تاجری منعم و دارا و جوانمرد،بپا کرد شبی مجلس با فرِِّ و شکوهی و خبر کرد تمام رفقا را،در بر سفره ی شام پسر خواست بگوید به پدر چیزی را ، که ، پدرش زد تشرش که ای بچه ی بی تربیت و بی ادب ، آخر چقدر با تو بگویم که به هنگام غذا حرف نباید بزنی،بچه از این توپ و تشر ، جا زد و ساکت شد و گردید مصمم ، که به...