اعتراف ها ( طنز)

وضعیت
موضوع بسته شده است.

aynaz2

New Member
ارسال ها
38
لایک ها
52
امتیاز
0
#1
اعتراف میکنم....وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من 5 روز تو شوک بودم!!
 

aynaz2

New Member
ارسال ها
38
لایک ها
52
امتیاز
0
#2
پاسخ : اعتراف ها ( طنز)

اینم یه دونه دیگه :
سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!
شمام اگه دارین بذارین
 

sina1376

New Member
ارسال ها
859
لایک ها
508
امتیاز
0
#3
پاسخ : اعتراف ها ( طنز)

اعتراف میکنم
با دوستام اگزوز ماشین یکی از معلمامون رو پر از برف کردیم!
برف هم یکم خیس بود!
ماشینش روشن نمی شد!
چند دور دور مدرسه رو دور زدن تا روشن بشه!
چقدر حال داد!:90:
 
ارسال ها
141
لایک ها
87
امتیاز
0
#4
پاسخ : اعتراف ها ( طنز)

از اینا ما که زیاد داریم
اعتراف میکنم پونس گذاشتم زیر پای معلم حرفه و فن وقتی مثل فشنگ پرید تو هوا و من مثل خر یه جفتک از شادی زدم و فهمید کار من بود با همون پونس ابکشم کرد
اعتراف میکنم وقتی که مامام فسنجون درست کرده بود چون از فسنجون بدم میاد یه پلاستیک نمک ریختم تو غذا اول با کفگیر کبود شدم بعد مجبورم کرد 2 بشقاب فسنجون بخورم از اب دریا هم شورتر بود
اعتراف میکنم وقتی که بابام ماشین اصلاح رو بم داد که پشت سرشو خط بندازم هی دستم میلرزید هی میومدم بالا تر یهو فهمیدم شده مثل سامورایی همچنین یهو یه چک خوردم شدم مثل ورزشکار باستانی هی دور خودم میچرخیدم
و
.
.
.
 
ارسال ها
141
لایک ها
178
امتیاز
0
#5
پاسخ : اعتراف ها ( طنز)

اعتراف میکنم :
یه بار داشتم تو ماشی بابام شیر و کیک میخوردم شیر از دستم افتاد رو صندلی ماشین همش ریخت منم به روی خودم نیاوردم که اتفاقی افتاده...فرداش شیری که ریخته بود تو ابر صندلیا بوی بدش بلند شد بابای منم بنده خدا نمیدونست این بوی بد از کجا میاد....
هر کسی ام که تو خیابون ازم آدرس میپرسه همیشه بهش اشتباه آدرس میدم....
 

BIOSAM

New Member
ارسال ها
304
لایک ها
804
امتیاز
0
#6
پاسخ : اعتراف ها ( طنز)

اعتراف میکنم:
یه بار بابام یخ ریخت تو یقم منم یه روز کامل گوشیشو قایم کردم و کلی باهاش بازی کردم بعد پیشم افتاد دوربینش خراب شد صداشم در نمیومد .با کلی استعداد سرهمش کردم و با هزار بدبختی صداشو درست کردم!!!:218:
 
ارسال ها
141
لایک ها
87
امتیاز
0
#7
پاسخ : اعتراف ها ( طنز)

اعتراف میکنم وقتی معلم ریاضی داشت درس چرند ماتریسو میداد و من خواب بودم سر کلاس یهو داد بلند زد من از خواب بیدار شدم فکر کردم یکی از بچه هاست گفتم کدوم الاغی داد زد مگه نمیبینین خوابیم البته بعد معنی الاغ را فهمیدم ...
اعتراف میکنم که یه بار فکر کردم هیچ کس خونه نیست صدای ضبطو گذاشتم رو درجه ی اخر بعد روشن کردم اما از شانس بابام اون روز سر کار نرفته بود و تو اتاق خواب بود ... اومد هم من هم بلند گو رو با هم پاره پوره کرد رفت
اعتراف میکنم وقتی مدیر راهنماییمون منو بدطور پوکوند منم اعصابم خورد شد رفتم خونه به موبایل مدیر زنگ زدم و صدای خودمو دخترونه کردم یه 3 4 روزی همین طوری هی حالشو گرفنم که یه بار متاسفانه حواسم نبود با صدای عادی حرف زدم فهمید منم قشنگ دو روز از ترس مدرسه نرفتم اما وقتی رفتم یادش رفته بوددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا