اختراع.... مادر..... از چه کسی بود!!!!!!!!!!!!!!

ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#1
اختراع مادر از چه کسی بود؟
اشک. گریه.. اختراع مادر بود
كبريت اختراع مادرم بود
مادر....نمی دونم چجوری معنیش کنم
همیشه نخاستم درک کنم معنی مادرو
میگویند بهشت زیر پای مادر راست
ولی گاهی من شک می کنم
خیلی دوست دارم افکار مادران رو تجربه کنم
مادر مخلوقه قابل تحسینی
نمی دونم چرا از مادر شدن ترس دارم شاید ماله حرفای دبیر ادبیاتمونه که تو ذهنم هک شده که می گفت در زمانه شما مادر شدن مثل کناه است
البته فقط همین جمله را نگفت و خیلی براش توضیح دادو تا حدودی منم حرفاشو قبول کردم
یعنی خوده مادرهم اختراع است
یادم میاد چند ساله پیش توی یه زمانی دیگه احساس کردم مادرمو دوست ندارم
احساس کردم مادرم ازم دوره
احساس کردم اختراع های زیبای مادرم که دوست داشتنی بودن جاشون رو به عصر تکنولوری دادن
دکتر می گه من رقص ان دختر هندو را بیشتر دوست دارم تا نماز خواندن مادرم
چون ان دختر با عشق و علاقه می رقصد ولی مادره من به حکم عادت نماز می خواند
این حرفه یکی از دوستام بود که دیشب بهم زد در جوابه اینکه من بهش گفتم چرا نماز نمی خونی
نمی خوام دور شم از موضوعمون که مادره
بزار یکمی فکر کنیم برای دنیای مادر
ببینم بی رحمانه نیست که مادرمون رو فراموش کنیم و
بی رحمانه نیست یادمون بره وجوده ما بستگی به اون داره
بی رحمانه نیست یادمون بره که اون اولین لبخند رو روی چهره اشک الوده ما زد
بی رحمانه نیست یادمون بره وقتی اشک می ریختیم و گرسنگی دنیامون شده بود اون کسی بود که از شیره جونش به ما داد و توی سینه ی گرمش بقلمون کرد تا اروم بشیم
بی رحمانه نیست نا حقی نیست که فراموش کنیم مادر بود که به خاطره وجوده من و تو درد کشید
بی انصافی نیست که شک کنیم به این که چرا بهشت زیر پای مادره؟
واقعا چرا؟
چرا خیلی هامون مادر رو فراموش می کنیم
یا برامون عادی میشه تا اینکه یه روزی به نام روزه مادره یادمون میاد که مادری هم هست
دوسته عزیزه من مادر به نظره من مادره
مادر چه مامان باشه چه عزیز باشه چه خان جون و چه بی بی
بازم مادره
خدایا خیلی خواهش ازت دارم ولی این حرفمو به فرشته هات بگو
پرنگ تر تو لیستم دعاهام بنویسن
خدایا بهم فرست بده حتی برای یک ثانیه هم که شده
اختراع مادرت رو درست از اعماقه وجودم درک کنم
 

davenchi

New Member
ارسال ها
87
لایک ها
76
امتیاز
0
#2
ادم قدر هیچ داشته ی گران بهایی رو نمیدونه تا وقتی که از دستش میده.یه زمانی منم مثه نفس از مامانم خوشم نمی یومد.فکر میکردم هر کاری که داره واسم انجام میده وظیفه اشه همیشه هم از سر ناسپاسی میگفتم میخواستی بچه نیاری یا میگفتم کدوم مادر که این کارایی رو که تو واسم انجام میدی واسم بچه اش انجام نده.اما الان که مجبورم خیلی از کارامو که قبلا حاضر به انجامشون نبودم خودم انجام بدم و به یاد می یارم زمانی رو که مامانم بدون هیچ بدخلاقی و غر غر کردنی واسم به بهترین نحو انجام میداد دلم میسوزه و از خودم خجالت میکشم.مامان یعنی همه کس و همه چیز هرچند که خیلی باهم اختلاف عقیده داشته باشیم.خوشحالم که خدا مامانو واسمون افرید.هم خدارو خیلی دوس دارم هم مامانو که خدا واسه مهربونی کردن به ما افریدش...................................................................من یه دوستی دارم که هروقت هر سوال دینی ازش میپرسم یه جواب توی استینش داره.بهم گفت اگه یه روزی قطع نخاع بشی و نتونی کوچیکترین کاری رو انجام بدی اگه بهت بگن یه پزشکی در فلان کشور زندگی میکنه و میتونه تو رو درمان کنه اما یه شرط داره.ایا به اون کشور نمیری؟گفتم میرم گفت اگه ازت هیچ پولی نگیره اما در عوضش بخواد که روزانه 1ساعت تا اخر عمرت بچه شو که توی گهواره است تکون بدی قبول میکنی گفتم اره.گفت تو حاضری به خاطر به دست اوردن دوباره بدنت یک ساعت از وقتتو تا اخر عمرت به اون دکتر اختصاص بدی اما حاضر نیستی روزانه 15دقیقه از وقتتو واسه تشکر از خدایی بذاری که سالم افریدت.نماز واقعا نیاز مثه مامان..
 

mahoo2020

New Member
ارسال ها
93
لایک ها
27
امتیاز
0
#3
واي خيلي قشنگ بود ....
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#4
نه عزیزم این نوشته از من نبود از جایی خوندم نوشتم تا به نتیجه ای که تو بهش رسیدی همه برسن من عاشق مامانمم اما قبول دارم که هیچوقت درست و حسابی ازش تشکر نکردم و قدرشو اونطور که باید ندونستم امیدوارم سایه همه مادرا همیشه بالا سر بچه هاشون باشه
 

mojtabaaa1373

Active Member
ارسال ها
362
لایک ها
74
امتیاز
28
#5
نمیدونستم بچه های سایت اینقد احساساتین.

ولی خیلی جالب بود.
 

maral-riazi

New Member
ارسال ها
294
لایک ها
112
امتیاز
0
#6
زیبا بود . . . دستت درد نکنه
 

shalale

New Member
ارسال ها
105
لایک ها
17
امتیاز
0
#7
آه خدای من!!!

واقعا عالی بود!! حیف که با خودم قرار گذاشتم گریه نکنم وکرنه....

 

haniye

New Member
ارسال ها
259
لایک ها
234
امتیاز
0
#8
قشنگ بود ولی فکر نمی کنم که کسی توی این دنیا وجود داشته باشه که پدر یا مادرش رو دوست نداشته باشه پارسال بعداز امتحانای ترم اول پدر یکی از دوستام فوت کرد من خیلی گریه کردم تا سه روز فقط گریه می کردم نه فقط برای دوستم یه کم هم برای خودم که از آینده میترسیدم برای همین همیشه از خدا میخوام عمرم طولانی باشه و عمر پدر و مادرم طولانی تر از من باشه
 

mehrafshan

Well-Known Member
ارسال ها
652
لایک ها
568
امتیاز
93
#9
محشر بود...
 
ارسال ها
76
لایک ها
15
امتیاز
0
#10
عالی بود من همیشه از خدا می خوام زودتر از مامان بابام بمیرم چون می دونم اگه روزی نباشن زندگیم بی معنا
 
ارسال ها
344
لایک ها
600
امتیاز
0
#11
همیشه وقتی هستن قدر نمیدونیم!
اما وقتی میرن تازه میفهمیم بودنش یه نعمت بود که هیچ وقت شکرش نکردیم!
 
ارسال ها
422
لایک ها
39
امتیاز
0
#12
[font=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
ممکن است بگویند که من املم ، کهنه پرستم ، مرتجعم...اما هرچه می خواهند بگویند ، من که هم کهنه ترین کهنه ها را و هم نوترین نوها را می شناسم و خود در هر دو دنیای دور از هم و متناقض با هم بسیار آموخته ام و اندوخته ام ، می دانم که شلاق و کشیده و مشت چه نقش سازنده و نیرومندی را در تعلیم و بخصوص تربیت بازی می کند و حیف که دست های معلم را بسته اند و مسوولیت خطیر و پیچیده و دشوار تعلیم و بخصوص تربیت را تنها بر دوش های ناتوان و لرزان کلمات نهاده اند ، آن هم نه کلمات زنده : کلماتی که از سر زبان برمیخیزند بلکه کلمات مرده : کلماتی که از نوک قلم بیرون می ریزند.
[/font]
[font=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
آنها که در ارزش شیوه تعلیم و تربیت من تردید دارند و زبان تازیانه را و اثر کشیده را در پرورش یک روح منکرند ، کسانی اند که نه هرگز قدرت و شایستگی شلاق کشیدن بر شاگردی را داشته اند و نه هرگز ارزش و شانس شلاق خوردن از معلمی را. نه معلم خوبی بوده اند و نه شاگرد خوبی.
[/font]
[font=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
کسانی اند که خلوص دوستی پس از یک دشمنی ، شور آشتی پس از یک قهر ، استواری پیوستی را پس از یک گسستن ، صمیمیت یک نزدیکی پس از یک دوری ، استحکام یک بستن پس از یک بریدن ، تجدید آشنایی پس یک بیگانگی ، عشق پس از یک کینه ، نشئه امید پس از یک ناامیدی ، شوق بازیافتن پس از یک گم کردن ، زیبایی رام کننده و افسونگر لبخندی پس از یک گریه ، لذت تصنیف پس از نصیحت و بالاخره اعجاز شگفت آور نوازش پس از یک تنبیه را نمی شناسند ، احساس نکرده اند ، این ها هیچ چیز را نمی شناسند ، هیچ چیز را احساس نمی کنند.
[/font]
 
ارسال ها
344
لایک ها
600
امتیاز
0
#13
naaaaaaaaaaafas گفت
[font=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[HIGHLIGHT=#b7dde8]ممکن است بگویند که من املم ، کهنه پرستم ، مرتجعم...اما هرچه می خواهند بگویند ، من که هم کهنه ترین کهنه ها را و هم نوترین نوها را می شناسم[/HIGHLIGHT] و خود در هر دو دنیای دور از هم و متناقض با هم بسیار آموخته ام و اندوخته ام ، می دانم که شلاق و کشیده و مشت چه نقش سازنده و نیرومندی را در تعلیم و بخصوص تربیت بازی می کند و حیف که دست های معلم را بسته اند و مسوولیت خطیر و پیچیده و دشوار تعلیم و بخصوص تربیت را تنها بر دوش های ناتوان و لرزان کلمات نهاده اند ، آن هم نه کلمات زنده : کلماتی که از سر زبان برمیخیزند بلکه کلمات مرده : کلماتی که از نوک قلم بیرون می ریزند.
[/font]
[font=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
آنها که در ارزش شیوه تعلیم و تربیت من تردید دارند و زبان تازیانه را و اثر کشیده را در پرورش یک روح منکرند ، کسانی اند که نه هرگز قدرت و شایستگی شلاق کشیدن بر شاگردی را داشته اند و نه هرگز ارزش و شانس شلاق خوردن از معلمی را. نه معلم خوبی بوده اند و نه شاگرد خوبی.
[/font]
[font=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
کسانی اند که خلوص دوستی پس از یک دشمنی ، شور آشتی پس از یک قهر ، استواری پیوستی را پس از یک گسستن ، صمیمیت یک نزدیکی پس از یک دوری ، استحکام یک بستن پس از یک بریدن ، تجدید آشنایی پس یک بیگانگی ، عشق پس از یک کینه ، نشئه امید پس از یک ناامیدی ، شوق بازیافتن پس از یک گم کردن ، زیبایی رام کننده و افسونگر لبخندی پس از یک گریه ، لذت تصنیف پس از نصیحت و بالاخره اعجاز شگفت آور نوازش پس از یک تنبیه را نمی شناسند ، احساس نکرده اند ، این ها هیچ چیز را نمی شناسند ، هیچ چیز را احساس نمی کنند.
[/font]
خیلی قشنگ گفتی!
 

amirrezas

New Member
ارسال ها
204
لایک ها
17
امتیاز
0
#16
آفرین
 

nasim74

New Member
ارسال ها
54
لایک ها
5
امتیاز
0
#17
خیلی قشنگ بود!
مادربزرگم 2 ماه و 27 روزه که از پیشم رفته،مثل مامانم دوستش داشتم ولی حیف که قدرشو ندونستم
برای رصد خورشید گرفتگی که همهمون تو کانون جمع شده بودیم،مادربزرگ یکی از بجه هام اومده بود،انقد شبیه مادربزرگم بود که همون جا گریه ام گرفت!
کاشکی فقط یه بار دیگه می دیدمش!
ای دریغ و حسرت همیشگی
که ناگاه چقدر زود دیر می شود!
 
بالا