شعر طنز پشیمانی
پشیمانی!
در ایامی که صاف و ساده بودم
به فکر درس و مشق افتاده بودم
همیشه جزوهای اندر برم بود
سرم لای کتاب و دفترم بود
همه درها به رویم بسته بودم
ز خرخوانی شدیدا خسته بودم
ز خواب و از خوراک افتاده بودم
به بربچ پاسخ رد داده بودم
خریت کرده بودم بیش در بیش
پراندم از خودم...