shabnam 3
عضویت
لایک ها
710

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سرسفره احساس اگر جایی بود سخن ساده تبریک مرا هم بپذیر.عیدت مبارک عزیزم.
    نمیدونم کی به شما این اطلاعاتو داده ولی تا اونجایی که من میدونم درست نیست!
    دانشگاه چمران اهواز دانشگاهه خوبیه ولی نه تا اون حد!
    بازم ببخشید که دیر جواب دادم!
    سلام...
    اونجا نگفتم که بخاطره بحث دو نفره و اسپم پست رو پاک نکنند!
    بعد از اون دانشگاه های که گفتم...
    تا اونجایی که ذهنم درست یاری کنه...
    دانشگاه فردوسی مشهد، دانشگاه شیراز، دانشگاه تبربز، دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات تهران، دانشگاه صنعتی سهند و... باشه!
    گاهى
    آنکس ک میخندد و میخنداند

    میخواهد حواست را ازچشمان گریانش پرت کند
    :124:عیـــــدت مبــــارکـــــ عزیـــــزم :124:
    سلام عزيزم...
    سال نوت مبارك...
    سال خوبي داشته باشي:)
    كنكورتم خوب بدي ايشالله:)
    نوروز این رفاقت را نگاهبانی می کند که باور کنیم
    قلبهامان جای حضور دوستانمان هستند . . .
    نوروز ۱۳۹۳ بر شما مبارک
    (داوکینز-پندارخدا)
    دوست خيالی يک دختربچه، "آدمک صورتی" بوده و به نظرش می رسيده که واقعاً آن آدمک را می بيند و
    حضورش را احساس می کند. اين آدمک صورتی ناگهان از هوا ظاهر می شده، و با صدای زنگ دار و لطيفی
    سخن می گفته است. اين آدمک مرتب بر دختربچه ظاهر می شد، به ويژه وقتی که دخترک احساس تنهايی می
    کرد. اما با بزرگ تر شدن دخترک، بسامد ظهور آدمک صورتی هم کاهش يافت. درست روز قبل از اينکه
    دخترک کودکستان را شروع کند، آدمک صورتی ظاهر شد و با صدای زنگ دارهميشگی اش گفت که ديگر به
    سراغ او نخواهد آمد. اين حرف دخترک را غمگين کرد اما آدمک صورتی به دخترک گفت که ديگر بزرگ شده و
    در آينده به او نياز ندارد. پس بايد دوست اش را ترک کند و برود مراقب بچه های ديگری باشد که به او نياز دارند.
    آدمک صورتی به دخترک قول داد که اگر واقعاً به او نياز داشته باشد پيش او خواهد آمد. سال ها بعد، وقتی که
    دختر دچار يک بحران شخصی شد و قصد داشت تصميم سرنوشت سازی در مورد زندگی اش بگيرد، آن آدمک
    صورتی باز به خواب آن دختر آمد. در اتاق دختر را باز کرد و يک انبان کتاب برايش آورد. دختر اين خواب را
    چنين تعبير کرد که بايد به دانشگاه برود – توصيه ای که به گوش جان شنيد و بعدها آن را مفيد يافت.
    (البته ادامش رو نفرستادما....مثال برای آرمسترانگ بود)
    معلومه که نه!!!!ینی تصورش هم واقعا معجزه باید باشه که دنیا آفریننده ای داشته باشه....!
    (در حالی که هیچ دلیلی ندارن که خدا هست...تو همه دلیلا و برهانا آتعیستا قوی تر هستند و اونا فقط عام پروری میکنن...)
    راستی در مورد آمسترانگ عزیز...
    ببین شبنم آتعیست ها که شاخ و دم ندارن...اکثرا مسیحی یا دیندار بودن در کودکی و این لفظ ها و شستشو های مغزی روشون انجام شده....
    مثلا در 30 سالگی آتعیست میشن...باز رگه هایی از اون دوست خیالیشون درونشون باقی میمونه....
    (پست بعدی رو بخون)
    ----
    خدا عروسک بینکر آدمای بزرگه...دوست خیالی کودکیشون....خدای بزرگیشون....
    ---------------------
    بينکر – اسمش رو گذاشتم بينکر – راز زندگی منه
    و به خاطر بينکره که هيچ وقت احساس تنهايی نمی کنم.
    با هم مامان بازی می کنيم، روی پله ها می نشينيم،
    هرجا مشغول باشم، بينکر هم مياد.
    بابام باهوشه، از اون آدمای ناقلاست،
    مامانم هم بهترين آدم دنياست،
    پرستارم هم پرستاره، بهش می گم پری
    اما هيچ کدوم برام بينکر نمی شن.
    بينکر باهام حرف می زنه، چون خودم يادش دادم
    گاهی وقتا هم جيغ و داد ميکنه
    گاهی هم انگار صداش از ته چاه در مياد...
    چون گلوش يه کم درده و من به جاش حرف می زنم.
    بابام باهوشه، از اون آدمای ناقلاست،
    مامانم هم بهترين آدم دنياست،
    پرستارم هم پرستاره، بهش می گم پری
    اما هيچ کدوم برام بينکر نمی شن.
    توی پارک که می دويم، بينکر مثل شير شجاعه؛
    هوا که تاريک ميشه، بينکر مثل ببر شجاعه؛
    بينکر مثل فيل شجاعه؛ هيچ وقت گريه نمی کنه...
    غير از وقتی که صابون توی چشمش ميره (مثل همه ی مردم).
    بابام باهوشه، از اون آدمای ناقلاست،
    مامانم هم بهترين آدم دنياست،
    پرستارم هم پرستاره، بهش می گم پری
    اما هيچ کدوم برام بينکر نمی شن.
    بينکر خسيس نيست؛ اما دوست داره غذا بخوره،
    پس وقتی که بهم شيرينی می دن،
    می گم ميشه دوتا بديد، چون بينکر هم می خواد؟
    و بعدش من شيرينی شو می خورم، چون تازه دندون در آورده.
    خوب، من بابام رو خيلی دوست دارم، اما اون برای بازی وقت نداره،
    مامانم رو هم خيلی دوست دارم، اما اون هم گاهی ميره بيرون
    و گاهی هم با پری دعوام ميشه، چون موهام رو محکم شونه ميکنه...
    اما بينکر هميشه بينکره، و هميشه حاضره
    بستگی داره دیدن رو چی معنی کنین.
    شما قطعا تو لحظات مختلف زندگیتون وجودشو حس کردین.
    مخصوصا تو لحظات سخت زندگی. لحظات ترسناک.
    یکی از امریکایی هایی که رفت کره ماه ، وقتی پاشو گذاشت زمین ، یه لحظه ترسید ! داد زد خدایا منو کمک کن ! این آدم بی خدا بود. پیش خودش گفت من که به خدایی ایمان ندارم ! چرا یهو بهش احساس نیاز پیدا کردم؟ چرا صداش کردم؟
    این میشه که بعد از سفر که برمیگرده میاد و به خدا ایمان میاره.
    اما خدا رو میخواین چطوری ببینین؟ مثل یه انسان؟ مثل یه فرشته؟
    اتفاقا خواسته اتون غیر منطقیه. شما یه آیینه اندازه یه نوک سوزن بردارین. میتونین خودتونو توش ببینین؟
    توقع دیدن خدا هم با جسم خاکی مثل همینه.
    حالا میدونین چرا ما انسان ها نسبت به جن و فرشته برتریم؟
    از فرشته ها برتریم چون اونا مثل یه رباط برنامه ریزی شدن. نمیتونن گناه کنن. اختیار ندارن.
    از اجنه برتریم چون اونا خدا رو میبینن و پرستش میکنن. اما ما نمیبینیم !
    خیلی فرق داره.
    به نظر شما ارزش اینکه یکی مثلا از ترس اینکه پلیس وایساده اونجا میبینتش ، ممکنه بگیرتش دزدی نمیکنه بیشتره ، یا کسی که اعتقاد داره که دزدی یه کار بدیه و با وجود اینکه میبینه هیچ پلیسی دورو برش نیست ولی دزدی نمیکنه؟
    حکایت ما با خدا اینه. رابطه ما با خدا توی قلبمونه. عاشقونه است. عشق دیدنی ، عشق زمینیه. یکی یه دختر یا یه پسریو میبینه و عاشقش میشه. اما عاشق کسی باشی که نمیبینیش ، ولی حضورشو درک میکنی ، همیشه حس میکنی پیشته ، اون موقع است که ارزش داره این عشق.
    یه سوالی دارم ازتون. مگه همیشه همه چیز رو آدم خودش باید تجربه کنه؟
    بعد نمیدونین تجربه احتمال خطا داره؟
    مثلا شما مریض بشین ، پیش دکتر میرین ، یا میگین برم فلان قرص رو تجربه کنم ببینم نتیجش چیه.
    اگه ماها بخوایم بر اساس تجربه خودمون پیش بریم که هیچ وقت پیش رفت نمیکنیم ! ما باید همیشه تجربیات قبلی رو پایه قرار بدیم و اگه میتونیم ادامشون بدیم. مثلا علم فیزیک که خودم خوندمو میگم. اگه قرار باشه هرکسی دوباره بشینه از اون اول تموم قوانین فیزیکو تجربه کنه و خودش ثابت کنه که عمرشم شاید قد نده !
    باید تجربیات قبلی رو نگاه کنه و ادامشون بده. مثلا نظریات انیشتین رو بخونه و پیش ببرتشون.
    یا اگه سر یه موضوعی شک داره ، اثباتی که اون طرف برا نظریه یا قانون خودش آورده ببینه ، اگه موردی داشت ردش کنه.
    من خودم به شخصه میگم آدم یک صدم درصد احتمال بده بعد از مرگش ، یهو دو نفرو ببینه به اسم نکیر و منکر که اومدن سوال جوابش کنن. اگه یه صدم درصد هم واقعی باشه ، چی جواب بدیم؟ بگیم برای من ثابت نشد؟
    اون موقع جواب میشنویم مگه یادت نیست فلانی یه بار اومده بود بحث کنه؟ مگه اینهمه عمر نکردی؟ کی رفتی تحقیق کنی؟ مگه این همه آدم نبودن دوروبرت که بری سراغشون؟
    من به شخصه با این احتمالات میترسمو تحقیق میکنم ! گهگاهی فکر میکنم اگه شیعه واقعیت نباشه چی؟
    هرچند به قول شما تجربیاتی مثلا توی خواب از ائمه داشتم و اونا برام ثابت کردن... ولی دلیل نمیشه که بازم به این مساله فکر نکنم...
    نمیدونم والا هرطور که صلاح هست.
    مطمئنا اگه بحث منطقی باشه و طرفین بحث هم منطق پذیر ، بحث به نتیجه میرسه.
    متاسفانه تعصب روی عقایدهامون باعث میشه که قانع نشیم. وگرنه اگه منطقی به یه قضیه نگاه کنیم و به دلمون اجازه بدیم که منطق رو بپذیره ، حتما یکیمون قانع میشیم. من خوشحال میشم اون نفر من باشم چون ممکنه عقایدم اشتباه باشه و یه عمر گمراه باشم !
    بله فکر کردین نمیدونیم؟ همین الآن اگه بشار اسد بیاد بگه ما با ایران کاری نداریم ، میشه برترین حاکم خاور میانه.
    یا همین الآن اگه ایران بیاد بگه ما با اسرائیل کاری نداریم ، تحریما برداشته میشه ، کلی هم بهمون میرسن !
    اما مساله اینه که اگه خدا رو بخوای ، باید جلوی اینا بایستی. تو این دنیا مگه چند سال زنده ایم؟ صد سال ، اصلا دویست سال. 200 سال تو این دنیا بخوریم ، بعدش چی؟ سنت تحریم ، یه سنت الهیه. اون گروهی که رسیدن به ولایت معصومی که خدا قرار داده روی زمین یکی از آزمون هایی که باید پس بده ، آزمون اقتصادیه که معمولا تحریم میشه. مثل زمان پیامبر که تحریمشون کردن.

    وقتی میگم دارن بین ایران و اعراب دعوا میندازن ، نگین نه ! آخه عجم رو کجا نوشته کر و کور و لال؟
    شما برین فرهنگ معین رو بخونین. توش نوشته غیر عرب. منتهی چون ایرانی زیاد دیده بودن ، به اونا بیشتر میگفتن عجم. اتفاقا خود ائمه و پیامبر به عربا گفته بودن روزی از ایران مردمونی میان که از شما غیرتشون بیشتر ، خدا دوست تر و مومن ترن و خیلی نسبت های خوب.
    یا علی (ع) داره رد میشه رو به خوزستان میکنه شروع میکنه سلام دادن به اون شیعیان آخر الزمانش که توی این مملکت میان...
    اگه یه عربی نفهمه ، دلیل نمیشه شما جمع ببندین که !
    پی نوشت : امیدوارم بحثی کاملا دوستانه و به دور از توهین داشته باشیم
    شما میگین نژاد پرست نیستین اما رفتارتون خلاف اینو میگه. وقتی میگین دین عربا ، مگه دین مختص یه گروه خاصه؟
    یا هر گروهی باید یه دین خاص داشته باشن؟ مگه دین ارثیه؟ این حرفتون دقیقا حرف یهودیاست که میگن ما دین برگزیده ایم ، اجازه ورود به دینشون هم نمیدن مگر به کسی که پدرو مادرش یهودی باشه ( دینشون ارثیه ! بیشتر نژاده تا دین ! ) و بقیه آدم ها میگن حیواناتی هستن که بلدن حرف بزنن و خدا به ما اجازه داده بهشون افسار ببندیم و مثل گاو ازشون کار بکشیم. بعدشم جاهای دیگه به جز عربستان ، نژادشون عربی نیست. مثلا عراقیا. نژادشون ایرانیه اتفاقا. منتهی به زبون عربی تکلم میکنن. و همون ادیان دیگه هم به اومدن پیامبر ما نوید دادن. لفظ صریح محمد توی کتاب یهودی ها هست. توی انجیل هست. اونا که غیر عرب بودن چرا خدا بهشون گفته یه روزی باید به اون آخریه ایمان بیارین؟
    از طرفی از امام سجاد به بعد ، همشون یه رگ ایرانی دارن چون مادر امام سجاد ایرانیه. یا زن یکی از اماما ، میخوره نسلش به ساحل عاج ! یا مادر حضرت مهدی ، میخوره نسلش به حضرت عیسی. یعنی از همه نسل ها جمع شده توی رگ حضرت مهدی برای اونایی که بهونه ی نژادی هم میخوان بیارن.
  • بارگذاری
  • بارگذاری
  • بارگذاری
بالا