نتایح جستجو

پاسخ : اشعار زیبای مولانا نه من رضایت ندارم :71:

پاسخ : دلنوشته ها الان این دلنوشته س؟ :| من تندیس خرچنگ ادبی رو ب تو تقدیم میکنم. تو باید المپیاد ادبی رو هم شرکت میکردی :|

حس می کنم، حسم به تو حسی نو است حسم برای حس تو، شعری نو است حس می کنم، حس کرده ای احساس من احساس حسم حاسد و جنسی نو است حدسی بزن، حسم حسود حس کسیت احساس تو بر حس من ، حدسی نو است در حس تو، احساس من محسوس شد احساس کن حس مرا، حسی نو است سحری بکن ای ساحر احساس من هر حس تو نسبت من، سحری نو است...

غافل است از سیاهی شبها چشم هر کس به ماه می افتد اشک تو هر چقدر هم که زلال از دو چشم سیاه می افتد روسری تا که از سرت وا شد باد با لشکرش هجوم آورد گیسوانت دوباره شوریدند جنگ سختی به راه می افتد این تویی که همیشه پیروزی گر چه هر چند لحظه می دیدم چند تا از سیاه...

پاسخ : مریض شدن sepidfekr روحتی؟ :17:

پاسخ : مریض شدن sepidfekr خدا رحمتش کنه. مرحوم sepidfekr قبل از فوتش وصیت کرد که جسدش رو مومیایی کنیم و یه تار از سیبیلش رو قاب کنیم بزنیم دیوار. به همه تسلیت میگم. :177:

چه خبر؟ آه نپرسيد خبر دست شماست خبر عالم و آدم همه در دست شماست يك نفر هست كه گم كرده دلش را آن را به خودش پس بده بي زحمت اگر دست شماست هي نگوييد شما دست نداريد در آن كه همه زير سر دست زبر دست شماست ابر و باد و مه و خورشيد و من و چرخ و فلك آه بانو ! نفس چند نفر دست شماست؟ واقعاً باقي تقدير...

تا کی به تمنّای وصالِ تو یگانه" با خاطره هایت بروم شانه به شانه؟ حالا که قرارست در این بغضِ گلوگیر شعری بنویسم پر از آواز و ترانه، باید بنشینم و به شکلِ غزلی ناب حرفِ دلِ خود را بنویسم پسرانه تا سبز شود بر اثرِ معجزه ی عشق بر شاخه ی خشکِ غزلم باز جوانه مصراع به مصراع، غزل هیزمِ عشقست تا طاقِ...

آورده است چشم سیاهت یقین به من هم آفرین به چشم تـو هم آفرین به من من ناگزیر سوختنم چون که زل زده ست خورشید تیــــز چشم تـو با ذره بین به من ای قبله گـــاه نـــــاز ! نمـــــازت دراز باد ! سجاده ات شدم که بسایی جبین به من بـــــر سینه ام گذار سرت را کــــه حس کنم نازل شده ست سوره ای از کفر و...

فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است دوباره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی که از حرارتِ «من دیده‌ام ترا» گرم است بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم» دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است من و تو...

پاسخ : روش شما برای خواندن ریاضی چیه ؟ روش های مختلفی وجود داره. مثلا اینکه که سر کلاس همش دنبال یادداشت کردن سوتی های معلم نباشید، یه ذره هم درس گوش بدید. اون ته کلاس لیگ شطرنج راه نندازید. به ظاهر معلم دقت نکنید. چون اکثر معلما یا کچل اند یا مثل تانکر میمونن و عرضشون از طولشون به مرور بیشتر...

پاسخ : به کدوم بخش از ریاضی بیشتر علاقه دارین؟چرا؟ من قسمت کمربند خوردن شما رو دوست دارم :15:

پاسخ : ماراتن نامساوي یه مقدار کار اتحادی انجام میدیم. بعد هم از چبیشف و در نهایت از کوشی استفاده می کنیم:

پاسخ : جواب سوالات مبتکران ریاضیات (1) سوال درسته. راه حل هاتون رو اصلاح کنید.

پاسخ : mixing فضای تاپیک ها رو غیر علمی نکنید. تاپیک رو هم بستم. هرکسی هم ک نمیتونه حرفهاشو کنترل کنه پست نده، چون شخصیت خودش رو پایین میاره.

این روسری آشفته یک موی بلند است آشفتگی موی تو دیــــــوانه کننده ست بالقوّه سپید است زن اما زنِ این شعر موزون و مخیّل شده و قافیه مند است در فوج مدلهای مدرنیته هنــــــــــــوز او ابروش کمان دارد و گیسوش کمند است پرواز تماشـــــــــــــایی موهای رهایش تصویر رها کردن یک دسته پرنده ست دل غرق...

نه فقط خنده‌ی شیرین و تکی داری تو اخم‌های تُرُش و با نمکی داری تو چقدر ناز و قشنگ است صدایت، نکند در ته حنجره‌ات نی‌لبکی داری تو با دلی گرم رسیدم به تو اما افسوس از بد حادثه، طبع خنکی داری تو می‌فرستی پی سیبم سر شاخی یک روز روز دیگر هوس شاپرکی داری تو ساده بودم چه کنم من که نمی‌دانستم پشت...

سلام به همه ی دوستان اخبرا یه فایل pdf که شامل بیش از 300 صفحه سوال طبقه بندی شده در زمینه ی جبر و نظریه ی اعداد هست، بین بعضی از بچه های المپیادی پخش شده. خواستم اطلاع بدم که این فایل مال حدود پنج سال قبله که من فکر میکنم 2-3 سالی تایپ و جمع آوری و طبقه بندیش برای من زمان برده بود. حالا صرف...

قطـــار ِ خطّ لبت راهـــی سمرقند است بلیت یک سره‌ از اصفهان بگو چند است؟ عجب گلــــی زده‌ای بـــاز گوشـــه‌ی مـویت تو ای همیشه برنده ! شماره‌ات چند است؟ بــــه تــــوپ گـرد دلـــم بــاز دست رد نزنی مگر «نود» تو ندیدی عزیز من «هَند» است همین کـــه می‌زنیَش مثل بید می‌لرزم کلید کُنتر برق است یا...

ادامه: دوبـــاره شاعــر «جغرافیَ» ت شدم، آخر گلی جوانی و «تاریخ» از تو شرمنده ست چرا اهالــی این شهر عـــاشقت نشونــد ؟ چنین که عطر تو در کوچه‌ها پراکنده است به چشم‌های تو فرهادها نمی‌آیند نگاه تو پــی یک صید آبرومند است هزار «قیصر» و «قاسم» فدای چشمانت بِکُش! حلال! مگر خون‌بهای ما چند است؟...