شوخی با ریاضی، فیزیک و شیمی

Yousefi

Well-Known Member
ارسال ها
432
لایک ها
602
امتیاز
93
#1
پس از تغییرات سایت اطلاعات چندین روز به طور کلی پاک شدند، این تاپیک هم پاک شد ولی من دوباره تمام پست ها رو می زنم

توی این تاپیک قراره عکس ها ، جک ها ، اشعار و مطالب خنده دار در مورد ریاضی ، فیزیک و شیمی رو بگذارم:










 

orion

Well-Known Member
ارسال ها
1,193
لایک ها
1,168
امتیاز
113
#2
پاسخ : شوخی با ریاضی، فیزیک و شیمی

کار خوبی کردید
[TABLE="class: contentpaneopen"]
[TR]
[TD="class: contentheading"]

کلاس فیزیک :
[/TD]
[TD="class: buttonheading, width: 100%, align: right"][/TD]
[TD="class: buttonheading, width: 100%, align: right"][/TD]
[/TR]
[/TABLE]

[TABLE="class: contentpaneopen"]
[TR]
[TD="class: createdate, colspan: 2"][/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="colspan: 2"]معلم از دانش آموز پرسيد: جسم شفاف چه جسمي است؟
دانش آموز جواب داد: جسمي كه نور از آن عبور كند.
معلم: دو تا مثال بزن!
دانش آموز: نردبان، غربال.
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]

----------------------------------------------------------
[TABLE="class: contentpaneopen"]
[TR]
[TD="class: contentheading"]تست فيزيك كنكور
[/TD]
[TD="class: buttonheading, width: 100%, align: right"][/TD]
[TD="class: buttonheading, width: 100%, align: right"][/TD]
[/TR]
[/TABLE]

[TABLE="class: contentpaneopen"]
[TR]
[TD="class: createdate, colspan: 2"][/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="colspan: 2"]تست فيزيك كنكور : سرعت نور چه قدر است؟ 1- بد نيست 2- خوب است 3- الحمدالله 4- تو خوبي؟
----------------------------------------------------------
دبیر فیزیک: اگر بخواهیم ساختمانی را سیم کشی کنیم و لامپ های اتاق را به طور انشعابی ببندیم، چه می کنیم؟
دانش آموز: اجازه آقا! سیم کش می آوریم.
----------------------------------------------------------

چهار تا مهندس برق، مکانیک، شیمی و کامپیوتر با یه ماشین در حال مسافرت بودن که یهو ماشین خراب میشه. خاموش میکنه و دیگه هر چی استارت میزنن روشن نمیشه. میگن آخه یعنی چی شده؟!
مهندس برقه میگه: احتمالاً مشکل از مدارها و اتصالاتو سیم کشی هاشه. یکی از اینا یه ایرادی پیدا کرده.
مهندس مکانیکه میگه: نه بابا، مشکل از سیستم انتقال قدرته، به احتمال زیاد خار موشکی گیربکس از بین رفته.
مهندس شیمیه میگه: نه، ایراد از روغن موتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت روان کنندگیشو از دست داده.
در اینجا میبینن مهندس کامپیوتره ساکته و هیچ چی نمیگه. بهش میگن: تو چی میگی؟ مشکل از کجاست؟ چیکارش کنیم درست شه؟
مهندس کامپیوتره یه فکری می کنه و میگه: نمیدونم، ولی بنظرم پیاده شیم، سوار شیم شاید درست بشه!!!

لازم به ذکره اصولا این ایده مهندس کامپیوترا جواب هم میده!

-----------------------------------------------------------------------------

[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

scientist13

New Member
ارسال ها
62
لایک ها
23
امتیاز
0
#3
پاسخ : شوخی با ریاضی، فیزیک و شیمی

من نفهمیدم چرا مهندس کامپیوتر اینو گفت؟
 

orion

Well-Known Member
ارسال ها
1,193
لایک ها
1,168
امتیاز
113
#4
پاسخ : شوخی با ریاضی، فیزیک و شیمی

1 رادیکال رفته ندیده فرجه اش.............خریده توان برای بچه اش
2 فرجه ی بچه ی او زوج نبود..............از قضا،توان او فرد نبود توان = توانه خریداری شده توسط رادیکال او= بچه

3 اون زمان که بچه اش توان رو دید..........یه هویی یه آهی از تهش کشید ته= مجازا ته دل

4 با غمی از ته دل رو به پدر...............گفت اینگونه برای من نخر

5 من میخام از زیر این،در بروم...........مثله یه قابلمه ی شیر،بشینم سر بروم! این = ضمیر جانشین اسم(علامت رادیکال)

پدر خطاب به خود :

6 دوست دارم برم براش ریشه بگیرم.................برای پنجره مون شیشه بگیرم

7 از توان ، تنفرم زیاد شده......................ریشه شون مثله یه حزب باد شده.

8 خاک به سر ،رفته رسونده به توان...........قیافش شده مثله همون بچه خران(جمع خر)
------------------------------------------
اگر از غمهایت روزی صد بار مشتق بگیری
از اضطرابهایت ریشه nام بگیری
واز ترسهایت بی نهایت حد بگیری
آنگاه خواهی دید که مجموع غمهایت به صفر میل میکند
وlimامید در قلبت بی نهایت میشود
اگر نتوانستی بر مصائب چیره شوی
میتوانی به تعداد دلخواه از هوپیتال استفاده کنی
اگر از آنها حد گرفتی و حد آن مبهم شد
با استفاده از هم ارزی می توان آنرا رفهع ابهام کنی
اگر در اندیشه ات نسبت به مسئله کاملی مزاحم احساس کردی
اندیشه ات را به جز صحیح ببر
تا ناخالصی های ذهنت را ببرد
وذهنی بدون تشویش به تو تحویل دهد.
اندیشه ات را میان شادی ها قرار بده
تا بنا به قضیه ی قشارروح تو نیز به شادی مطلق برسد
اگر در جزئی از زندگی ات ناپیوستگی احساس کردی
می توان آنرا به نا پیوستگی رفع شدنی برطرف کنی
پس برای مشاهده موفقیت هایت میتوان مجموع شادیهایت را با استفاده از انتگرال محاسبه کنی
میتوان از شادی وامید زندگی دنبالهای بسازی که حد آن همگرا به زندگی روشنی باشد
واگر در این طریق به راستی ایمانت شک کردی نا درستی ان شک ها را با برهان خلف نقص کن
عوامل منفی شخصیت را به زیر قدر مطلق ببر بگذار تا به تو شخصیت مثبت دهد
از روحت انتگرال بگیر بگذار روح تو مانند مجموعه ای باشد که بالاترین کران آن خدا باشد
تقدیم به کسانی که با دیده عشق به دنیای ریاضی مینگرند.
 

Yousefi

Well-Known Member
ارسال ها
432
لایک ها
602
امتیاز
93
#6
پاسخ : شوخی با ریاضی، فیزیک و شیمی

منحنی قد من، تابع گیسوی توست

خط مجانب بر آن سلسله ی موی توست

من عدد صفرم و سیصد و شصتم تویی

دایره ی زندگی چرخش گیسوی توست

تا شده از دوریت قامت خط های راست

خط عمودم بخوان! زاویه ام سوی توست

آینه در آینه تا ابدیت شوی

پیش نگاهم نشین! آینه ام روی توست

آخر این جاده را خط مورب کشید

آن که صفای دلش هروله ی کوی توست

باز قلم جان گرفت، دفتر دل خط خطی

حادثه ی شعر من حاصل جادوی توست

:95:

دو دوست سوار بالُن بودند و بخاطر مه بسيار غليظ
مسير خود گم كرده بودند و در دهي پايين آمدند.
از كسي كه از آنجا مي گذشت، پرسيدند:
ما كجايم؟
رهگذر پس از مدتي فكر كردن گفت:
شما در سبد يك بالُن هستيد.

يكي از آن دو دوست به ديگري گفت، اين رهگذر بايد
رياضيدان باشد.
چرا؟
1-رهگذر پيش از پاسخ دادن زياد فكر كرد.
2- پاسخش 100% درست است.
3- پاسخش بدرد نخور است و كمكي براي ما نيست
:95:

يك رياضيدان، يك فيزيكدان و يك جامعه شناس سوار ترن شده
و هنگامي كه از دهي مي گذشتند، از پنجره ِ ترن يك گوسفند سياهي ديدند.
جامعه شناس: دراين ده گوسفند هاي سياه هستند.
فيزيكدان: اشتباه ست. در اين ده دست كم يك گوسفند سياه است.
رياضيدان: هنوز هم اشتباه ست. در اين ده، دست كم يك گوسفند است، كه دست كم يك طرف آن
سياه است.
:95:
رياضي درس خشک و درس سردي است......................رياضي بهر ما همچون نبردي است

نبردي کاندر آن تيغت مداد است.......................حريف و دشمنت مشق زياد است

نبردي کاندر آن خونت نريزند........................ولي صفرت به رنگ خون نويسند

به ميدان نبردش چون نهي پا.......................نگاهت را بگرداني به هرجا

به هر سو بهر قتلت ايستاده..........................چهل فرمول تابع هاي ساده

به مشرق خيل خطهاي عمودي ........................به مغرب شصت و دو سور وجودي

براکت اين طرف با قدر مطلق.........................در آن سو حد و انتگرال و مشتق

دو صد لعنت بر ا ين اقوام سينوس........................به تانژانت و کتانژانت و کسينوس

که فرمولهاي آن بي حد و بي حصر.........................بود در صورت و در مخرج کسر

خلاصه مي کنکم ديگر کلامم.........................قبولش مي کني يا نه ندانم

به ميدان پا منه کارت خراب است......................دراينجا نمره بيست چون سراب است
:95:

:191:
يك رياضيدان، يك فيزيك دان و يك زيست شناس در جلوي يك آسانسور ايستاده بودند.
9 نفر وارد آسانسور مي شوند. پس از مدتي آسانسور برمي گردد و در آن باز
مي شود و 10 نفر از آن بيرون مي آيند.
زيست شناس: ظاهرا در آسانسور زاد و ولد شده و يك نفر به شمارشان افزوده شد.
فيزيك دان: 15% دقت در محاسبه.
رياضيدان: اكنون اگر يك نفر وارد آسانسور شود، ديگر كسي در آن نيست. :35:

فيزيكداني براي اثبات اينكه عدد 60 بر هر عددي بخش پذير است، بدين شيوه عمل مي كند:
نمونه هاي 60/1، 60/2، 60/3، 60/4، 60/5، 60/6 ... را آزمايش مي كند. درست درآمد، بسيار عالي.
اكنون فاصله ها را زياد مي كند.
60/10، 60/12، 60/15 ... اينجا هم درست از آب درآمد.
يك آزمايش ديگر:
60/30 اين هم درست.
پس آنگونه كه سلسله آزمايش ها نشان داد، 60 به هر عددي بخش پذير است.
:95:
يك سياستمدار كه قصد پرواز دارد از يك رياضيدان مي پرسد:
احتمال اينكه يك بمب در هواپيما باشد، چند است؟
رياضيدان پس از يك هفته محاسبه: يك به ده هزار
اين احتمال هنوز براي سياستمدار بالا است و از رياضيدان
مي پرسد كه آيا روشي براي پايين آوردن اين احتمال وجود دارد؟
رياضيدان پس از يك هفته محاسبه پاسخ مي دهد:
شما مي توانيد يك بمب با خود به هواپيما ببريد آنگاه
احتمال اينكه دو بمب در هواپيما باشد برابر حاصل ضرب
(1/10000)*(1/10000) يعني يك به سدميليون و اين يعني
شما مي توانيد با خيال آسوده پرواز كنيد.
:119:
يك رياضيدان، يك فيزيكدان و يك مهندس زنداني مي شوند.
در روز نخست هر يك، يك قوطي كنسرو گوشت براي غذا
مي گيرند. اين قوطي ها بسته اند.
پس از يك ساعت، نگهبان سري به سلول ها مي زند.
در سلول شماره يك مي بيند كه مهندس خوابيده و يك سنگ در
كنار قوطي خالي ست. نگهبان فكر مي كند كه آري، مهندس، از
سنگ ابزاري درست كرده و با آن قوطي را باز كرده است.
در سلول شماره دو، فيزيكدان را سرگرم خوردن غذا وهمه
ديوار سلول را پُر خراش مي بيند. نگهبان با خود مي گويد كه
اين فيزيكدان، قوطي را آنقدر به ديوار پرت كرد تا آنكه قوطي
خراب شد.
در واپسين سلول مي بيند كه رياضيدان در برابر قوطي نشسته و
زير لب مي گويد:"ما فرض مي كنيم كه، اگر اين قوطي باز باشد ...
 
بالا