وضعیت
موضوع بسته شده است.

orion

Well-Known Member
ارسال ها
1,193
لایک ها
1,168
امتیاز
113
#21
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

منم یه بار داشتم با یکی از بچه ها شوخی لفظی میکردیم(در حد چفت و افلیج و اینا)یهو ناظم سوما اومد ما رو کشید دفترش کلید کرده بود که زنگ بزن پدرت بیاد بهش بگم فحش میدی و بیتربیتی میکنی!!!!!!!!!
حالا طرف کلا اونور حیاط بودا از بخت سفید من سبز شد پشتمون
البته طرف خوددرگیری مضمن داشت
 

essann

Active Member
ارسال ها
83
لایک ها
228
امتیاز
33
#22
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

منم یه بار داشتم با یکی از بچه ها شوخی لفظی میکردیم(در حد چفت و افلیج و اینا)یهو ناظم سوما اومد ما رو کشید دفترش کلید کرده بود که زنگ بزن پدرت بیاد بهش بگم فحش میدی و بیتربیتی میکنی!!!!!!!!!
حالا طرف کلا اونور حیاط بودا از بخت سفید من سبز شد پشتمون
البته طرف خوددرگیری مضمن داشت
همشون درگیری دارن باو ! :4:
یه معاون پرورشی داریم اصن دست هر چی ناظمه از پشت بسته :4: از من یه مدتی خوشش اومده بود هر روز دفتر بودم حدود 5-6 تا تعهد امضا کردم :4: کلن از اون روز به بعد فهمیدم عجب انسان متعهد و باشرفی هستم :24:
 
ارسال ها
2,157
لایک ها
3,082
امتیاز
113
#23
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

این مدیر راهنمایی ما هم خیلی زرنگ بود...... دفترش به حیاط پنجره نداره اما یه میکروفن داره از تو اون الکی می گه هوووووی ندو..... بی ادب دعوا نکن........چه خبره؟؟؟؟.......... بعدهمهبچه ها هم ساکت می شدند!
 

orion

Well-Known Member
ارسال ها
1,193
لایک ها
1,168
امتیاز
113
#24
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

این مدیر راهنمایی ما هم خیلی زرنگ بود...... دفترش به حیاط پنجره نداره اما یه میکروفن داره از تو اون الکی می گه هوووووی ندو..... بی ادب دعوا نکن........چه خبره؟؟؟؟.......... بعدهمهبچه ها هم ساکت می شدند!
واقعا هو میکرد؟؟؟:62:
شما ها هم نمیفهمیدین الکی میگه؟؟؟البته شاید آخرای سال دستتون اومده بود نه؟؟:5:
 

atiye

New Member
ارسال ها
27
لایک ها
21
امتیاز
0
#25
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

يه بار از اين آبپاش انگشتريا برده بودم مدرسه، باهاش سر به سر بچه هاي كلاسمون بذارم. بعد يكي از دوستام ديد و خوشش اومد گفت يه دونه هم براي من بگير. فرداش براش گرفتم و دادم بهش. بعدش يه دفه وسط كلاس ادبيات ناظممون اومد تو. آبپاش دوستم هم دستش بود! گفت اين مال كيه؟؟؟؟! منم خودمو زدم به اون راه!‌مال من نبود كه! مال دوست نامردم بود!! بعد ناظم هم ديد كسي صداشو در نمياره رفت... ولي آخر زنگ ناظم آمارم رو در آورد و صدام كرد دفتر!!! گفت: به چه حقي توي مدرسه خريد و فروش ميكني!!! (حالا من پولش رو هم از دوستم نگرفته بودما!!!)‌ اونم اين وسيله ي خجالت آورو!!! (انگار كراك فروختم!!!)بعد منم با كلي عذر خواهي و غلط كردم راضيش كردم كه با والدينم كاري نداشته باشه!! اونم گفت:‌ ميخواستم به والدينت بگم... ولي حالا ديگه بخشيده شدي... بار آخرت باشه وگرنه ازت تعهد ميگيرم...بعدش منم رفتم يقه دوستم رو گرفتم كه چرا رفته گفته... آخرش فهميدم همه چيز زير سر مستخدممون بوده و اون منو لو داده!!!!تازه جالب اينجاس كه وقتي رفتم خونه ديدم شماره مدرسه افتاده رو تلفنمون!!!!! اي ناظم خالي بند!!!!يه خاطره ي تلخ ديگه هم دارم...يه بار دبير تاريخمون قرار بود روز امتحان رياضيمون ازمون بپرسه. يهو برگه هاي امتحان بيس نمره اي رو درآورد و گفت: چون امتحان رياضي داريد ميتونيد از كلاس بريد بيرون و امتحان نديد. دو سه نفر تنبل كلاس رفتن... من و دوستم هم دو به شك بوديم كه بريم يا نه... يكي دو دقيقه بعد من و دوستم پا شديم كه بريم... معلم بيرحممون گفت: ديگه دير شد!‌ نمي تونيد بريد!‌ منم و دوستم هم نشستيم (كنار هم) حدود دوسه نمره ناشيانه ازش تقلب كردم! بعد جاي منو عوض كرد و ديگه هيچي ننوشتم!!!!جلسه ي بعد كه نمره ها رو اعلام كرد دوستم بيستتتتتت شده بود و من: چهااااااارررررر!!!!!!!!!!!!!!!!
 
ارسال ها
2,157
لایک ها
3,082
امتیاز
113
#26
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

واقعا هو میکرد؟؟؟:62:
شما ها هم نمیفهمیدین الکی میگه؟؟؟البته شاید آخرای سال دستتون اومده بود نه؟؟:5:

فقط من می دونستم..... چون من یه جورایی دفتر دار مدرسه بودم..... کار های تایپی و کامپیوتری مدرسه با من بود..... برای این کارمم پول می گرفتم....( به همین دلیل همش مدیر رو می دیدم.....)
 

negar 74

New Member
ارسال ها
7
لایک ها
10
امتیاز
0
#27
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

سال سوم راهنمایی دوشنبه دبیر ریاضیمون گفت 4شنبه یه امتحان از مبتکران و2000تست دارین امتحان هم از کل فصلا بود من اومدم بادوستان هماهنگ کردم که سه شنبه رو نریم مدرسه که درس بخونیم فردا صبحش از یه کلاس 26نفره 16نفر مدرسه نرفتن وبه خونه همه کسایی که نیومدن زنگ زدن بعضیا گفتن مریض بودیم بعضیا جواب ندادن چند نفرم گفته بودن نگار گفته نیاین مدرسه اونام گفته بودن مگه نگار باباته که گفته نرو مدرسه!!شانس من به خونمون زنگ نزدن زنگ زدن دفتر بابام گفته بودن به دخترت که سردسته اغتشاشاته بگو فردابیاد پروندشو بگیره اون روز به جای درس خوندن همش بچه ها به هم زنگ میزدن که اگه اخراج بشیم چیکارکنیم خلاصه اونروز ما اصلا درس نخوندیم فردام رفتیم ازمون تعهد گرفتن امتحانم دادیم من 20شدم ولی 10نمره ازکسایی که نیومدن هم کم شد:4:
 

jasem

Well-Known Member
ارسال ها
341
لایک ها
327
امتیاز
63
#29
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

اول از ابتدایی
سال اول معلم ما رو تو کلاس گذاشت و رفت بیرون ولی ار پشت در گوش واستاده بود حالا ما هم هرچی پشت سر اون حرف بزنیم بعد اومد داخل و همه ی حرفامون رو گفت و یکی یه دونه کتک!

راهنمایی
سال دوم:ما همه ی نمره هامون تو یه دفتر کلاسی بود یه روز زنگ ورزش وقتی معلم رفت بازی کنه من دفتر و برداشتم و تو عربی سه تا مثبت به خودم دادم بعدش معلم عربی گفت اقای نوروزی من از اول عمرم تا الان تو قسمت انظباط به کسی مثبت ندادم! بخشکی شانس همش رو منفی کرد

دبیرستان
باز سال دوم
سر کلاس زبان معلممون ده دقیقه وقت جوک میزاشت و هرکی جوک غیر اخلاقی تعریف میکرد از کلاس اخراج میشد و میرفت فوتبال!
ما هم خوشمون اومده بود یه بار منو اخراج کرد پرسیدم جلسه بعد هم اخراجم؟؟
عصبانی شد و گفت اصلا کلاس من نیا خدا میدونه چقد التماسش کردم!

اما دانشگاه:
ترم یک سر کلاس زبان عمومی من سرم رو برده بودم پایین که استاد منو نبینه بخوام ریدینگ بخونم همین که نوبت من رد شد سرم رو اوردم بالا و فهمید جلو اون همه دختر و پسر گفت شما اگه سجده تون تموم شده ریدینگ رو بخونین!
 

bh2ao

Well-Known Member
ارسال ها
1,549
لایک ها
2,014
امتیاز
113
#30
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

ب jasem: (زياد بود نقل قول نزدم:4:)
اييييوووووول ب استاد تون اكه من ب جاشون بودم، يكي دو نمره ناقابل هم ازتون كم مي كردم برا دل خوشي "اون همه دختر و بسر"(الان ارايه ي تضمين داره:4:)!!!!
 

crazyboy

New Member
ارسال ها
413
لایک ها
539
امتیاز
0
#31
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

سوم راهنمایی : رو پنکه در حال حرکت با ماژیک نقش و نگار های اسلیمی میکشیدم یبار یکی دید رفت به ناظم گف !ناظمه گفت 3 روز پای دفتر وای میسی زنگ که خورد رفتم کلاس :4: اومد از کلاس کشیدم بیرون چنتا فحش هم داد منم گفتم خودتی ننه باباته:4: عصبانی شد خواست کتک بزنه گفتم اگه بزنی ازت شکایت میکنم :4: خلاصه زنگ زد خونه بعد بابا اومد تعهد داد به منم گفت امضا کن انگشت بزن امضا کردم ولی موقع انگشت زدن نامردی نکردم با انگشت وسطی انگشت زدم (کسایی که اهل دلن میدونن انگشت وسط مال چیه):4:

یه چن تا خاطره دیگه هم دارم بعدا میگم :225:
 

parimah

New Member
ارسال ها
45
لایک ها
71
امتیاز
0
#32
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

من سال سوم راهنمایی توی مسابقات رباتیک توی ایران با تیمم اول شدیم و قرار شد که شبانه روز کار کنیم تا بریم سنگاپور خلاصه من به ناظمم گفتم که میریم بالا کار کنیم ولی عوضش رفتیم بالا تو نماز خونه خوابیدیم:69::69:
چشمتون روز بد نبینه چشمامو باز کردم دیدم که ناضم م عین علم بالای سرم بود سکته داشتم می کردم:90::90::eek:
 

abrang

New Member
ارسال ها
608
لایک ها
748
امتیاز
0
#33
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

امسال یه معلم شیمی داشتیم.... خیلی ازش می ترسیدم... مهربون بود:115: ولی من ازش می ترسیدم... یه روز امتحان میان ترم دینی داشتیم همون روزم شیمی می خواست بپرسه...( البته خب چیز جدیدی نبود همیشه می پرسید اونم چی از اول فصل )....( خدایی فصلای شیمی1 زیاده)..........بچه ها هیچ کدوم نخونده بودن جز منو یکی از دوستام:71:..... اومد سر کلاس بچه ها هی اعتراض کردن که امتحان داشتیم و اینا.... یه دفه گف کیا داوطلب می شن...دوستم دستشو بلند کرد... من یه دفعه ضعف اعتماد به نفس گرفتم دستمو نبردم بالا... بعد خودکارشو برداشت به جز اون یه نفر برای بقیه یکی یه صفر گذاشت....:13::13::13::2:
البته اینم مثله اون یکی خاطرم اگه آخرشو بگم میشه بهترین خاطره...:90::90:
 
ارسال ها
288
لایک ها
303
امتیاز
0
#34
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

من امسال شب قبل امتحان شیمی 3 (شیمی 3 !!!!!) تازه یادم افتاد درس بخونم.
دیدم کتاب ندارم!!!!
گفتم خب جزوه میخونم. ساعت 1 شب برقمون رفت!!!!
ولی امتحانش باحال بود، سوالای سخت که بچه ها ج ندادنو ج دادم ولی اون آبکی ها که از تو کتاب بودو بلد نبودم.
تازه یه سوتی بزرگ هم دادم.
تو واکنش تولید گاز کلر، میدونستم یه فلز باز تولید میکنه، تازه باید فعال باشه، ولی از Mn یه اسید ساختم MnO2 که بتونم معادله رو موازنه کنم.
تازه فک کنم اصلا هیچ کدوم از ترکیبات واکنش دهنده توشون O ندارن. هنوز جرات نکردم برم ببینم چقد با اصل معادله فرق دارم.
ولی خداییش خوب شد که نشستم زیست خوندم، آخه به نظرم 18 میشم و بقیه بچه ها که خونده بودن وضعشون از من داغون تره.
 

Sooyoung

New Member
ارسال ها
18
لایک ها
21
امتیاز
0
#35
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

تقریبا یه هفته مونده به سال نو بود.همین امسالو میگم. روز چهارشنبه بود و ما زنگ دوم عربی داشتیم. معلم عربیمون خیلی باحاله. با همه ی معلما فرق میکنه. خیلی خاصه. تا حالا هرکی دیدش عاشقش شده. خیلیا شمارشو ازش خواستن ولی بهشون نداده. خیلی هم مغرور و از خودراضیه. اون دفعه بچه ها بهش گفتن خانم درس نده. خیلی خسته ایم. گفت: چرا؟ شما که چهارشنبه ها باید روز خوبی براتون باشه آخه با من دارین. من برعکس بچه های دیگه اصلا محلش نمیزارم و شمارشم ازش نخواستم. اونم چند بار پیش بچه های دیگه گفته که منو خیلی دوست داره ولی مطمئنه که من دوستش ندارم. چهارشنبه منو دوستم دفترای خاطراتمون رو بهش دادیم ولی بردشون خونه و گفت تا بعد از عید یادگاری پیشم می مونن. خیلی بد شد........... البته بنظرم این یکی از بهترین خاطره های دوران مدرسم بود. این دبیر، پارسال هم دبیر عربیمون بود. ولی بعد از ترم اول بدلیل مشکلاتی که با دبیر شیمی و فیزیکمون داشتم مدرسم رو تغییر دادم و امسال این معلم عربی هم اومد همون مدرسه ای که من هستم. بچه ها که زیاد ازش خوششون نمیاد، میگن تقصیر تو است که کشوندیش اینجا و بخاطر تو اومده............:166:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

panta

New Member
ارسال ها
27
لایک ها
61
امتیاز
0
#36
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

یه بار دوم راهنماییی زنگ املا بود.
بچه ها هیچ کدومشون آماده نبودن
تصمیم گرفتیم یه کاری کنیم که کلا املا ندیم
کارهای کرده:
1.یه بلایی سر شوفاژ بدبخت آوردیم و آبش داشت همین طوری می رفت زمین
2.بچه ها با لیوان (تجهیزاتو حال می کنید؟!)آب می ریختن تو کف کلاس
هیچی دیگه معلم اومد و وضعیت کلاسو دید
فهمیدم ما کلا چقدر خنگیم!
چون پیش کلاسی هامون نیومده بود و
کلاس خالی داشتیم
املا هم ازمون گرفت
بدترین نمره رو تو املا گرفتم!
 

sina1376

New Member
ارسال ها
859
لایک ها
508
امتیاز
0
#37
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

با یکی از بچه ها دعوا کردم!سوم راهنمایی بود!سه روز بعدشم المپیاد مبتکران داشتیم!
ناظم اومد دوتامو زد!بدجور هم زد!طوری زد که رشته های عصبی بدم رو از پس کله ام حس کرد!خلاصه خودمم نفهمیدم تقصیر کی بود .
ولی چون طرف درس نمی خوند و با همه دعوا میکرد تقصیر رو تونستم بندازم گردنش:157:.
ولی از ناظم چند تا حرف شنیدم که روم گفت تا فردا صبحش هنگ کرده بودم و نتونستم المپیاد مبتکران بخونم!:190:
نتیجش خوب بود!طوری که تو اون دو روز جوری خوندم که نقره گرفتم(آخه اصلا نخونده بودم!)تونستم نصف هوش و خلاقیت رو با یه کتاب دیگه تموم کنم!:157::157:
 

ahmadi

New Member
ارسال ها
757
لایک ها
2,532
امتیاز
0
#38
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

بدترین‏ ‏خاطره‏ ‏که‏ ‏یادم‏ ‏نمیادیعنی‏ ‏نمیتونم‏ ‏ازبین‏ ‏این‏ ‏همه‏ ‏یکی‏ ‏روانتخاب‏ ‏کنم
امایکی‏ ‏ازخاطرات‏ ‏بدی‏ ‏که‏ ‏امسال‏ ‏اتفاق‏ ‏افتادسرالمپیادبود
یه‏ ‏صبح‏ ‏شنبه‏ ‏بودکه‏ ‏مازنگ‏ ‏اول‏ ‏شیمی‏ ‏داشتیییییم.من‏ ‏واین‏ ‏خانم‏ ‏میرمحمدی‏ ‏باهم‏ ‏توی‏ ‏یک‏ ‏اتوبوس‏ ‏هستیم،ایشون‏ ‏بااجازه‏ ‏ی‏ ‏ناظم‏ ‏حق‏ ‏داشتن‏ ‏که‏ ‏سرهیچ‏ ‏کلاسی‏ ‏نرن‏ ‏من‏ ‏هم‏ ‏یه‏ ‏بارازناظم‏ ‏اجازه‏ ‏گرفتم‏ ‏وایشون‏ ‏گفتن‏ ‏هرکاردوست‏ ‏داری‏ ‏بکن
خلاصه‏ ‏این‏ ‏خانم‏ ‏میرمحمدی‏ ‏به‏ ‏من‏ ‏گفت‏ ‏که‏ ‏بیازنگ‏ ‏شیمی‏ ‏نریم
آقامن‏ ‏هم‏ ‏به‏ ‏پشتی‏ ‏ایشون‏ ‏شیرشدم‏ ‏ونرفتم‏ ‏‏(‏آخه‏ ‏بگیددخترتوکه‏ ‏المپ‏ ‏شیمی‏ ‏بودی‏ ‏چرانرفتی‏ ‏سرکلاس‏ ‏شیمی‏)‏
اولش‏ ‏که‏ ‏کتابخونه‏ ‏بسته‏ ‏بودماباپررویی‏ ‏هرچه‏ ‏تمام‏ ‏تررفتیم‏ ‏آزمایشگاه‏ ‏زیست،اونجاهم‏ ‏بسته‏ ‏بود
دراقدامی‏ ‏قبیحانه‏ ‏وپرروانه‏ ‏تر‏ ‏رفتیم‏ ‏خیلی‏ ‏شیک‏ ‏درآزمایشگاه‏ ‏شیمی‏ ‏سکناگزیدیم‏ ‏وایشون‏ ‏برای‏ ‏من‏ ‏مکانیسم‏ ‏کار‏ ‏دی‏ ‏ان‏ ‏ای‏ ‏پلیمراز‏ ‏روتشریح‏ ‏کردن‏(‏مثلاکه‏ ‏چی؟؟؟؟من‏ ‏که‏ ‏شیمی‏ ‏بودم‏)‏
بلاخره‏ ‏رفتیم‏ ‏کتابخونه
یه‏ ‏ربع‏ ‏مونده‏ ‏بودبه‏ ‏زنگ‏ ‏معاون‏ ‏انظباطی‏ ‏دبیرستان‏ ‏تشریف‏ ‏آوردن‏ ‏وگفتن:میرمحمدی‏ ‏واحمدی‏ ‏اینجان؟؟؟؟
من‏ ‏عین‏ ‏میت‏ ‏شدم
یخ‏ ‏کردم‏ ‏بدجوری
بعدش‏ ‏رفتیم‏ ‏بهش‏ ‏باپررویی‏ ‏بیشترگفتیم‏ ‏ماازمعاون‏ ‏آموزشی‏ ‏اجازه‏ ‏داریم
وایشون‏ ‏هم‏ ‏قبول‏ ‏کردن‏ ‏و‏ ‏رفتن
امآخاطره‏ ‏ی‏ ‏بدی‏ ‏که‏ ‏تاعمردارم‏ ‏فراموش‏ ‏نمیکنم‏ ‏وقتیه‏ ‏که‏ ‏جواب‏ ‏المپیادروگرفتم‏ ‏واون‏ ‏لحظه‏ ‏ازته‏ ‏دلم‏ ‏به‏ ‏خدابایه‏ ‏لحن‏ ‏شدیداشاکی‏ ‏گفتم:خدااااااافقط‏ ‏من؟؟؟؟؟
فقط‏ ‏من‏ ‏اضافی‏ ‏بودم؟؟
اون‏ ‏لحظات‏ ‏ازساعت‏ ‏۶تا۶:۵۰‏ ‏حتی‏ ‏یک‏ ‏ساعت‏ ‏هم‏ ‏طول‏ ‏نکشیداماده‏ ‏سال‏ ‏من‏ ‏روپیرکرد
وبدترازاون‏ ‏وقتی‏ ‏بودکه‏ ‏زنگ‏ ‏میزدم‏ ‏به‏ ‏بچه‏ ‏هاکه‏ ‏قبولیشون‏ ‏روتبریک‏ ‏بگم‏ ‏واونهاپشت‏ ‏تلفن‏ ‏گریه‏ ‏میکردن‏ ‏ومن‏ ‏فقط‏ ‏بغضم‏ ‏رومیخوردم
میدونیدخوردن‏ ‏بغض‏ ‏چقدرسخته؟
 

aynaz2

New Member
ارسال ها
38
لایک ها
52
امتیاز
0
#39
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

دوم راهنمایی بودم هنوز بلد نبودم سوت بزنم سر زنگ زیست (معلمش از اون افاده ای هابود ) وسط درس داشتم تمرین میکردم که اولین سوت بلندم رو بالاخره زدم :89: وقتی به معلممون نگاه کردم دیدم داره با عصبانیت بهم نگاه میکنه و یه چیزی هم تو دفترش مینویسه چ میدونم یا منفی داد یا صفر !
 

Loreen.N

New Member
ارسال ها
48
لایک ها
45
امتیاز
0
#40
پاسخ : بدترین خاطره ی دوران مدرسه

من امسال گوشیم خراب شده بود، گذاشتم کیفم که برگشتنی از مدرسه ببرم تعمیر!
نگو یکی از بچه ها یادش رفته گوشیش مونده کیفش!!! زنگ دوم با بدترین معلم هم درس داشتیم! یه دفعه این گوشیش زنگ خورد، من بدبختم رنگم پرید،بعد کلی بحث قرار شد ناظم بیاد کیفارو بگرده!
من گوشیمو دادم دوستم تا بذاره تو کفشش(پوتین داشت)، همین که ناظمه اومد توکلاس،آقا رنگ دوستم پرید دیگه داشت سکته میکرد، خلاصه اگه ناظم به جای کیفا به قیافه هامون نگا میکرد میفهمید کی پیشش گوشی داره!
ولی لو نرفتیم! عملیات موفق آمیز بود~~:4:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا