یادمه خورشید آسمون میلرزید
یادمه تا خونه پاهامون میلرزید
زیر چادر دستاش مثل بید مجنون میلرزید
یکی نبود تو اون کوچه
که بگه بی حیا نزن
ناموس پیغمبرتو
بخاطر خدا نزن
میون شعله ها زدی
این رفعه رو بیا نزن
دستت الهی بشکنه
اینقدر بی هوا نزن
اشکاش دونه دونه چکید
چشماش دیگه منو ندید
صاحبخونه آسمون
سالم به خونه نرسید
نامرد راه کوچه رو بست
سیلی آیینه رو شکست
مادر جلوی چشمای من
روی خاک کوچه نشست
کوچه ی باریک و روز روشن بود و
توی دست مادر دستای من بودو
یه دفعه دیدم که وسط کوچه
دشمن بودو
تو یه چشم به هم زدن
سایه ای رد شد از سرم
سایه ی یه دست سیاه
که رفت به سمت مادرم
مادرم افتاد رو زمین
هنوز نمیشه باورم
ناله مادر بی صدا
ناله من وای جیگرم
نامرد راه کوچه رو بست
سیلی آیینه رو شکست
مادر پیش چشمای من
روی خاک کوچه نشست
به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت بانوی دوعالم حضرت صدیقه کبری شعری رو قرار میدم هر چند در رثای حضرت امام حسن (ع) است اما مگر میشود در روضه بی بی دو عالم حرفی از جگرگوشه غربش زده نشود . ان شاءالله فیض می بریم.
نوروز ما روزیه که حرم تو بنا میشه
تازه از اون روز به خدا مدینه با صفا میشه
دیگه چی از خدا میخوایم حاجتمون روا میشه
اون حرمی که شعبه ی اول کربلا میشه
چشمم به کرم حسن سایه اش رو سرمه حسن
سال دیگه قرار ما روضه تو حرم حسن
تردید نکن تصورش هم زیباست ایوان حسن عجب صفایی دارد
با سلام آقای ذولفقاری...(اسمت امیر حسینه آیا؟)
اولا که پوزش میطلبم راجب اون پیغام شخصی که از طریق علیرضا بهت رسوندم...
دلیلش این بود که یه مقدار تند و تعصبی هستی ممکن بود دعوامون بشه!
حالا اگر مایلی این تاپیک رو ببین... http://www.irysc.com/forum/t16461/
آقای ذوالفقاری چطور دادید المپیاد رو ؟! سوالا چطور بود ؟! مدرسه شلوغ بود ؟! خبر دارید بچه های اول چی کار کردن (خوب دادن ؟!) ، لایقی و جعفری نیا چطور دادن ؟!