- ارسال ها
- 20
- لایک ها
- 13
- امتیاز
- 0
دلم را ورق می زنم
به دنبال نامی که گم شد
در اوراق زرد و پراکنده ی این کتاب قدیمی
به دنبال نامی که من...
-من ٍ شعرهایم که من هست و من نیست-
به دنبال نامی که تو...
-توی آشنا-ناشناس تمام غزلها-
به دنبال نامی که او...
به دنبال اویی که کو؟
************************************************** *********
شب عبور شما را شهاب لازم نیست
که با حضور شما آفتاب لازم نیست
در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است
برای چیدن گل٬ انتخاب لازم نیست
خیال دار تو را خصم از چه می بافد؟
گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست
ز بس که گریه نکردم گلوی بغض شکست
برای غسل دل مرده آب لازم نیست
کجاست جای تو؟ -از آفتاب می پرسم-
سوال روشن ما را جواب لازم نیست
ز پشت پنجره برخیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر قاب لازم نیست
******************************************
چرا عاقلان را نصيحت كنيم؟
بياييد از عشق صحبت كنيم
تمام عبادات ما عادت است
به بي عادتي كاش عادت كنيم
چه اشكال دارد پس از هر نماز
دو ركعت گلي را عبادت كنيم؟
به هنگام نيت براي نماز
به آلاله ها قصد قربت كنيم
چه اشكال دارد كه در هر قنوت
دمي بشنو از ني حكايت كنيم؟
چه اشكال دارد در آيينه ها
جمال خدا را زيارت كنيم؟
مگر موج دريا ز دريا جداست
چرا بر «يكي» حكم «كثرت» كنيم؟
پراكندگي حاصل كثرت است
بياييد تمرين وحدت كنيم
«وجود» تو چون عين «ماهيت» است
چرا باز بحث «اصالت» كنيم؟
اگر عشق خود علت اصلي است
چرا بحث «معلول» و «علت» كنيم؟
بيا جيب احساس و انديشه را
پر از نقل مهر و محبت كنيم
پر از گلشن راز، از عقل سرخ
پر از كيمياي سعادت كنيم
بياييد تا عين عين القضات
ميان دل و دين قضاوت كنيم
اگر سنت اوست نوآوري
نگاهي هم از نو به سنت كنيم
مگو كهنه شد رسم عهد الست
بياييد تجديد بيعت كينم
برادر چه شد رسم اخوانيه؟
بيا ياد عهد اخوت كنيم
بگو قافيه سست يا نادرست
همين بس كه ما ساده صحبت كنيم
خدايا دلي آفتابي بده
كه از باغ گلها حمايت كنيم
رعايت كن آن عاشقي را كه گفت:
«بيا عاشقي را رعايت كنيم»
***************************************
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم
************
این دل به کدام واژه گویم چون شد
کز پرده برون و پرده دیگر گون شد
بگذار بگویمت که از ناگفتن
این قافیه در دل رباعی خون شد
************
دستی به کرم به شانه ی ما نزدی
بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیر است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق ، سری به خانه ی ما نزدی
**************************************************
من سایه ای از نیمه پنهانی خویشم
تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
صد بار پشیمانی و صد مرتبه توبه
هر بار پشیمان ز پشیمانی خویشم۱
عالم همه هرچند که زندان من و توست
از این همه آزادم و زندانی خویشم
تا در خم آن گیسوی آشفته زدم دست
چون خاطر خود جمع پریشانی خویشم
فردایی اگر باشد باز از پی امروز
شرمنده چو حافظ ز مسلمانی خویشم۲
حافظ مگر از عهده وصف تو برآید
با حسن تو حیران غزلخوانی خویشم
***********************************
مرد ماهیگیر
طعمه هایش را به دریا ریخت
شادمان برگشت
در میان تور خالی
مرگ
تنها
دست و پا می زد!
***************************************
دلتنگ غنچه ایم بگو راه باغ کو؟
خاموش مانده ایم خدا را چراغ کو؟
کو کوچه ای ز خواب خدا سبزتر٬بگو
آن خانه کو؟ نشانی آن کوچه باغ کو؟
چشم و چراغ خانه ما داغ عشق بود
چشمی که از چراغ بگیرد سراغ کو؟
دلهای خویش را به گواهی گرفته ایم
اما در این زمانه خریدار داغ کو؟
شب در رسید و قصه ما هم بسر رسید
کو خانه ای برای رسیدن٬ کلاغ کو؟
****************************
به سر موی دوست دل بستم
رفت عمر و هنوز پابستم
کم ما گیر و عذر ما بپذیر
بیش از این بر نیامد از دستم
بیش از این خواستم ولی چه کنم؟
چه کنم؟ چون نمی توانستم
مگر این چند روزه دریابم
چله تا در نرفته از شستم
تو به فکر منی همیشه و من
تا به تو فکر می کنم٬ هستم
دیگران گر ز بیخودی مستند
من از این خود٬ از این خودی مستم
رو به سوی تو مستقیم٬ دلم
این طرف٬ آن طرف ندانستم
جز همین زخم خوردن از چپ و راست
زین طرفها چه طرف بربستم؟
جرمم این بود: من خودم بودم!
جرمم این است: من خودم هستم
شما هم اگه شعري داريد لطفا بذاريد
به دنبال نامی که گم شد
در اوراق زرد و پراکنده ی این کتاب قدیمی
به دنبال نامی که من...
-من ٍ شعرهایم که من هست و من نیست-
به دنبال نامی که تو...
-توی آشنا-ناشناس تمام غزلها-
به دنبال نامی که او...
به دنبال اویی که کو؟
************************************************** *********
شب عبور شما را شهاب لازم نیست
که با حضور شما آفتاب لازم نیست
در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است
برای چیدن گل٬ انتخاب لازم نیست
خیال دار تو را خصم از چه می بافد؟
گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست
ز بس که گریه نکردم گلوی بغض شکست
برای غسل دل مرده آب لازم نیست
کجاست جای تو؟ -از آفتاب می پرسم-
سوال روشن ما را جواب لازم نیست
ز پشت پنجره برخیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر قاب لازم نیست
******************************************
چرا عاقلان را نصيحت كنيم؟
بياييد از عشق صحبت كنيم
تمام عبادات ما عادت است
به بي عادتي كاش عادت كنيم
چه اشكال دارد پس از هر نماز
دو ركعت گلي را عبادت كنيم؟
به هنگام نيت براي نماز
به آلاله ها قصد قربت كنيم
چه اشكال دارد كه در هر قنوت
دمي بشنو از ني حكايت كنيم؟
چه اشكال دارد در آيينه ها
جمال خدا را زيارت كنيم؟
مگر موج دريا ز دريا جداست
چرا بر «يكي» حكم «كثرت» كنيم؟
پراكندگي حاصل كثرت است
بياييد تمرين وحدت كنيم
«وجود» تو چون عين «ماهيت» است
چرا باز بحث «اصالت» كنيم؟
اگر عشق خود علت اصلي است
چرا بحث «معلول» و «علت» كنيم؟
بيا جيب احساس و انديشه را
پر از نقل مهر و محبت كنيم
پر از گلشن راز، از عقل سرخ
پر از كيمياي سعادت كنيم
بياييد تا عين عين القضات
ميان دل و دين قضاوت كنيم
اگر سنت اوست نوآوري
نگاهي هم از نو به سنت كنيم
مگو كهنه شد رسم عهد الست
بياييد تجديد بيعت كينم
برادر چه شد رسم اخوانيه؟
بيا ياد عهد اخوت كنيم
بگو قافيه سست يا نادرست
همين بس كه ما ساده صحبت كنيم
خدايا دلي آفتابي بده
كه از باغ گلها حمايت كنيم
رعايت كن آن عاشقي را كه گفت:
«بيا عاشقي را رعايت كنيم»
***************************************
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم
************
این دل به کدام واژه گویم چون شد
کز پرده برون و پرده دیگر گون شد
بگذار بگویمت که از ناگفتن
این قافیه در دل رباعی خون شد
************
دستی به کرم به شانه ی ما نزدی
بالی به هوای دانه ی ما نزدی
دیر است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق ، سری به خانه ی ما نزدی
**************************************************
من سایه ای از نیمه پنهانی خویشم
تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
صد بار پشیمانی و صد مرتبه توبه
هر بار پشیمان ز پشیمانی خویشم۱
عالم همه هرچند که زندان من و توست
از این همه آزادم و زندانی خویشم
تا در خم آن گیسوی آشفته زدم دست
چون خاطر خود جمع پریشانی خویشم
فردایی اگر باشد باز از پی امروز
شرمنده چو حافظ ز مسلمانی خویشم۲
حافظ مگر از عهده وصف تو برآید
با حسن تو حیران غزلخوانی خویشم
***********************************
مرد ماهیگیر
طعمه هایش را به دریا ریخت
شادمان برگشت
در میان تور خالی
مرگ
تنها
دست و پا می زد!
***************************************
دلتنگ غنچه ایم بگو راه باغ کو؟
خاموش مانده ایم خدا را چراغ کو؟
کو کوچه ای ز خواب خدا سبزتر٬بگو
آن خانه کو؟ نشانی آن کوچه باغ کو؟
چشم و چراغ خانه ما داغ عشق بود
چشمی که از چراغ بگیرد سراغ کو؟
دلهای خویش را به گواهی گرفته ایم
اما در این زمانه خریدار داغ کو؟
شب در رسید و قصه ما هم بسر رسید
کو خانه ای برای رسیدن٬ کلاغ کو؟
****************************
به سر موی دوست دل بستم
رفت عمر و هنوز پابستم
کم ما گیر و عذر ما بپذیر
بیش از این بر نیامد از دستم
بیش از این خواستم ولی چه کنم؟
چه کنم؟ چون نمی توانستم
مگر این چند روزه دریابم
چله تا در نرفته از شستم
تو به فکر منی همیشه و من
تا به تو فکر می کنم٬ هستم
دیگران گر ز بیخودی مستند
من از این خود٬ از این خودی مستم
رو به سوی تو مستقیم٬ دلم
این طرف٬ آن طرف ندانستم
جز همین زخم خوردن از چپ و راست
زین طرفها چه طرف بربستم؟
جرمم این بود: من خودم بودم!
جرمم این است: من خودم هستم
شما هم اگه شعري داريد لطفا بذاريد