پاسخ : اشعار اصیل پارسی
گل ناز دار
سود گرت هست گرانی مكن
خیره سری با دل و جانی مكن
آن گل صحرا به غمزه شكفت
صورت خود در بن خاری نهفت
صبح همی باخت به مهرش نظر
ابر همی ریخت به پایش گهر
باد ندانسته همی با شتاب
ناله زدی تا كه برآید ز خواب
شیفته پروانه بر او می پرید
دوستیش ز دل و جان...