پاسخ : شب شعر
کفشهایم جفتند در دم منزلی از شهرک بارانی دل!
تا به تا پوشیدم!
تا شوم خارج از این سقف بلند غم ایام جهان
با تکاپو و جهش کوشیدم
نغمه ی ساده ی باران بهاری به چمن
عطر یک قاصدک از جانب آن یار کهن
ارتش پر تنش جوی پر از آب زلال
نیست در شهر زوال
کاهش طاقتم از ضربه ی آن قطره به گلبرگ...