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ
ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر
ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ
چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی
از پا و سر بریدی بی‌پا و سر به رقص آ
تیغی به دست خونی آمد مرا که چونی
گفتم بیا که خیر است گفتا نه شر به رقص آ
از عشق تاجداران در چرخ او چو باران
آن جا قبا چه باشد ای خوش کمر به رقص آ
ای مست هست گشته بر تو فنا نبشته
رقعه فنا رسیده بهر سفر به رقص آ
در دست جام باده آمد بتم پیاده
گر نیستی تو ماده زان شاه نر به رقص آ
پایان جنگ آمد آواز چنگ آمد
یوسف ز چاه آمد ای بی‌هنر به رقص آ
تا چند وعده باشد وین سر به سجده باشد
هجرم ببرده باشد دنگ و اثر به رقص آ
کی باشد آن زمانی گوید مرا فلانی
کای بی‌خبر فنا شو ای باخبر به رقص آ
طاووس ما درآید وان رنگ‌ها برآید
با مرغ جان سراید بی‌بال و پر به رقص آ
کور و کران عالم دید از مسیح مرهم
گفته مسیح مریم کای کور و کر به رقص آ
مخدوم شمس دین است تبریز رشک چین است
اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ


 

B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
#34
پاسخ : * مولوي *

به نام خداوند دانا و توانا
مخاطبم شخص يك قبل از خودم بود و شعري كه از سعدي گفته بود كه يكي از ابيات معروفش اين بود
اين دغل دوستان كه مي بيني ..... مگسانند گرد شيريني

چرا نى نامه ماله مولوى است ولى گفتم مخاطبم چه كسى بود و احتمالا شما فكر كرديد بر شخص ديگرى ايراد گرفتم

با تشكر
من در مورد مخاطب صحبت خاصی نکردم هر که باشد قابل احترام است :)
من یه لحظه حس کردم شاید چند تا پست پاک شده چون من شعری از سعدی ندیدم
ممنون از جواب

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

دید موسی یک شبانی را به راه........کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجائی تا شوم من چاکرت؟...........چارقت دوزم ،کنم شانه سرت؟
دستکت بوسم ، بمالم پایکت............وقت خواب آید ، بروبم جایکت
ای خدای من ،فدایت جان من............جمله فرزندان و خان و مان من
ای فدای تو همه بزهای من..........ای به یادت هی هی و هیهای من
گر تو را بیمارئی آید به پیش .......من توراغمخوارباشم همچوخویش
گفت موسی:حال خیره سرشدی!......خودمسلمان ناشده کافرشدی!
این چه ژاژاست وچه کفرست وفشار.....پنبه ای اندردهان خودفشار!
گفت:موسی،دهانم دوختی..................از پشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بدرید و آهی کرد تفت...................سر نهاد اندربیابان و برفت
وحی آمدسوی موسی ازخدا : ...................بنده ما را زما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی.........................نی برای فصل کردن آمدی
ما برون را ننگریم و قال را........................مادرون را بنگریم و حال را
ملت عشق ازهمه دینهاجداست.......عاشقان راملت ومذهب خداست
لعل راگرمهرنبود،باک نیست...........عشق دردریای غم غمناک نیست
چونکه موسی این عتاب ازحق شنید.........دربیابان، درپی چوپان دوید
برنشان پاک آن سرگشته راند.......................گرد از پربیابان برفشاند
عاقبت دریافت و او را بدید..................گفت مژده ده که دستوری رسید
هیچ آداب و ترتیبی مجوی...................هرچه میخواهد دل تنگت، بگوی

این شعر از تاثیر گذار ترین اشعار مولاناست
 

abrang

New Member
ارسال ها
608
لایک ها
748
امتیاز
0
#35
پاسخ : * مولوي *

من در مورد مخاطب صحبت خاصی نکردم هر که باشد قابل احترام است :)
من یه لحظه حس کردم شاید چند تا پست پاک شده چون من شعری از سعدی ندیدم
ممنون از جواب

---- دو نوشته به هم متصل شده است ----

دید موسی یک شبانی را به راه........کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجائی تا شوم من چاکرت؟...........چارقت دوزم ،کنم شانه سرت؟
دستکت بوسم ، بمالم پایکت............وقت خواب آید ، بروبم جایکت
ای خدای من ،فدایت جان من............جمله فرزندان و خان و مان من
ای فدای تو همه بزهای من..........ای به یادت هی هی و هیهای من
گر تو را بیمارئی آید به پیش .......من توراغمخوارباشم همچوخویش
گفت موسی:حال خیره سرشدی!......خودمسلمان ناشده کافرشدی!
این چه ژاژاست وچه کفرست وفشار.....پنبه ای اندردهان خودفشار!
گفت:موسی،دهانم دوختی..................از پشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بدرید و آهی کرد تفت...................سر نهاد اندربیابان و برفت
وحی آمدسوی موسی ازخدا : ...................بنده ما را زما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی.........................نی برای فصل کردن آمدی
ما برون را ننگریم و قال را........................مادرون را بنگریم و حال را
ملت عشق ازهمه دینهاجداست.......عاشقان راملت ومذهب خداست
لعل راگرمهرنبود،باک نیست...........عشق دردریای غم غمناک نیست
چونکه موسی این عتاب ازحق شنید.........دربیابان، درپی چوپان دوید
برنشان پاک آن سرگشته راند.......................گرد از پربیابان برفشاند
عاقبت دریافت و او را بدید..................گفت مژده ده که دستوری رسید
هیچ آداب و ترتیبی مجوی...................هرچه میخواهد دل تنگت، بگوی

این شعر از تاثیر گذار ترین اشعار مولاناست
لعل را گر مهر نبود باک نیست؟:106:
 

B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
#36
پاسخ : * مولوي *

لعل را گر مهر نبود باک نیست؟:106:
فکر میکنم منظورش این باشه که مروارید درون صدف از مهر (خورشید) بی بهره است و با این وجود هیچ نگرانی نیست چون بدون خورشید و در تاریکی به عمل می آید
این بیت اسلوب معادله است دو مصرعش
 

abrang

New Member
ارسال ها
608
لایک ها
748
امتیاز
0
#37
پاسخ : * مولوي *

فکر میکنم منظورش این باشه که مروارید درون صدف از مهر (خورشید) بی بهره است و با این وجود هیچ نگرانی نیست چون بدون خورشید و در تاریکی به عمل می آید
این بیت اسلوب معادله است دو مصرعش
اسلوب معادله نیستا؟:confused:
 

B.mikaniki

New Member
ارسال ها
275
لایک ها
567
امتیاز
0
#38
پاسخ : * مولوي *

لعل را گر مُهر نبود باک نیست عشق را دریای غم، غمناک نیست
لغت)لعل: سنگ سرخ قیمتی / مُهر : علامت
آرایه) لعل، مهر تناسب دارد / دریای غم اضافه ی تشبیهی است.
معنی) لعل به ذات خود ارزشمند است و مهم نیست که نقش مُهر داشته باشد یا نه. عشق نیز به ذات خود با غم و اندوه همراه است و به همین دلیل حتّی از دریای غم هم هراس ندارد.
من در سایتی این توضیحات رو هم دیدم وگفتم بذارم درینجا تلفظ کلمه رو mohrدونسته و من نسبتا مخالفم
باز هم چون درکتاب درسی هست باید دید دبیر چه میگوید
و کنکور چه صلاح میداند
در مورد اسلوب معادله هم بله کاملا شما جای دو مصرع رو عوض کنید هیچ ایرادی در مفهوم پیش نمیاد و تمثیل هم درونش هست
 
بالا