اشعار اصیل پارسی

Magnetic

New Member
ارسال ها
324
لایک ها
550
امتیاز
0
#1
سلام.
تو این تاپیک می خواهم با کمک همه شما اشعار اصیل پارسی را که دارای معنی عمیق و همچنین نکات پند آموز هستند را گرد آوری کنم.
از همه شما دوستان عزیز خواهش دارم شعر و یا بیت و یا حتی قسمتی از یک شعر را که به نظرتان دارای نکات پند آموزی است برای استفاده همگان اینجا قرار دهید.
با تشکر از همگی.
 

Magnetic

New Member
ارسال ها
324
لایک ها
550
امتیاز
0
#2
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

شعر سنگ قبر.اثر پروین اعتصامی:
این که خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است

گر چه جز تلخی ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آن همه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و زهر جا برسی
آخرین منزل هستی این است

آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آن جا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آن کس که در این محنت گاه
خاطری را سبب تسکین است.
 

Magnetic

New Member
ارسال ها
324
لایک ها
550
امتیاز
0
#3
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

کیمیای عشق.اثر حافظ

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که دیگر زبر شوی

گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Magnetic

New Member
ارسال ها
324
لایک ها
550
امتیاز
0
#4
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

سبکباران ساحلها.اثر حافظ

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها


که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید


ز تاب زلف مشکینش چه خون افتاد در دلها


به می سجاده رنگین کن،گرت پیر مغان گوید


که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها


مرا در منزل جانان چه امن عیش؟چون هر دم


جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل


کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟

همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید،آری


نهان کی ماند آن رازی کزان سازند محفلها

حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ


متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

 
آخرین ویرایش توسط مدیر

rebel

New Member
ارسال ها
27
لایک ها
28
امتیاز
0
#5
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

فقط فکر کنم اگه برای شعر های حافظ اسم نگذاریم بهتر باشه
ممنون
 

Magnetic

New Member
ارسال ها
324
لایک ها
550
امتیاز
0
#6
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

فقط فکر کنم اگه برای شعر های حافظ اسم نگذاریم بهتر باشه
ممنون
تو کتاب حافظ من برای این شعر این اسمو نوشته بود.
از خودم اسمو که درنیاوردم:دی
یعنی این اسما من در آوردیه نویسنده بوده!؟
من فکر می کردم مال خود شعراشه.
در هر حال ممنون از اطلاعتون.
 

marzieh.s

Active Member
ارسال ها
89
لایک ها
115
امتیاز
33
#7
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

من عاشق این شعر سعدی ام!!!!!!
واقعا قشنگه تک تک بیتا و مصرع هاش با معنیه.......اصلا وقتی آدم این شعرو میخونه قلبش تند تند میزنه....
از بیت یکی مونده به آخر هم خیلی خوشم میاد البته از همش خوشم میاد ولی از این بیشتر

ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود

من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود

محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود

او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود

با این همه بیداد او وان عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود

باز آی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا
طاقت نمیدارم جفا کار از فغانم میرود
 

Magnetic

New Member
ارسال ها
324
لایک ها
550
امتیاز
0
#8
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

این شعر حافظ هم که بیانگر عشق عمیق الهی هست واقعا منو تحت تاثیر قرلر داد:

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد منه تا نبری بنیادم

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

می مخور با دگران تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
چهره را آب مده تا ندهی بر بادم

چون فلک سیر مکن تا نکشی حافظ را
رام شو تا بدهد طالع فرخ دادم

شمع هر جمع مشو،ورنه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند تو ام آزادم.
 

marzieh.s

Active Member
ارسال ها
89
لایک ها
115
امتیاز
33
#9
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

نمیدونم میشه شعر نو هم گذاشت یا نه ولی اینو نوشتم دیگه

چه کسی میگوید که گرانی اینجاست!؟
دوره ی ارزانیست.........!
چه شرافت ارزان،تن عریان ارزان و دروغ از همه ارزانتر..........!
آبرو قیمت یک تکه ی نان
و چه تخفیف بزرگی خوردست،قیمت هر انسان...........!
 

Magnetic

New Member
ارسال ها
324
لایک ها
550
امتیاز
0
#10
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

قشنگ بود ولی شاعرش کی بود؟
 

marzieh.s

Active Member
ارسال ها
89
لایک ها
115
امتیاز
33
#11
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

مرسی،الان هرچی فکر کردم شاعرش یادم نیومد یعنی خیلی شک دارم فردا میگردم پیداش که کردم مینویسم
 

marzieh.s

Active Member
ارسال ها
89
لایک ها
115
امتیاز
33
#12
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

فکر میکنم حمید مصدق باشه!اگه این نبود یا معینیه یا قیصر امین پور
 

Magnetic

New Member
ارسال ها
324
لایک ها
550
امتیاز
0
#13
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چه ها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبّت چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که تواَم آینه بخت غبار آگینی

باغبان خار ندامت به جگر می شکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد
ای پرستو که پیام آور فروردینی

شهریارا اگر آیین محبّت باشد
چه حیاتی و چه دنیای بهشت آیینی

از محمّد حسین شهریار
 

Afra Kvn

Moderator
ارسال ها
179
لایک ها
195
امتیاز
0
#14
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

یا خم می یا سبو یا خشت یا پیمانه کن
بیش از این در پا نیفکن خاکسار خویش را....
(صائب تبریزی)
 

Afra Kvn

Moderator
ارسال ها
179
لایک ها
195
امتیاز
0
#15
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

کشته شوم هر دمی پیش تو جرجیس وار
سر بنهادن ز من وز تو زدن تیغ تیز...
(مولانا)
 

linux

New Member
ارسال ها
7
لایک ها
1
امتیاز
0
#16
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس

زحمتم می دهد از بس که سخن شیرین است(سعدی)

""حسن تعلیلو داشته باش""
 

نیوتن

New Member
ارسال ها
50
لایک ها
22
امتیاز
0
#17
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

اگه میشه اگر کسی شعری ازنیما یوشیج داشت ارسال کنه با تشکر:154:
 

FATIMAH

New Member
ارسال ها
138
لایک ها
84
امتیاز
0
#18
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

اگه میشه اگر کسی شعری ازنیما یوشیج داشت ارسال کنه با تشکر:154:
گل ناز دار

سود گرت هست گرانی مكن
خیره سری با دل و جانی مكن
آن گل صحرا به غمزه شكفت
صورت خود در بن خاری نهفت
صبح همی باخت به مهرش نظر
ابر همی ریخت به پایش گهر
باد ندانسته همی با شتاب
ناله زدی تا كه برآید ز خواب
شیفته پروانه بر او می پرید
دوستیش ز دل و جان می خرید
بلبل آشفته پی روی وی
راهی همی جست ز هر سوی وی
وان گل خودخواه خود آراسته
با همه ی حسن به پیراسته
زان همه دل بسته ی خاطر پریش
هیچ ندیدی به جز از رنگ خویش
شیفتگانش ز برون در فغان
او شده سرگرم خود اندر نهان
جای خود از ناز بفرسوده بود
لیك بسی بیره و بیهوده بود
فر و برازندگی گل تمام
بود به رخساره ی خوبش جرام
نقش به از آن رخ برتافته
سنگ به از گوهرنایافته
گل كه چنین سنگدلی برگزید
عاقبت از كار ندانی چه دید
سودنكرده ز جوانی خویش
خسته ز سودای نهانی خویش
آن همه رونق به شبی در شكست
تلخی ایان به جایش نشست
از بن آن خار كه بودش مقر
خوب چو پژمرد برآورد سر
دید بسی شیفته ی نغمه خوان
رقص كنان رهسپر و شادمان
از بر وی یكسره رفتند شاد
راست بماننده ی آن تندباد
خاطر گل ز آتش حسرت بسوخت
ز آن كه یكی دیده بدو برندوخت
هر كه چو گل جانب دل ها شكست
چون كه بپژمرد به غم برنشست
دست بزد از سر حسرت به دست
كانچه به كف داشت ز كف داده است
چون گل خودبین ز سر بیهشی
دوست مدار این همه عاشق كشی
یك نفس از خویشتن آزاد باش
خاطری آور به كف و شاد باش
 

نیوتن

New Member
ارسال ها
50
لایک ها
22
امتیاز
0
#19
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

مرسی از ارسال این شعر زیبا:221::113::113::41::41::41::196:
 

FATIMAH

New Member
ارسال ها
138
لایک ها
84
امتیاز
0
#20
پاسخ : اشعار اصیل پارسی

خواهش میکنم:5:
 
بالا