نتایح جستجو

چقدر ندانستن ها و نفهمیدن ها که از دانستن ها و فهمیدن ها بهتر است... "دکتر علی شریعتی"

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند ستایش کردم ، گفتند خرافات است عاشق شدم ، گفتند دروغ است گریستم ، گفتند بهانه است خندیدم ، گفتند دیوانه است دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم ! (دکتر علی شریعتی)

پاسخ : قشنگ ترین جملاتی که تا به حال خواندید عشق زیر باران و با هم خیس شدن نیست.عشق این است که تو خیس شوی و معشوقت نه و او نفهمد که چرا هیچ وقت خیس نشد! برای انسان های بزرگ هیچ بن بستی وجود ندارد زیرا بر این باورند که یا راهی خواهم یافت و یا راهی خواهم ساخت! (دکتر علی شریعتی)

داشت حالم خوب میشد... چقد تو بدی...

ول کن بابا فعلا این مارسیاس بدبختم داره به حال من زار میزنه... این دکتره زندگی مارو نابود کرده نمی دونم چجوری تونسته مغز مامان بابامو در این حد شستشو بده! خدا واقعا داره بهم صبر میده چون یا خودمو میکشتم در این شرایط یا اون دکترو خاندانشو از رو زمین محو میکردم... اخه تو بیا ببین اینا دارن چیکار...

عاقا من ی مشکلی پیش اومد الان میرم ی کم دیگه میام... ببین من چقد بیچاره ام تو رو خدا... مارسیاسم داره آه میکشه دیگه!:4:

ینی داره میره رو اعصابما... چه زود ناهار میخوری! راستی من از دیروز صبحانه تا حالا هیچی نخوردم.. نمی دونم باز این معدم چشه داره بازی در میاره حالت تهوع میگیرم...

اه بابا تو چرا حالیت نیس؟ مارسیاس از من خوشش میاد! دیگه ام پیشت برنمیگرده!:4: بیچاره... بی ادب سر راهی خودتی! :4: الهی بمیرم براش بچه... احتمالا فرق میذاشتی بینشون که دیگه دوست نداره برگرده:4:

نه بابا داره کلی حال می کنه!:4: تازه دیروزم با خودم بردمش با دنیای ناجوانمردانه و خشن پزشکی اشناش کنم!:4: نه ببین اگه بخواد بازی دربیاره "بببببببدددددووووننننن شششششککککک" تنبیه میشه!:4: اه پیتر پارکر لوس... حالمو بهم میزنه همشم نوک میشکونه من جای تو بودم مغزیشو میپکوندم!:4: اه... اسی قضاوت کن!

وای این حسنام این وسط گیر داده... اخه من از دست شماها چیکار کنم؟؟؟!!!:4: دارین دیوانم می کنین!:4: عاقا عالمی... گناه داره بیپاره بیا شمارشو از شاه نظر بگیر بهش بگو نیاد بدبخت! مطمعنم گریش میگیره!!!:4:

لعنت به تو!:4: اگه درست نشینی نخونی قول میدم مارسیاسو له کنم!:4:

اااااه بخون دیگه... باز کمن از تو ی کار خواستما... راستی مارسیاس دسته منه!:4: قول میدم ازش به خوبی مراقبت کنم!:4: نه نمیفهمم سپیده واقعا تو سرم نمیره ذهنمم درگیره! مامانم عذاب نمیکشه از دستم ما اختلاف نظر داریم اونم حاضر نیست بپذیره در حالی که من کنار میام! در ضمن من ی چیزایی میدونم که مامانم...

حیف که این داستان فقط برای کسالنی که بیندیشند عبرت اموزه!!!! :4: اسی بخون دیگه...

بابا حرصمو در اورد اخه می دونه من اون مزخرفاتو نمیخورم باز دوباره ورداشته جوشونده اورده میگه بخور:4: وای تازه با این وضعیت ساعت 3/5 پا شدم کشتی رو دیدم واقعا ازم متنفره!!!:4:

ول کن باو...:4: خب این دو خط پ.خ برای من خیلی مهمه اسی:4: اگه ی عمر سرکار باشیم چی؟!؟!:4: وای ببین دیروز منشیاش خیلی کند بودن میخواستم وا3 یکیشون داستان سگرو تعریف کنم:4:

اهان وایبر؟؟؟ مگه اونجا پاتوقه؟؟؟؟:4: خب بگو ادم بدونه...:4:

خوش به حالت! :( فعلا که دارم تحمل می کنم! مامانم ازم متنفر شده این ی روز... اصلا حوصله ندارم باهاشم بحث کنم فقط دراز کشیدم اونم داره حرص میخوره!:4:

پاتوق؟؟؟؟!!!:4: کجا بود پاتوق؟!:4:

وای اسی همونجایی که مجبور شدم تلفنو قطع کنم! گفتیم پس بریم اونجا بعد ان بشیم! :4: چی داری میگی؟؟؟؟!

الو؟؟؟؟؟ نمیر اسی کار دارم!!!! کلیه هام داره منفجر میشه!:4: