نتایح جستجو

  1. haniye

    داستان دانشگاه استنفورد (این داستان واقعی است)

    خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستون از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را...
  2. haniye

    سوالات تشریحیه مرحله 2 دوره بیست و یک

    سلام و خسته نباشید به همگی :25: امیدوارم که همه امتحان رو خوب داده باشید آرزوی موفقیت و سربلندی برای همگی دارم اگر به نظرتون امتحان سخت اومد ناراحت نباشید ما همه نهایت تلاشمون رو کردیم توکل به خدا مطمین باشیم خودش چیزی رو برای ما پیش میاره که به صلاحمون هست. ایده این تاپیک رو از آقای توکلی...
  3. haniye

    نردبامی تا موفقیت

    سلام به همه دوستانم و همه کاربران عزیز این سایت خوب نمی دونم عنوان خوبی برای این تاپیک انتخاب کردم یا نه؟ امیدوارم که خوب بوده باشه راستش یک چند وقتی بود دوست داشتم چنین تاپیکی توی سایت بزارم اما اینکه چی می خواستم بگم..................... از موقعی که یادم میاد دوست داشتم آدم موفقی باشم...
  4. haniye

    بررسی حالت آب در شرایطSTP

    سلام به همه دوستان و کاربران عزیز سوال من در این مورد هست که آب در حالت STP باید مایع در نظر گرفته شود یا گاز؟ اما چرا این سوال برام پیش اومد توی کتاب مبتکران آقای بازرگانی نوشته که باید در چنین حالتی آب رو مایع در نظر گرفت اما چند روز پیش اداره امتحانی رو از ما گرفت که یکی از سوالاش...
  5. haniye

    معرفی یک سایت برای دوستداران هوافضا

    سلام به همه دوستان خوبم پیشنهاد می کنم به این سایت سر بزنید و سفر به ماه رو همراه با آوپولو 11 تجربه کنید. www.wechoosethemoon.com راستی این جمله قشنگ هم تقدیم به همگی در ساحل دریای زندگی همه جا دو رد پا می دیدم رد پای من و رد پای خدا ، در شرایط سخت تنها یک رد پا دیدم ، گفتم خدایا در...
  6. haniye

    داستانی کوتاه اما تاثیرگذار

    یکی بود یکی نبود توی روزهای سرد زمستان در یکی از خیابان های کشوری در این دنیای بزرگ پسرکی فقیر با لباسی کهنه و پاره پشت ویترین مغازه ای ایستاده و در حالی که از سرما می لرزید به وسایل داخل مغازه نگاه می کرد در همین حین نگاه زن جوانی که از آنجا می گذشت متوجه پسرک شد زن جلو آمد و با دستان ظریفش سر...
  7. haniye

    داستانی زیبا در مورد پادشاه ایران کورش

    زمانی کزروس به کورش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود برنمی داری و همه را به سربازانت می‌بخشی؟ کورش گفت: اگر غنیمت های جنگی رانمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟! کزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری...
بالا