حکایتی از کریمخان

mobtaker

New Member
ارسال ها
465
لایک ها
36
امتیاز
0
#1
مردي به دربار خان زند مي رود و با ناله و فرياد مي خواهد تا كريمخان را ملاقات كند. سربازان مانع ورودش مي شوند. خان زند در حال كشيدن قليان ناله و فرياد مردي را مي شنود و مي پرسد ماجرا چيست؟ پس از گزارش سربازان به خان ؛ وي دستور مي دهد كه مرد را به حضورش ببرند.
مرد به حضور خان زند مي رسد. خان از وي مي پرسد كه چه شده است اين چنين ناله و فرياد مي كني؟
مرد با درشتي مي گويد دزد ، همه اموالم را برده و الان هيچ چيزي در بساط ندارم.
خان مي پرسد وقتي اموالت به سرقت ميرفت تو كجا بودي؟
مرد مي گويد من خوابيده بودم.
خان مي گويد خب چرا خوابيدي كه مالت را ببرند؟
مرد در اين لحظه پاسخي مي دهد آن چنان كه استدلالش در تاريخ ماندگار مي شود و سرمشق آزادي خواهان مي شود .
مرد مي گويد : چون فكر مي كردم تو بيداري, من خوابيده بودم!!!
خان بزرگ زند لحظه اي سكوت مي كند و سپس دستور مي دهد خسارتش از خزانه جبران كنند. و در آخر مي گويد اين مرد راست مي گويد ما بايد بيدار باشيم



خواهش میکنم
 

amirrezas

New Member
ارسال ها
204
لایک ها
17
امتیاز
0
#2
آیا کسی بیدار است؟
 
ارسال ها
344
لایک ها
600
امتیاز
0
#3
خیلی قشنگ بود!
واقعا عبرت آموزه!
کجان کسایی که باید عبرت بگیرن؟
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#4
pg_fa گفت
خیلی قشنگ بود!
واقعا عبرت آموزه!
کجان کسایی که باید عبرت بگیرن؟
یکیش خودتی عزیز
 

Gaara

New Member
ارسال ها
129
لایک ها
114
امتیاز
0
#5

mop

New Member
ارسال ها
318
لایک ها
111
امتیاز
0
#6
بله....خیر سرش خان بوده تو این وسط چی بود؟؟؟؟؟
 

darrande

Well-Known Member
ارسال ها
592
لایک ها
811
امتیاز
93
#7
عجب مغزی چه جوابی!!!
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#8

happymoj

Active Member
ارسال ها
346
لایک ها
150
امتیاز
43
#9
بعضی وقتا :
زبان سرخ
جیب کند پر پول
 

sts3662

New Member
ارسال ها
216
لایک ها
11
امتیاز
0
#10
happymoj گفت
بعضی وقتا :
زبان سرخ
جیب کند پر پول
یارو شانس اورده طرفش با شعور بوده وگرنه ضرب المثل درست از آب در میومد .
 
بالا