داستان از اون جایی شروع میشه که( المپیاد زیستیه) به قهرمان قصه ی ما می گه بیا بریم طبیعت می خوام فتوسنتز و زمین شناسی و... بهت یاد بدم خلاصه می رنو قهرمان ما بر حسب غریزه وقتی صداهای طبیعت رو میشنفه میگه بزار ما هم یه صدا از این طبیعت در بیاریم خلاصه سر معدن آهن بودن و مشغول زمین شناسی که قهرمان ،چوب دستی شو ور میداره یه آهن مفتول میکنه میبنده به چوب دستی به آهن ضربه میزنه میبینه صدا میده میگه ایول سازو اختراع کردم
میره پیش (المپیاد ادبیه) میگه سازو اختراع کردم میخوام برای صداهاش الفبا بسازی خلاصه صداشو در میاره ادبیه میبینه هر چی مینویسه یه چیز میشه می گه من الفبای اینو بلد نیستم بنویسم ولی این ریتمی که تو زد یه شعر سرودم بهش میاد تو بزن من میخونم اونجا بود که آواز هم به موسیقی اضافه میشه
خلاصه میره جلو تر میبینه (المپیاد ریاضیه با فیزیکیه)نشستن پلو هم میره جلو میگه ادبیه نتونس رو اختراع من الفبا بذاره شما میتونین بهش میگن حال چی هست خلاصه قهرمان تا صدای سازو در میاره فیزیکیه میره تو صوت و طول موج ... صدای نقاط مختف سازو بر حسب طول موج و بلندی صوت جدا میکنه میده به ریاضیه میگه توکه عدد گذاریت خوبه بیا این دسته های جدا شده رو با اعدادت به ترتیب شماره گذاری کن بده قهرمان بره خلاصه اونجا بود که مفاهیمی مثل نت پرده وگام تعریف شدند
اما مدتی نگذشته بود که آهن ساز زنگ زد چوبش آفت زده شد و ... خلاصه اونجا بود که( المپیاد شیمیه) میگه بیا قهرمان بیا اینجا دوای دردت دست منه بیا این مس و بجای آهن بذار دیر تر زنگ میزنه این محلولم بزن رو چوب زد آفته خلاصه اونجا بود که شیمی هم دنگش رو میذاره وسط
اون آخر های جاده که میرسه (المپیاد کامپیوتریه)رو میبینه این عزیز دل ما هم کم نمیاره و مثل همیشه مارو شرمنده میکنه میگه:دیوانه ای این ساز به این گندگی گرفتی دستت بیا اینجا یه نرم افزار از این واسط بسازم وایسا یه برنامه نویسی الآن میکنم شاخ خلاصه طبق عادتش همه چیزو میکنه توی یک سی دی
اون ته راه یکی میبینه(المپیاد نجومیه) سرش تو آسمونه اصلآ زمینو نگاه نمیکنه خلاصه اونو میبینه و رد میشه
حالا سوال اینه آیا برمیگرده و به نجوم ربطش میده؟؟؟؟؟؟؟
میره پیش (المپیاد ادبیه) میگه سازو اختراع کردم میخوام برای صداهاش الفبا بسازی خلاصه صداشو در میاره ادبیه میبینه هر چی مینویسه یه چیز میشه می گه من الفبای اینو بلد نیستم بنویسم ولی این ریتمی که تو زد یه شعر سرودم بهش میاد تو بزن من میخونم اونجا بود که آواز هم به موسیقی اضافه میشه
خلاصه میره جلو تر میبینه (المپیاد ریاضیه با فیزیکیه)نشستن پلو هم میره جلو میگه ادبیه نتونس رو اختراع من الفبا بذاره شما میتونین بهش میگن حال چی هست خلاصه قهرمان تا صدای سازو در میاره فیزیکیه میره تو صوت و طول موج ... صدای نقاط مختف سازو بر حسب طول موج و بلندی صوت جدا میکنه میده به ریاضیه میگه توکه عدد گذاریت خوبه بیا این دسته های جدا شده رو با اعدادت به ترتیب شماره گذاری کن بده قهرمان بره خلاصه اونجا بود که مفاهیمی مثل نت پرده وگام تعریف شدند
اما مدتی نگذشته بود که آهن ساز زنگ زد چوبش آفت زده شد و ... خلاصه اونجا بود که( المپیاد شیمیه) میگه بیا قهرمان بیا اینجا دوای دردت دست منه بیا این مس و بجای آهن بذار دیر تر زنگ میزنه این محلولم بزن رو چوب زد آفته خلاصه اونجا بود که شیمی هم دنگش رو میذاره وسط
اون آخر های جاده که میرسه (المپیاد کامپیوتریه)رو میبینه این عزیز دل ما هم کم نمیاره و مثل همیشه مارو شرمنده میکنه میگه:دیوانه ای این ساز به این گندگی گرفتی دستت بیا اینجا یه نرم افزار از این واسط بسازم وایسا یه برنامه نویسی الآن میکنم شاخ خلاصه طبق عادتش همه چیزو میکنه توی یک سی دی
اون ته راه یکی میبینه(المپیاد نجومیه) سرش تو آسمونه اصلآ زمینو نگاه نمیکنه خلاصه اونو میبینه و رد میشه
حالا سوال اینه آیا برمیگرده و به نجوم ربطش میده؟؟؟؟؟؟؟